تبیین جایگاه حقیقی علم، عالم و معلوم از منظر الهی
تبیین جایگاه حقیقی علم، عالم و معلوم از منظر الهی

جلسه دوم: لزوم تصحیح نسبت‌ها و اثر آن در تغییرات نظام علمی و دستگاه محاسباتی انسان

جلسه دوم از سلسله جلسات تبیین جایگاه حقیقی علم، عالم و معلوم از منظر الهی با هماهنگی حلقه منظومه فکری علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) برگزار گردید. این جلسه در ادامه بحث تاریخچه علم از منظر انبیاء به یکی دیگر از مقومات و کلیات نگاه دینی و الهی به جایگاه علم اختصاص داشت.

استاد عابدینی در ابتدا، به تبیین چند مقدمه پرداختند و سپس بحث اصلی خود را به موضوع تصحیح نسبت‌ها در نظام علمی اختصاص دادند. از منظر ایشان، هر عمل و کنش انسانی حاصل ترکیب مقدمات علمی فراوانی است که در عین اینکه خود حاصل نظام علمی و نظام ارزشی انسان است، در شکل‌گیری و بازتولید نظام علمی و اندیشه‌ای انسان مؤثر است. پشتوانه هر عمل ساده انسان، مجموعه جهان‌بینی و نظام ارزش‌گذاری‌های اوست. در عین حال، هر عمل اختیاری انسان، دستگاه تفکری او را هم مجدداً شکل خواهد داد.

 

استاد عابدینی با ذکر مثال‌هایی نشان دادند که ارزش‌گذاری‌ها و نسبت‌هایی که انسان در وجود خود فهم می‌کند، تابع مستقیم افق علمی و ادراکی اوست. برای مثال، کودکی که اتاق کوچک خود را تمام دنیای خود می‌داند، در ارزش‌گذاری‌های کمّی نسبت به اشیاء طبق همان مقیاس اتاق خود عمل می‌کند. اگر دنیای همین کودک بزرگتر شود و به افق خانه‌ای دارای چند اتاق برسد، ارزش‌گذاری‌ها و نسبت‌هایی که فهم می‌کند، به همان میزان توسعه می‌یابد و شیء‌ای که از جهت کمیّت، قبلا نیمی از دنیای او بود، اکنون به چند درصد از دنیای او تقلیل یافته است چرا که مقیاس کلّ او تغییر کرده است. این تغییر در ارزش کیفی دارایی‌های او نیز وجود دارد.

 

در افق ادراکی کودکی که در مرحله لهو ولعب (دوران بازی کودکی) قرار دارد، اسباب‌بازی‌های او ارزشمندترین دارایی او است، امّا با تغییر تدریجی افق ادراک کودک از هستی، نسبت او با این اسباب‌بازی به تدریج تغییر می‌کند و این اسباب ارزشمند دوران کودکی رفته رفته ارزش خود را از دست می‌دهد. و به همین میزان توجّه و علاقه او به وسایل دوران کودکی، کمرنگ‌تر می‌شود. بنابراین، با تغییر افق علمی و تغییر فهم از کلّ عالم، مقیاس انسان در فهم امور و نسبت‌گذاری‌ها تفاوت می‌کند و این تفاوت، موجب تصحیح نسبت‌های انسان با همه اشیاء و امور پیرامون خود شده و دستگاه محاسباتی انسان و در نتیجه عمل و رفتار او را تغییر می‌دهد.

 

یکی از مهم‌ترین مشکلات علوم انسانی غربی به عنوان دستگاه تحلیل و تجویز کنش اجتماعی انسان، محدود کردن افق نگاه و جهان‌بینی است. این مطلب باعث شده است که نظام ارزش‌گذاری و نسبت‌هایی که در این نگاه تولید شده است، کاملا مخدوش بوده و در نتیجه دستگاه محاسباتی تولید شده دچار اشکال بنیادین گردد. تمدن غرب در طول قرون اخیر، افق علمی انسان را محدود و محدودتر کرده است. در جایی علم و عقل را در مقابل دین قرار دادند و نظام علمی را فرو کاستند. در مرتبه بعد، عقل را در مقابل علم قرار دادند و افق علمی را  به محسوسات محدود کردند. این مطلب باعث شده است که همه ارزش‌ها در دایره محسوسات تعریف شود و اشتباه بزرگتر آن‌ها این بود که این ارزش‌گذاری و نسبت‌ها را به کل نظام آفرینش تسری دادند. یعنی مثل کودکی که تمام ارزش‌گذاری‌های این دنیا را طبق نسبت‌هایی که از اتاق کوچک خود فهمیده، تعریف کند!

