چشمه زلال و بسیار زیبایی که در باغ انار دیده بودم، دائما با خاطرم بازی میکرد. آب با تکاپوی زیاد از چشمه خارج میشد و در مسیر گرم و نرمی که برای خود درست کرده بود جاری و ساری میشد؛ پر از زیباییهای دیدنی و شنیدنی بود. همه این زیباییها دست به دست هم داده بودند تا به هیاهوی خیالم پاسخ بدهم؛ و این شد که ...
چشمه زلال و بسیار زیبایی که در باغ انار دیده بودم، دائما با خاطرم بازی میکرد. آب با تکاپوی زیاد از چشمه خارج میشد و در مسیر گرم و نرمی که برای خود درست کرده بود جاری و ساری میشد؛ پر از زیباییهای دیدنی و شنیدنی بود. همه این زیباییها دست به دست هم داده بودند تا به هیاهوی خیالم پاسخ بدهم؛ و این شد که تصمیم گرفتم در حیاط خانهمان یک چشمه شخصی درست کنم! تا چشمهبازی بکنم؛ بچه سه ساله بودم. شروع کردم به درست کردن؛ و مسیری برای آب درست کردم که به پای درخت سیب میرسید، چند سنگ را کمی بالاتر از مسیر چشمه، روی هم گذاشتم که نقش دهانه چشمه را بازی کنند و قرار شد آب را از پشت آن بریزم تا چشمه من درست بشود. چند روزی درگیر این بازی بودم، ولی واقعیتش حال آن چشمه طبیعی را نداشت؛ و صد البته: آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. امروزه، آن چشمهبازیهای بچهگانه دلالتهای بسیار جوانانهای در حوزه حکمرانی پژوهش برایم رقم زده است.
مادر که متوجه کارم شده بود، لبخندی زد و یک جمله ترکی گفت: «بولاغا سو توکماقنان بولاغ اولماز؛ بولاغ گؤورک اؤوزو بولاغ اولا» بعدها که بزرگتر شدم، مدرسه رفتم و … فهمیدم این یک ضربالمثل اصیل ترکی بوده و مفهومش این است که «یک چشمه با ریختن آب در آن، چشمه نمی شود؛ چشمه باید خودش چشمه باشد و بجوشد.». مادر بارها این ضربالمثل را در کارهای مختلف برایم گوشزد کرده است. نگاه به حکمرانی و حکمرانی پژوهش هم میتواند قشنگ نگاه به دو گونه چشمه طبیعی و چشمه مصنوعی شخصی را در بر داشته باشد. اگر پژوهش را همان آب جاری شده از چشمه بدانیم که بستری گرم و نرم برای خویش گزیده و زیباییهای از خود خلق کرده است؛ آیا میشود آن را بخشنامهای یا به تعبیر دیگر سلسلهمراتبی پیش برد و چشمه مصنوعی شخصی ساخت؟ به نظرم این کار، مثل لبخندی که مادر به بازی من زد، محرک خنده و لبخند صحابی اندیشه است. یا باید در پی ایجاد چشمههای طبیعی باشیم؟ اصلا چشمه طبیعی مگر دست انسان است که تولید کند؟ در نگاه اول محال به نظر میآید و به تبع آن عدم امکان دخالت و عدم امکان حکمرانی پژوهش را رقم میزند؛ ولی نگاه عمیقتر، مکانیسمهای راهگشایی را در بر خواهد داشت.
اصل این است که اگر پژوهشگر نخواهد پژوهشی انجام دهد، انجام نخواهد داد؛ اگرچه به جای یک قانون، آن را در صد قانون گره بزنیم. حکمرانی پژوهش باید بر اساس اصل اختیار پژوهشگر در تصمیمگیریاش برای پژوهش باشد (یاد یکی از اصول مدیریت اسلامی بیان شده توسط استاد نقیپورفر افتادم: اصل مدیریت بر اساس اختیار و بصیرت نیروها)؛ به تعبیر دیگر کاری بشود که طبیعت پژوهشگر به کار بیافتد! نه اینکه یک پژوهشگر مصنوعی بسازیم. پژوهشگر مصنوعی هویتی ندارد و هر زمان دلش بخواهد پژوهش یا یک مسئله خاص پژوهشی را رها میکند و سراغ کار دیگری میرود و … به طور کلی کارمندی پژوهشی یا به تعبیر دقیقتر مزدوری پژوهشی از این سنخ چشمهسازیهای مصنوعی است.
بله دیگر کم کم آن بازی چشمهسازی را رها کردم، ولی از بچه سه ساله نباید انتظار داشت که بفهمد « بولاغ گؤورک اؤوزو بولاغ اولا»(چشمه باید خودش چشمه باشد.) یعنی چه؟ به خاطر همین، در دوران بچگی این کار را کلا از دایره قدرت خودم و جنس انسان خارج میدیدم؛ ولی الآن که فکر میکنم، میبینم درست است چشمه باید خودش چشمه باشد، ولی این به معنای عدم امکان ورود و نفوذ در جریان تولید آن نیست، بلکه نشان از نحوه و روش خاص ورود و نفوذ است؛ ورود و نفوذی از سنخ مهیا کردن شرایط برای آن. با دیدن طبیعت سرشت پژوهشگر و شناخت دقیق آن، میتوان شرایط را طوری رقم زد که در میل و خواستههای پژوهشگر نفوذهایی داشت و از این طریق مسائل مختلفی را مورد پژوهش قرار داد؛ ولی باید حتما پژوهشگر بخواهد، اگر نخواهد نمیشود. منابع مالی و … را میتوان با این نگاه به کار بست؛ دانش، مدیریت دانش، مشروعیتگذاری و … میتوانند در معماری محیط و گره زدن انتظارات بیرونی با محتوای پژوهش، مثمر ثمر باشند.
به نظر میرسد در حکمرانی پژوهش مصنوعی، یک سری اولویتهای پژوهشی به صورت متمرکز و بالا به پایین تعیین میشوند که بسیار ریز و جزئی هستند؛ سپس یک سری پژوهشگران مصنوعی هم میآیند و این پژوهشها را انجام میدهند؛ و این پژوهشها هم محکوم به عدم کاربستپذیری و عدم اثر است. ولی در حکمرانی پژوهش طبیعی، پژوهشگر هویت دارد؛ اختیار دارد و میتواند(و میتوان گفت باید) جزئیات پژوهش خودش را تعیین کند و بیان اولویتها به صورت کلی است؛ در این صورت پژوهش مثل آبی در جامعه جاری و ساری میشود و زیباییهایش را به رخ آدمها میکشد. نباید از هویت داشتن و اختیار دادن به پژوهشگر ترسید، بلکه این یک فرصت برای انجام پژوهش مثمر ثمر است و باید از آن بهره جست؛ البته مسیر آن سخت و تدریجی است. به امید روان شدن چشمههای طبیعی و زلال پژوهش در بستر اجتماعی ایران عزیز.