وقتی تولیدات نمایشی نسخه‌ی سلامت ما را می‌پیچند!
وقتی تولیدات نمایشی نسخه‌ی سلامت ما را می‌پیچند!

سلامت به معنای حفط و ارتقای ظرفیت افراد برای پاسخ‌گویی مؤثر به نیازهای حقیقی زندگی است. امروزه که بخش اعظم خوراک فکری ما زیر سلطه‌ی رسانه قرار دارد، این پرسش بیش از پیش اهمیت می‌یابد که فیلم‌ها و سریال‌هایی که هر روز از تلویزیون و شبکه‌های نمایش خانگی پخش می‌شوند، چه تأثیری بر این ظرفیت می‌گذارند؟

این روزها، روال زندگی بسیاری از افراد نه با تقویم رسمی، بلکه با جدول پخش سریال‌ها تنظیم می‌شود. جمعه، برای بسیاری، دیگر فقط پایان هفته نیست، بلکه روز انتشار فیلمی خاص در یکی از پلتفرم‌ها است و چهارشنبه، با انتظار قسمت جدید سریال در پلتفرمی دیگر از راه می‌رسد. نکته مهم آنجاست که تماشای این سریال‌ها صرفاً جنبه سرگرمی‌ ندارند بلکه به شکلی ظریف و نامحسوس، ساختار ذهنی افراد را شکل می‌دهند، الگوهای رفتاری و ارزشی جدیدی می‌سازند و متعاقباً بر سلامت جامعه اثر می‌گذارند.

سال‌ها تعریف سلامت محل بحث بوده است. در گذشته، سلامت اغلب به‌عنوان نبود بیماری جسمی در نظر گرفته می‌شد اما امروزه، سلامت وضعیتی پویا از به‌زیستی تعریف می‌شود که در آن فرد با تکیه بر ظرفیت‌های جسمی، روانی و اجتماعی خود، قادر است به نیازهای حقیقی زندگی پاسخ دهد. بدین ترتیب، هرگاه این ظرفیت‌ها دچار آسیب یا افت شوند و فرد در برآوردن این نیازها ناتوان گردد، می‌توان آن وضعیت را بیماری تلقی نمود.

اندیشمندان بسیاری به دنبال فهم نیازهای حقیقی انسان بودند که یکی از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها، آبراهام مازلو است. نظریه او در قالب هرم نیازهای انسانی، پنج سطح نیاز را مشخص می‌کند که از پایین‌ترین سطح به بالاترین آن شامل نیازهای زیستی، نیاز به امنیت، نیاز به عشق و تعلق، نیاز به احترام و عزت نفس و در نهایت نیاز به خودشکوفایی است. کلایتون آلدرفر نیز با ارائه نظریه‌ی ERG نیازهای انسانی را ذیل وجود (نیازهای زیستی و امنیت)، رابطه (نیاز به عشق و احساس تعلق) و رشد (نیاز به پیشرفت شخصی و خودشکوفایی) دسته‌بندی می‌کن

رسانه‌ها در عصر حاضر، با نفوذ گسترده خود، نقشی حیاتی در بنیان سلامت جامعه داشته و همچون تیغی دولبه عمل می‌نمایند؛ بدین معنا که از یک سو، قادرند افراد را برای مدیریت سالم و سازنده نیازهایشان توانمند سازند و از سوی دیگر، می‌توانند به تضعیف ظرفیت افراد و انحراف جامعه از مسیر سلامت منجر شوند. برای نمونه، بسیاری از سریال‌های پرمخاطب امروزی، روابطی را به تصویر می‌کشند که در آن بی‌ارزش‌دانستن بنیان خانواده،‌ پیشنهادهای غیراخلاقی، عشق پرشور ناگهانی، لذت‌های آنی یا تضادهای هیجانی به‌عنوان شاخصه‌های رابطه‌ی جذاب نمایش داده می‌شوند؛ الگوهایی که در واقعیت باعث می‌شوند افراد، با انتظاراتی ناپخته روابط و تعاملات انسانی خود را شکل دهند، در برآورده‌کردن نیازهای عاطفی ناکام بمانند و ظرفیتشان را برای برقراری پیوندهای واقعی که یکی از اساسی‌ترین نیازهای انسانی است، از دست بدهند. آسیب به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ وقتی روابط ناسالم و بحران‌های عاطفی در زندگی روزمره پررنگ شده و انرژی روانی‌ تقلیل یابد، دیگر فرصت و توان کمی برای اندیشیدن به رشد شخصی، پرورش خلاقیت، یادگیری عمیق یا خودشکوفایی باقی می‌ماند.

یکی از پژوهشگران آمریکایی حوزه زبان و تکامل، در کتاب خود با عنوان «تناقض داستان؛ چگونه اشتیاق ما به داستان‌سرایی جوامع را می‌سازد و از بین می‌برد؟»[۱] به نکته‌ای کلیدی اشاره می‌کند. او استدلال می‌کند که داستان‌ها، فراتر از ابزاری برای سرگرمی، نقش اساسی در شکل‌دهی درک ما از واقعیت دارند. وی با رد تصور بی‌طرف و منفعل بودن داستان‌ها، معتقد است که روایت‌های داستانی در قالب‌های گوناگون از جمله فیلم‌ها و سریال‌ها، به طور فعالانه ذهن و احساس بشر را هدایت و مدیریت می‌کنند. به تعبیر او، داستان‌ها حتی قادرند تفکر نقاد افراد را به حالت تعلیق درآورند و مخاطبان را بدون اعمال فیلترهای تحلیلی تحت تأثیر قرار دهند.