 

ایشان در ادامه بحث به تبیین روش مواجهه با علوم انسانی موجود و الگوی بازتولید علوم انسانی اسلامی پرداختند. از منظر ایشان، هر علمی فرهنگ خود را به همراه دارد و همان‌طور که تبیین شد، هر علمی نظام ارزش‌گذاری و نسبت‌سنجی را در دل خود محفوظ دارد. ایشان ضمن یک مثال دقیق، نشان دادند که حتی گزاره‌ای جزئی همچون «دو ضربدر دو» که در علم نیمه تجریدی ریاضی تعریف می‌شود، متناسب با گوینده‌اش فرهنگ ویژه خود را به همراه دارد که فهم متفاوتی را از این گزاره ایجاد می‌کند و دستگاه کانتی، هیومی و… یا دستگاه سینوی و صدرایی در نظام فلسفه اسلامی به همین گزاره به ظاهر غیر قابل مناقشه، متفاوت می‌نگرند.

 

ضمن پذیرش تاثیر جهان‌بینی و نظام علمی بر دستگاه محاسباتی غرب، در عین حال  معتقدیم که علوم انسانی و غیر دینی موجود را نباید به طور کلی تخطئه و نفی کرد. چرا که به تعبیر ابن‌سینا، انسان اساساً قدرت ابداع محض ندارد. و به‌علاوه در غرب بسیاری از افراد در جستجوی حقیقت بوده‌اند، فلذا حتی علوم انسانی غربی اگر تحلیل و خطایابی شود، از آنجا که بر اساس نیاز بشر شکل گرفته است، با تمییز و تحلیل نیازهای کاذب از حقیقی و تحلیل پاسخ‌های غرب به این نیازها، در حد خود قابل استفاده خواهد بود.

 

به تعبیر شهید مطهری فرهنگ اسلامی یک فرهنگ زنده و حیّ است و به عنوان یک موجود زنده باید علوم انسانی غربی را دریافت کند، ضمن تحلیل و بازگرداندن آن به عناصر اولیه و هضم آنها، عناصر مفید را جذب و عناصر مضرّ را دفع نماید. همچنان که در یک نگاه تمثیلی، معده انسان هر غذایی را جذب نمی‌کند. بلکه غذای انسان را تحلیل و تجزیه می‌کند و حدود آن را می‌شکند و از ترکیب‌های پیچیده به ساده تبدیل می‌کند، سپس آنچه قابل جذب است را دریافت کرده و آنچه با نظام کلی بدن انسان سازگار نیست، دفع می‌نماید. ایشان مدل اصلی مواجهه با علوم انسانی غرب را نتیجه تشبیه در عین تنزیه و تنزیه در عین تشبیه دانستند و این مدل را مفصلا توضیح دادند.

 

استاد عابدینی در قسمت پایانی بیانات خود، رفتار عملی انبیاء الهی را به عنوان الگوی شاخص در مواجهه با علوم انسانی و تصحیح و تغییر در علوم انسانی معرفی نمودند. چرا که تلاش انبیاء الهی در حقیقت به هم زدن نظام علوم انسانی عصر خود، که به صورت فرهنگ حاکم بر جامعه در آمده بود، و جایگزین کردن علوم انسانی الهی بوده است، هر یک از انبیاء در این زمینه سیاست‌ها و برنامه‌های خاصّ خود را داشته‌اند، که بنا بر مبانی ما در تحلیل دوره آخر الزّمان و امّت ختمی، همه این برنامه‌ها و سیاست‌ها در جامعه اسلامی قابل اجرا و استفاده متناسب با موقعیّت‌های مختلف است. برای مثال روش حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) در میان انبیاء جزء موفق‌ترین مدل‌های تغییر علوم انسانی است که باید تبیین و تحلیل شود. از منظر ایشان نباید قرآن و نصوص دینی را از متن نیازهای امروز خود جدا کنیم. بلکه همان‌طور که در برداشت محتوا باید بر نصوص دینی تاکید داشته باشیم، در برداشت روش و الگو عملی نیز باید به همین نصوص مقید باشیم. سیره انبیاء در تغییر فرهنگ جوامع غیر الهی و جایگزین کردن فرهنگ الهی از مسیر تبیین و ترویج علوم انسانی الهی نمونه‌ای عالی برای تعیین خط‌مشی و سیر حرکت در تولید و ترویج علوم انسانی اسلامی در مقابل علوم انسانی غربی است. ایشان در ادامه با ذکر نمونه‌هایی از روش انبیاء در تغییر علوم انسانی، به کاربردی بودن این منطق برای جامعه اسلامی امروز و در مسیر تمدن‌سازی نوین اسلامی اشاره کردند.

 

بحث لزوم تصحیح نسبت‌ها در نظام علمی به عنوان یک مقدمه به همراه ذکر ارجاعات و تفاصیل لازم توسط استاد عابدینی منعقد گردید. ان شاءالله در جلسات آتی ادامه بحث جایگاه حقیقی علم، عالم و معلوم از منظر الهی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.