روزنگار؛ خرده روایتهایی از قرار هفتم مرکز رشد فقط بیقرارها دنبال «قرار» میگردند!
روایتی از دیدار با نماینده حزبالله لبنان در ایران آرامشِ حینِ طوفان!
روزنگار؛ خرده روایتهایی از قرار هفتم مرکز رشد روایت یک بازدید
یک قرارِ خانوادگی!
جمعه روز خانواده است! پای خانواده که میآید وسط خیلیچیزها عوض میشود. یاران رشد، حالا بیشتر از آن که مرکز رشدی باشند، پدرند. سه تا از بچهها از وسط راهروی بخش رویداد میدوند بیرون. یکی از آنها پشت سر هم میگوید «آهنربا آهنربا»! احتمالاً در دنیای سهنفرهشان معنایی دارد! حالا قرار کمی قرارتر است. دوتا از دخترها دست در دست هم از هستهها دیدن میکنند. خانوادهها یکی یکی هستهها را میبینند و میروند جلو. جمعهها روز خانواده است.
یک قرارِ آهسته…
نمایشگاه قرار فَست است اما یک جریانِ تدریجی، زیرِ پوست آن وجود دارد. پشت هرکدام از اینفوگرافیکهایی که به دیوار چسبانده شده، ساعتها سیاهمشق و مباحثه و مطالعه و پژوهش و مبنا و کار میدانی خوابیده. هر هسته، به تدریج شکل گرفته. هر آدم به تدریج آمده. دیدنشان فقط کمی دقت لازم دارد. به علاوه کمی تدریج!
این میشه حکمت!
کاری که مرکز رشد دارد انجام میدهد، کاری حکمتبنیان است. یعنی اینکه بتواند ایدهای که از ساحت عقل نظری به دست آورده با عقل عملی که درک باید و نبایدها میکند پیوند بخورد و بر اساس این با کمک عقل معاش تدبیر و برنامهریزی کند و حل مسئله کند؛ اما نه حل مسئله سکولار بلکه حل مسئله معادگرایانه باشد... اینکه انسان دنیا را بسازد، آباد هم بکند ولی آخرت گرایانه بسازد... این میشود حکمت!
صورت پدر؛ سیرت پدر
روی دیوار دور تا دور نمایشگاه، تصویر پدر نقش بسته؛ تصویر حاجآقای مهدوی کنی (ره). دیوار انتهایی اما پر از قصه شده است. قصههای پدر؛ قصههایی که «متفکر نهادساز» را روایت میکند. او دیوارهای نهاد دانشگاه را ساخت، کار هر کسی نبود. مربّی فکرها بود و کارش را هم کرده و حالا نوبت ما است که فکرها را به فناوری تبدیل کنیم، فناوری حل مسئله! ما خیلی کارمان راحت است که نباید دیوار بسازیم؛ ما فقط آمدهایم دیوارها را رنگ بزنیم!
شهادت نصرالله؛ آغاز نصرالله
سید عزیز در یکی از آخرین سخنرانیهایت در روز اربعین سالار شهیدان، آن لحظه که این جملات پاک بر زبان مبارکت جاری شد و فریاد زدی «خون ما که به ناحق ریخته شده است، بر این شمشیر پیروز میشود» چه دعایی کردی؟ شاید آنجا برای خودت هم دعا کردی. شاید دعا کردی خدایا خون من هم... . شاید میدانستی و اصلا خون خودت را گفتی که بر شمشیر رژیم منحوس اسرائیل پیروز است. شاید خون خودت اسم رمز پیروزی است: «لبیک یا نصرالله».
«نصرالله» که بود…؟!
هنر «سید» اما این بود که از توانایی بالایی در انتقال و ترجمه اخلاص و هویت واقعی خود به آحاد مردم منطقه برخوردار بود. هنری که لازمه هر کنشگر اجتماعی و در رأس آن رهبران سیاسی است. شهید سید حسن نصرالله پیشران ارتباطات سیاسی حزب و جریان مقاومت بود و از این حیث جزء پدیدههای تبلیغات سیاسی به شمار میرفت.
سید، [شهید] بود…
«سید» در ضاحیه بود، اما پیام و شعارش در عالم اسلامی فراگیر بود. «سید» سالها از نظرها پنهان بود، اما هرلحظه در کنار مردم مظلوم فلسطین و لبنان حاضر بود. «سید» آیت الهی بود، تجلی وجودش نور جبهه مقاومت بود، «سید» شهید بود، فیضش امروز کامل شد...
روایتی از عیادت یاران مرکز رشد از جانبازان سرافراز آسایشگاه ثارالله
به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، یاران مرکز رشد به عیادت جانبازان سرفراز آسایشگاه ثارالله رفتند. این متن، روایتی از این دیدار است.
رئیس جمهور دلها
یک چالشی که برای معلمان عزیزمان وجود دارد این است که شخصیت رئیس جمهور را چگونه برای دانش آموزان معرفی کنیم. در این یادداشت، مهمترین ویژگیهای شهید جمهور روایت میشود. ویژگیهایی که میتواند به معلمان کمک کند بهتر تصویر رئیس جمهور انقلابیمان را به تصویر کشند.