ایشان را نه حامی رؤسای قوماند فیالواقع و نه حامی رعیت فیالظاهر، این جماعت عطشانالشهره هستند که هرکجا نام و آوازهشان را به منابر برند همچون پری ظاهر گشته و رام ...
پرزیدنتی را شنیدم اندر ایام انتخابات روبه مشاورش نمود و سخن برآورد که ای مشاور، مشاورتی نُما که احوالاتمان بس درهم برهمیده است و مرکب خدمت سر به عصیان نهاده و گِردی پاستور را به گَرد وخاک وداع کشانده تا ما نیز به سراشیبی قدرت افتیم …
«جام»مان هیچ «بر»ی را نگرفته و تحریممان از زیر به سر و از سرگرفته شده و غنیسازی صداقتمان نیز در هستههای نخلستانِ تحلیفِ اکبرُ «الصلحا» مفقود گشتندی و خلاصه بسی امیدی به تجمیع رأی نداشتمی …
مشاور که نومیدی را در سیمای وی شهود فرمود، سر از گریبان تفکر بیرون کشاند و به فراست، استبصار به جای آورد و گفت یا رئیس! جماعتی را میشناسم که رعیت بلدان از مکاید ایشان، مرعوب و لشکر سلطان، مغلوب و مدبران ممالک از قِرّ و فِرّ آنها، در حیران … کوک این قوم ناکوک را همی من دانستمی که ایشان را نه حامی رؤسای قوماند فیالواقع و نه حامی رعیت فیالظاهر، این جماعت عطشانالشهره هستند که هرکجا نام و آوازهشان را به منابر برند همچون پری ظاهر گشته و رام … این عجایبالخلق را «سلبریتی» نامیدهاند که تو گویی نجوم آسمان قرّ و فرّ اند … هر زمان که ام قمری به مزید شهرتشان اشارت نُمایند برایشان بدرخشیده و خوش رقصی نموده و هر زمان که این سرّ مکنون مفقود گشته خاموشی گزیده و بر دیگری روشنایی فزایند …
پرزیدنتالمذکور که کنز پیروزی یافته بود از سر شعف فریادی چنان بلند برآورد و «کلید تدبیر» بر لبادهاش نهاد و بدان گریبان چاک زد و مدهوش به گوشهای افتاد … خدم و حشم، جنابشان را بهوش آوردندی و مشاور را باز در بر وی حاضر کردندی و کلام تمام نُموده و امرِ اجرا، صادر گشت …
مشاور نیز دست کرم بر گشاد و داد سخاوت بداد و نعمت بیدریغ بر سپاه سلبریتیها بریخت تا هرکدام در گوشهای نوای واآزادی و وااختلاط و واکنسرت و واهمه چیز برآورند و هم به شهرتشان بیافزایند و هم رعیت را هراسان از دیوارکشی مجاری نسوان و ذکور و زائل شدن سایه «جامِ» بی «بر» و عودت سایه جنگ برای رأی به حضرتشان ترغیب نمایند …
آن جماعتی که عقلشان در دیدهشان به نوم زمستانی فرو رفته بود باور نمودند و رأی بر «بقاء ما کان» صادر کردندی و «وقع ما وقع» …
و امروز که حمار مقصودشان از پلِ سادهلوحی عدهای ذو کهولهالفکر جسته و مرکب خدمت نه قدرت! همچون سابق به زیر کشیدندی، سلبریتی و غیرآن را به گوشهای نهاده و جهان برآنها تنگ نموده و حتی عوارض خروج از مِلکِشان به آنتالیا برآنها فزاینده نمود تا سلبریتیان مظلوم در چاه قدرت ایشان فرو رفتندی تا جایی که هشتگ «پرزیدنت پشیمانیم» راه انداختند و خطاب به وی گفتند چندین روزگار که برایت با هر نیرنگ و فریب رأی جمع نمودیم کجا بودی؟ «گفت از جاهت اندیشه همیکردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم»
باری قصه جماعت سلبریتی به سر رسید غصه جهالت به آخر نرسید …
سلبریتیان و هشتکزنندگان پشیمانیم بیخبر از قول حکیمان بودند که گفتهاند:
«هر که خدای را عزّوجلّ بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را بر وی گمارد تا دمار از روزگارش بر آرد».