کجا بودی کرونا؟ دقیقاً کجا بودی؟ شاید تو همان ضدویروسی هستی که به دنبالش بودیم! نکند آمدهای تا دوباره به خانههایمان جان ببخشی و همه اعضای خانواده را دوباره دور هم جمع کنی؟!
وقتی سخن از قرنطینه به میان میآید، معمولاً تصور زندانی شدن به ذهنها متبادر میشود. انسان قرنطینه یعنی انسان محدود، یعنی کبوتر بی بال و پر. چقدر این واژه چِندشآور و وحشتناک است.
ما انسانهای دوران مدرن عادت کردهایم به گشت و گذار، عادت کردهایم به تنوعطلبی؛ ما سالهاست از دوران خانهنشینی فاصله گرفتهایم. امروز خانه خریدن نماد پیشرفت و در خانه ماندن نماد رکود است. اگر کسی مریض شود و از ادامه فعالیتهای روزمرهاش جابماند، میگویند «خانهنشین شد» و یا اگر کسی با دیگران قهر و قطع رابطه کند، می گویند «خانهنشین شد». شاید هم درست باشد این تعبیر وقتی خانه، سرپناه و مأمن هر فرد است و «خانه خراب شدن» به نماد اوج بدبختی هر کس تبدیل شده است.
امروز ویروسی به جان ما انسانهای در شهر افتاده و ما را در سنگر خانههایمان، خانهنشین کرده است. کرونا هم حرمت این سنگر را خوب میداند و وارد حریم امن آن نمیشود. شاید آمده است تا ما تغییری در سبک زندگی -یا بهتر است بگوییم خانهنشینی- خود ایجاد کنیم.
کجا بودی کرونا؟ دقیقاً کجا بودی؟ شاید تو همان ضدویروسی هستی که به دنبالش بودیم! نکند آمدهای تا دوباره به خانههایمان جان ببخشی و همه اعضای خانواده را دوباره دور هم جمع کنی؟! شاید آمدهای تا دوباره مثل روزهای عقد زیر یک سقف گل بگوییم و گل بشنویم.
امروز خانه مدیر داخلی پیدا کرده است. از امروز به بعد کدبانوی خانه قرار است بیشتر برای اداره امور منزل وقت بگذارد. تا دیروز پول در میآورد که خرج خانه کند، اما امروز با جان و دل، خودش را خرج خانه میکند. از امروز به بعد بیشتر در کنار همسر احساس آرامش میکند و حالا این همسرش هست که با او از آیندهها، خارج شدن از روزمرگیها و تصمیمات بزرگ سخن میگوید.
تا دیروز کارمند و متفکر برنامههای اداره یا شرکت یا آموزشگاه بودیم، اما امروز میتوانیم برای آینده خودمان، فرزندانمان و از همه مهمتر تربیت آنها بازاندیشی کنیم.
امروز مردها بهتر قدر همسرانشان را میدانند؛ با کمی ظرف شستن، نظافت منزل، تمرین آشپزی و بازی با کودکان، بهتر میفهمند خانهداری یعنی سختترین کار دنیا.
وقتی محیط خانه شاد و سرگرمکننده باشد، جایی برای ترس از آلوده شدن به ویروس کرونا یا ویروسهای فضای مجازی وجود ندارد. وقتی پدری با فرزندش ساعتی در خانه بازی کند، مگر فرزند آن را با بازی رایانهای یا گشت و گذار بیهوده در فضای مجازی عوض میکند؟! وقتی مادری برای فرزندش قصه میگوید، چرا گوش فرزند بدهکار ترانههای مخرب یا شایعات خانمانبرانداز باشد.
امروز روح پدربزرگها و مادربزرگها هم شادتر شده. سهم آنها از این روزهای ما تنها یک فاتحه نیست. از خاطرات خوش گذشتهها نقل میکنیم، از داستانهای زیبای مادربزرگ و اشعار نابی که پدربزرگِ به ظاهر بیسوادمان همیشه در میهمانیها میخواند. همه با هم میخندیدم و همه با هم گریه میکردیم. انگار همه یکی شده بودیم. حالا بهجت و شادی ما در خانه، جای ایموجیها و استیکرهای تصنعی را گرفته و محیط خانه محملی شده برای لاو ترکاندنهای واقعی.
وقتی فضای خانه پر از عشق و عاطفه شد، چه جایی برای عشقهای خیابانی و مثلثی و مربعی باقی میماند؟! وقتی محیط منزل پر از شادی و معنویت شد، چه جایی برای گرایش به بلای خانمانسوز اعتیاد وجود دارد؛ وقتی فضای خانه پر از علم و معرفت باشد، چه جای نگرانی برای جولان فضای مجازی وجود خواهد داشت. پس چه بهتر که مدتی در خانه قرنطینه شویم تا دوباره خانهای از نو بسازیم، و از نو آدمی.
فرصت خوبی فراهم شده برای تمرین خانهسازی و خانهتکانی. بیرون از منزل، خانه میسازند تا بفروشند و اینجا خانه میسازیم تا انسان بسازیم. وقتِ عید خانهتکانی میکنند تا به میهمانی بروند، اینجا خانهتکانی میکنیم تا دوباره به خانه برگردیم.