با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما دهه هفتادیهای محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن فیلم تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و ... برایمان جذّاب بود. روزی از روزهای آن دوران ...
با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما دهه هفتادیهای محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن فیلم تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و … برایمان جذّاب بود. روزی از روزهای آن دوران که ازقضا دیر کرده بودم، به اواخر فیلم رسیدم. «… نمرود با همان نخوت و غرور خاص خودش به همراه خدم وحشم به سمت زندان میرفت؛ زندان که ساختمان نداشت، بلکه یک سیاهچاله نمور و تاریکی بود که چند میله را بهعنوان درب آن وصل کرده و قفلی به آن زده بودند. به زندانبان قدبلند و سیه چرده، دستور داد که درب زندان را باز کند. نمرود فریاد زد که: دو زندانی را بیاورید. یکی از زندانیان را با خنجری که در دست داشت کُشت و دیگری را آزاد کرد؛ سپس با یک حسّ پیروزی و تکبّر به همراهانش گفت: بروید به ابراهیم بگویید این من هستم که زنده میکنم و میمیرانم…». کمی بعد هم آن قسمت سریال تمام شد.! حال بدی داشتم، نفهمیدم چه شد!
این سکانس فیلم برایم معمّا شد؛ فریاد نمرود که من زنده میکنم و میمیرانم و کلا داستان از چه قرار بود؟ مدتی درگیرش بودم؛ تا اینکه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در قرآن دیدم (آیه مبارکه ۲۵۸ سوره بقره). شاید همان معمّا و سؤال و در پی آن، درگیری فکری چند روزه در آن دوران، فهم گونهای از زندگی و سبک راهبری و کشورداری را در این دوران برایم رقم زده است؛ سبک راهبری نمرودی یا فرعونی و سبک راهبری ابراهیمی.
در یک جمله میتوان گفت داستان گفتگوی حضرت ابراهیم علیهالسلام با نمرود در مورد توهم «خدایی کردن» نمرود بود؛ بهطوریکه همه انسانها را در مقابل خودش بدون اراده میپنداشت. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند»، نمرود پاسخ داد: «من زنده میکنم و میمیرانم» و برای اثبات این حرفش به زندان رفت و آن نقش را بازی کرد تا نشان دهد که زنده میکند و میمیراند؛ ولی وقتی حضرت فرمودند «اگر راست میگویی و خدا هستی، یک روز آفتاب را از مغرب بیاور»؛ اینجا بود که دیگر ناتوانیاش آشکار شد و بهت او را گرفت.
اگر نمرود در زمان ما، سال ۱۳۹۷، زندگی میکرد و راهبری و حکمرانی فضای علم و پژوهش را برعهده داشت، به نظرم به خاطر اینکه خودش را خدا میدانست و ارادهای برای پژوهشگران زیردستش قائل نبود، و ذات انسان، پژوهش و علم را نمیشناخت، دستور میداد که مثلا «…همه باید با روشی که من میگویم مقاله بنویسند؛ پایاننامهای که من، موضوع و روش و همهچیزش را تعیین میکنم باید انجام شود، یا همه باید در موضوعی که من تعیین میکنم پژوهش بکنند، اگر هم کسی از فصلالخطابها و بخشنامههای من تبعیّت نکند به أشدّ مجازات خواهد رسید …»
چون نمرود فکر میکرد واقعا میتواند زنده کند و بمیراند؛ اگر امروز هم در کسوت راهبری علم و پژوهش بود، فکر میکرد که میتواند پژوهش را با دستور و زنده کردن و کُشتن ظاهری پژوهشگر و تعیین فصلالخطاب و آییننامه و … جهتدهی و راهبری بکند؛ چون او میپنداشت خداوندگار پژوهش و پژوهشگر است؛ و ارادهای برای پژوهشگر و خدای او قائل نبوده و پژوهشگر باید تسلیم مطلق او باشد (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه- آیه مبارکه ۵۴ سوره زخرف). این گونه تغییر اراده پژوهشگران، که دستوری و بسیار سخت است؛ و به نوعی به جای بستر اراده پژوهشگر، خود اراده پژوهشگر را هدف میگیرد، با شیوه تغییر ارادهای که راهبری پژوهش ابراهیمی به ارمغان میآورد تفاوت بسیاری دارد.
اگر حضرت ابراهیم علیهالسلام در کسوت راهبری علم و پژوهش امروزمان بود چگونه عمل میکرد؟ به نظر میرسد اولین کارشان این میشد که فرض خدا بودن را از خودشان دور میکردند؛ و این یعنی اظهار نوعی عجز از هر نوع تغییر در برابر خداوند متعال (البته نه به معنای تعطیل کردن هرگونه سعی برای تغییر، بلکه تعویض شیوه تغییر)؛ از طرف دیگر چون خودشان را خدای پژوهشگر نمیدیدند، برای انسانها قائل به اراده میشدند، و کارشان در راهبری پژوهش هم فقط سعی در ایجاد بستری برای جهتدهی به ارادهها میشد؛ که از طریق شکستن بتهای جهانی علم و پژوهش، حاصل میشد. پس از شکستن بتها، فضا و بستری حاصل میشود که پژوهشگر اراده خودش را مسلوب و دربند خدایگان مختلف و بتها نمیبیند؛ بلکه در آن اجتماع علمی ابراهیمی، نوعی آزادی و اختیار(متناسب با ذات انسان و ذات پژوهش) احساس میشود که شیوه و جنس جهتدهی و راهبری آن از طریق ساختن بسترها است، نه تخریب و تسلیب اراده پژوهشگر و زنده کردن و میراندن ظاهری و نمرودی.
نمرود تا آخر نفهمید که نمیتواند خدایی بکند، یعنی نوعی راهبری بکند که همه ارادهها در تسلیم او باشد؛ بنابراین به جنگ با خدای ابراهیم رفت؛ خدای ابراهیم هم با یک پشه که مأمور بود به سر نمرود وارد شود، نشان داد که عالم دست کیست.
این نظام راهبری نمرودی باید در حکمرانی پژوهش امروزی فهم و اصلاح بشود؛ تا در ورطه شکست قرار نگیرد و این هم نیازمند نظام راهبری ابراهیمی، یعنی چیزی مثل آرمان انقلاب اسلامی و تجلّی آن در حوزه راهبری پژوهش است.
به امید فرار از نظام راهبری پژوهش نمرودی و رسیدن به نظام راهبری پژوهش ابراهیمی برای ایران عزیز.