این روزها اخبار جنگ با اسرائیل، در پس پیکره بیروح فضای مجازی تبدیل به عادتهای روزمرهای شده که میشنویم و رد میشویم؛ اما حقیقت ماجرا آن است که فرصتهای بزرگی برایمان به وجود آمده؛ برای رشد، برای تربیت جهادی. فرصتی که سالیان پیش برای غزه و لبنان ایجاد شد، و عدهای فرصت را شناختند و بزرگ شدند و به وصال رسیدند. برای درک این فرصت، لازم است کمی به عقب برگردیم تا به امروز برسیم!
«وَ المُؤمِنونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَامُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُؤتونَ الزَّکوهَ وَ یُطیعونَ اللهَ وَ رَسولَهُ اُولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ.» (توبه، ۷۱)
در این آیه نتیجه این ولایت و همبستگی را رحمت الهی معرفی میکند: اُولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ الله؛ یعنی اگر شما مسلمانان با یکدیگر پیوند و ارتباط و همکاری و همدلی داشته باشید، رحمت خداوند شامل حال شما میشود. (رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز جمعه ۱۳/۰۷/۱۴۰۳)
میخواهم از جهاد بنویسم؛ اما آیا مگر جهاد نوشتنی است؟
همین روزها که من دارم اخبار جنگ با اسراییل را میخوانم و میشنوم و ذهنم را بالا و پایین میکنم که چه بنویسم، صحنههای عظیمی در حال رقم خوردن است. «موشکهای حزبالله قلب تلآویو را هدف گرفت»، «اسراییل با بمبهای ۲ تنی یک محله را در ضاحیه جنوبی بیروت با خاک یکسان کرد»؛ این خبرها در پس پیکره بیروح فضای مجازی تبدیل به عادتهای روزمرهای شده که میشنویم و رد میشویم. اما حقیقت ماجرا آن است که فرصتهای بزرگی برایمان به وجود آمده؛ برای رشد، برای تربیت جهادی. فرصتی که سالیان پیش برای غزه و لبنان ایجاد شد، و عدهای فرصت را شناختند و بزرگ شدند و به وصال رسیدند.
بیایید کمی به عقب باز گردیم؛ زمانی که با اخبار جنگهای اعراب و اسراییل و شکستهای پیدرپی ارتش کشورهای اسلامی در مقابل رژیم صهیونیستی شروع شد اما در عین ناباوری، یکی از این جنگها نتیجهای کاملاً متفاوت داشت؛ شکست کامل رژیم صهیونیستی. چیزی که عجیبتر از همه اینها به نظر میرسید، حریف اسراییل در این جنگ ۳۳ روزه بود؛ این حریف، نه ارتش قوی و رسمی کشوری بزرگ مثل مصر، بلکه یک گروه چند هزار نفره به نام حزبالله لبنان بود.
بیایید کمی عقبتر برویم؛ زمانی که لبنان، این عروس خاورمیانه بیش از یکسوم جمعیت خود، یعنی شیعیان را در محنت و مصیبت اجتماعی بزرگی میدید. همه چیز با یک هجرت آغاز شد؛ هجرتی که منجر به جهاد و تربیت جهادی شد. نقطه عطف تاریخ معاصر لبنان را باید مهاجرت شخصیتی بزرگ به نام امام موسی صدر به لبنان دانست؛ ۲۰ سال انسانسازی و جامعهسازی امام صدر، شیعیان لبنان را به جایگاهی رساند که دیگر به خودباوری کامل رسیده بودند و حتی برای مبارزه مسلحانه با دشمن صهیونیستی گروههای مقاومت تشکیل دادند؛ یعنی «أفواج المقاومه اللبنانیه» (أمل). حالا دیگر شیعیان لبنان به جایی رسیده بودند که توانستند با فقدان امام صدر، خود را با دم مسیحایی پیر جماران بازسازی کنند و با تشکیل حزبالله در ولایتپذیری کامل و محض از خلف صالح روح خدا، قدرت و عزت به دست آورند.
حال بازگردیم به امروز؛ بذر موسوی مقاومت لبنان با نفس روحاللهی آبیاری شد تا با غرس علوی امروز به درختی تنومند در مقابل حوادث بدل گردد. عملیاتهای حزبالله، همان حماسههای کربلای ۵ و بیتالمقدس را یادآور میشد و این عجیب نبود! همان نفَسی که جامعه را در مقابل تهاجم همهجانبه دشمن بعثی عراق به آنچنان خودباوری و خداباوری رسانده بود، حال در مزارع اطراف رودخانه لیتانی میپیچید و طنینش از حنجره سید مقاومت به گوش میرسید. سیدی که مکتبش، مکتب بصیرت بود و محصلان این مکتب، جانفداییان ولایت شدند. شاید خیلی سال پیش، کسی تصورش را هم نمیکرد که لبنان آوردگاه چنین علمبهدوشانی شود!