در سریال «پایتخت ۷» جامعه با داستان خانواده نقی معمولی، کنش‌ها و گفت‌وگوهای شخصیت‌های آن ارتباط برقرار کرد. رویکرد هما، همسر نقی، در اهمیت بخشیدن به مفهوم خانواده و تلاش برای حفظ انسجام آن، با استقبال و همراهی گسترده‌ای روبرو شد. آن لحظاتی که هما، با وجود تمام سختی‌ها، همسرش را قهرمان زندگی‌شان می‌دانست، احساسات عمیق مخاطبان را برانگیخت. همچنین، علاقه و محبت فراوان بینندگان به سالار، پسری که خانواده معمولی به فرزندی پذیرفته بود، به حدی بود که گفتمانی پیرامون ارزش فرزندخواندگی شکل داد. از آن سو، سریال نمایش خانگی «آبان» با پیشنهاد شخصیت قدرتمند و کاریزماتیک فریبرز ثابت به آبان اسفندیاری مبنی بر جدایی از همسرش به عنوان پیش‌شرط همکاری، آغاز می‌شود. نکته قابل توجه اینجاست که در سیر داستان، جذابیت و نفوذ نقش منفی به‌گونه‌ای است که این پیشنهاد غیراخلاقی، به تدریج در هاله‌ای از کاریزما پنهان شده و در نگاه برخی از مخاطبان، این شخصیت، جایگاه یک فرد معصوم و عاشق را پیدا می‌کند. طبق مخاطب‌سنجی مرکز تحلیل اجتماعی (متا)، ۱۲ درصد از جامعه، بیننده این سریال هستند. کمااینکه مواجهه غیرمستقیم از طرق مختلفی مانند کلیپ‌های اینستاگرامی، دامنه نفوذ آن را به‌مراتب وسیع‌تر کرده و بخش قابل‌توجهی از جامعه را با روایت داستانی آن درگیر می‌کند.

با توجه به تعریف سلامت و قدرت فیلم و سریال‌ها در تضعیف یا تقویت آن، به نظر می‌رسد زمان آن فرا رسیده است که سیاستگذاران، به مسئولیت خود در قبال سلامت عمومی توجه نموده و برای کالاهای فرهنگی همچون بسیاری از کالاهای دیگر، «پیوست سلامت» در نظر بگیرند. به‌بیان‌دیگر، ضروری است که پیش از انتشار هر محتوای نمایشی، به این پرسش پاسخ داده شود که آیا این محصول ظرفیت‌های جسمی، روانی و اجتماعی مخاطب را برای پاسخ‌گویی به نیازهای حقیقی‌اش تقویت می‌کند یا موجب تضعیف آن می‌شود؟ آیا این محتوا به رشد و توازن شخصیت فرد کمک می‌کند یا با القای نیازهای کاذب، سلیقه‌ی مخاطب را به سمتی سوق می‌دهد که صرفاً منافع گروهی خاص را تأمین کند؟

پیوست سلامت می‌تواند محتوای نمایشی را در سه بُعد جسمی، روانی و اجتماعی بررسی کند، میزان تأثیر آن را بر ظرفیت‌های سلامت‌ساز انسان بسنجد و با اتکا به شاخص‌هایی چون ترویج سبک زندگی سالم یا ناسالم، القای اضطراب یا امید و نوع روابط انسانی ترسیم‌شده در روایت، به محتوای تولیدشده یکی از سه وضعیت سبز (سلامت‌ساز)، زرد (خنثی) یا قرمز (سلامت‌ستیز) اختصاص دهد. اجرای الگوی اینچنینی می‌تواند از مسیرهایی از قبیل تشکیل کمیته‌های بین‌رشته‌ای، فرم‌های خوداظهاری برای سازندگان و طراحی برچسب‌های سلامت در کنار رده‌بندی‌های سنی و ژانر صورت گیرد. بدین‌ترتیب، نه‌تنها مخاطب قدرت تشخیص و انتخاب آگاهانه‌تری پیدا می‌کند، بلکه تولیدکننده نیز با افق تازه‌ای از مسئولیت اجتماعی در فرآیند خلق محتوا روبه‌رو می‌شود.

همچنین آگاهی‌بخشی درباره‌ی سازوکارهای تأثیرگذاری این محتواها بر سلامت نیز ضرورتی انکارناپذیر است. تولید محتوای سالم، صرفاً با نظارت بالا‌به‌پایین محقق نمی‌شود؛ بلکه مستلزم حضور فعالانه و نقادانه‌ی مخاطبانی است که به جای مصرف‌کنندگانی منفعل، در نقش انتخاب‌گرانی هوشیار ظاهر می‌شوند. مخاطبانی که نسبت به چگونگی القای احساسات، بازنمایی ارزش‌ها و شکل‌دهی خواسته‌ها و نیازها شناخت داشته باشند، می‌توانند در برابر محتوای بیماری‌زا مقاومت کنند و با مطالبه تولیدات سلامت‌محور، به تقویت این جریان یاری رسانند.

[۱] Jonathan Gottschall. The Story Paradox: How our Love of Storytelling Builds Societies and Tears Them Down?