میخواهم از مجاهدپروری بگویم؛ ولی مگر گفتنی و شنیدنی است؟
ما هر چه داریم از دفاع مقدس داریم. ما هنوز هم داریم از ثمره آن ۸ سال دفاع پرافتخار ارتزاق میکنیم. هنوز هم تربیتیافتگان مدرسهی عشق خمینی هستند که در خط مقدم مبارزه، کیلومترها آنطرفتر از طلاییه و چذابه و شلمچه، مسیر کربلا تا قدس را برایمان هموار میکنند. فرقی نمیکند دفاع مقدس را دیده باشند یا خیر؛ این شمیم عطرآگین بصیرت و صبر از قعر تاریخ هم شده باشد خود را به مشام مجاهدان حقطلب ایرانی و غیرایرانی میرساند. مجاهدانی که در دامان مبارزه با دشمن رشد کردند و در نهایت بر بالین شهادت سر گذاشتند و ما امروز تنها بر شانههایمان پیکر رنجور و خسته آن ارواح زنده و زندهکننده را حمل میکنیم. آن گنجینه پرعظمت دفاع مقدس، همین روحیه نابی است که امروز در اطراف و اکناف پراکنده شده و منطق خوشخوشانی برخی سران کشورهای اسلامی و ملتهای منطقه را به سخره گرفته است. روحیهای که هر آینه، شمهای از عظمت و خلوص خود را به نمایش میگذارد، فوجی از گرایشهای فطری و انسانی را متوجه راه صحیح مبارزه تا رفع شرور عالم میکند. این روحیه را هرچهقدر هم با صدای بلند بگویند و ما هم با صدای بلند بشنویم، بلندایش درک نمیشود. باید در این کلاس درس حاضر بود «که عِلمِ عشق در دفتر نباشد».
باید روایت مجاهدتها را شنید؛ اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
روایت جهاد را این روزها داریم از زبانهای کوچک و بازنشده و دهانهای خشکشده و پر از خاک میشنویم. آنها میگویند، غمگین میشویم و فراموش میشوند تا دوباره و چندباره فردا و فرداها، همبازیان آنها از بازیهای بزرگانهشان باز هم برایمان بگویند تا ما هم بزرگ شویم، اگر شویم! آنها دیدند و بزرگ شدند، آنقدر بزرگ که دیگر در این کالبد کوچک نگنجیدند و پر کشیدند. ما میشنویم و میشنویم و میشنویم و این مارپیچ شنیدن را خروجی است که سر آن در عاشورا هویدا میشود.
همه این مصیبتها در کنار این نگاه که قرار بگیرد، میشود ما رأیت الا جمیلاً. مجاهد در میدان، زیبایی میبیند و ما دور از میدان زیبایی میشنویم و اگر زیبا بشنویم، حرکت میکنیم و نقش خود را در این میدان پیدا خواهیم کرد؛ آن وقت ما هم فرصت بزرگ شدن پیدا خواهیم کرد. شیعه راه اتصال به مصیبت را از زیارت عاشورا خوب یاد گرفته است. جایی که در مقام مصیبت امام خود، از خدا درخواست میکند که به واسطه این مصیبت به او سه نعمت عطا کند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ». امروز مصیبت امام زمانمان چیست؟ کسی میتواند بگوید حضرت برای غزه و لبنان مصیبتزده نیستند؟ درود بر روح بلند شهید مطهری که میفرمود: «داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است. اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: «نوجوان اکبر من» یا میگفت بگویید: «زینب مضطرّم الوداع، الوداع»؟! اگر حسین بن علی بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمرِ هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمرِ امروز را بشناس.»
راهش آن است که خود را در این مصیبت شریک کنیم؛ بهتر بگویم، شریک بودنمان را درک کنیم. «وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشَیء مِّنَ ٱلخَوفِ وَٱلجُوعِ وَنَقص مِّنَ ٱلأَموَلِ وَٱلأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَتِ وَبَشِّرِ ٱلصَّـبرِینَ * ٱلَّذِینَ إِذَا أَصَبَتهُم مُّصِیبَه قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَجِعُونَ * أُوْلَـئِکَ عَلَیهِم صَلَوَات مِّن رَّبِّهِم وَرَحمَه وَأُوْلَـئِکَ هُمُ ٱلمُهتَدُونَ*» اگر این مصیبت همراه با ترس است، اگر گرسنگی دارد، اگر از دست دادن مال میخواهد، اگر دادن جان نیاز است و اگر… هر چه هست، سهم ما چیست؟ مگر مرز ما عقایدمان نیستند؟ پس معنا ندارد بُعد مسافت تا لبنان و غزه ما را به انفعال و گیجیِ ندانستن وظیفه برساند! باید راهش را پیدا کنیم و مصیبت را متعلق به خود بدانیم. آن وقت است که اگر در مسیر درست هدایت قرار داشته باشیم، با شدت مصائب، غرق در توحید خواهیم شد. این همان فرصت بینظیر رشد و تربیت جهادی، و سرّ نزول صلوات و رحمت و مغفرت الهی است.