بازگشت به نظریه شهریار
بازگشت به نظریه شهریار

در کشور ما برخی اوقات مفاهیم در جای درست خود قرار گرفته‌اند، اگر دستکاری‌شان نکنیم.

در نشست خبری عوامل فیلم «آتابای» در جشنواره فیلم فجر، یکی از اصحاب رسانه سؤالی را از عوامل فیلم با این مضمون پرسید:

«زبان رسمی کشور پارسی است. این چه مدل فیلمسازی است که در کشور ایران مخاطب ایرانی باید فیلم ایرانی را با زیرنویس پارسی ببیند؟»

قصدم از نوشتن متن پیش‌رو پرداختن به حواشی پیرامون این پرسش نیست، بلکه تلاش دارم خود را مخاطب چنین پرسشی قرار دهم؛ «واقعا چرا در جامعه ایران اسلامی که زبان رسمی آن فارسی است باید فیلمی به زبان غیررسمی آن ساخته شود؟» و از منظر یک سیاست‌خوانده و نه یک علاقه‌مند به دنیای فیلم به پاسخ درخوری برسم. در کنکاش برای دستیابی به این هدف، در ذهنم مقدمات پاسخ را به دو دسته تقسیم کردم:

مقدمات دسته نخست: فارسی، زبان رسمی؟

آیا فارسی فقط زبان رسمی جامعه ایران اسلامی است؟ به باور من، چنین بیانی جفا در حق زبان فارسی است. رسمیت‌یابی زبان مربوط به دوران متأخر حکومت‌داری و رواج یافتن سبک مدرن آن است؛ آن‌هم نه در همه شعبات آن. زبان فارسی برای جامعه ایران اسلامی فراتر از یک زبان رسمی است و به گمانم صحیح آن است که بیان شود فارسی «زبان رسمی، ملی، تاریخی و فرهنگی» جامعه ایران اسلامی است؛ دقت شود که ردیف کردن چهار مفهوم پشت سرهم به جهت پر کردن این متن نیست. اجازه دهید شرح بیشتری دهم.

فارسی زبان رسمی جامعه ماست؛ به دیگر سخن یکی از وجوه نشانگر حاکمیت مستقل و منسجم در این کشور (مدلی از حاکمیت که خودمان برگزیده‌ایم)، رسمیت داشتن یک زبان در جای‌جای جغرافیای آن است. پس منظورم از مفهوم «زبان رسمی»، پشتیبانی حاکمیت مستقل و منسجم کشور از فارسی است.

فارسی زبان ملی جامعه ماست؛ یعنی زبان فارسی یکی از وجوهی است که «مای ایرانی» را می‌سازد، هویت ملی ما را شکل می‌دهد و اشتراک هویتی ترکان آذری شمال‌غرب کشور را با بلوچ‌زبانان جنوب شرق کشور معنادار می‌سازد. اگر رسمیت‌یابی یک زبان به نظام سیاسی و حاکمیت برآمده از آن بازمی‌گردد، به باور من ملی‌بودن یک زبان به جامعه سیاسی و هویت برآمده از آن بازمی‌گردد؛ در چنین انگاره‌ای، زبان ملی نه‌فقط برآمده از حکومت‌داری مدرن است، بلکه در برخی جوامع دارای تمدن می‌توان مدعی بود برآمده از هویت شکل‌گرفته پیش از طرح حکومت‌داری مدرن است. یکی از مفاهیمی که شیراز عصر زندیه را به تبریز همان عصر پیوند می‌زد، مفهوم هویت ملی به معنای خاص جامعه تاریخی ایران بود؛ مفهومی که یکی از وجوه مهم آن، زبان فارسی بود.

فارسی زبان تاریخی ما نیز هست. عوامل متعددی را می‌توان نام برد که جامعه ایران دوران متقدم‌ را به جامعه ایران اکنون پیوند می‌زند، شاید ذهن ابتدا به سوی جغرافیا سوق داده شود اما مدعی‌ام جغرافیا دستخوش کم‌وکاست‌های بسیار شده است؛ جامعه عصر صفوی را فرض کنید و جغرافیای آن را با جغرافیای ایران اکنون مقایسه کنید. برخلاف جغرافیا، زبان فارسی جوامع تاریخی ایرانی را به‌هم پیوند می‌دهد و در این مسیر دچار کم‌و‌کاست نشده است (البته چون زبان زنده‌ای است، تکمیل شده است).

درنهایت، فارسی زبان فرهنگی ما نیز است. اگر تاریخ را به مثابه جامعه‌شناسی جامعه ایران‌های گذشته درنظر گیریم، فرهنگ آن فضای تنفسی است که این جامعه ایران‌های متعدد به‌لحاظ دوران تاریخی را، فراتر از تاریخ، دربرگرفته است. فضای تنفسی جامعه ما فارسی است و فرهنگ ایرانی در این زبان تجلی می‌یابد.

مقدمات دسته دوم: فیلم، به غیرفارسی؟

آیا ما مجاز هستیم فیلم به غیرزبان رسمی، ملی، تاریخی و فرهنگی‌مان بسازیم؟

تصور می‌کنم در پشت سر این پرسش ترسی نضج گرفته از سیاست نهفته است: ترس تهدید جایگاه زبان فارسی در جامعه ایرانی. این ترس با آنکه خود را در هویت ملی نشان می‌دهد و اماره‌های قوت‌بخش خود را از تاریخ و فرهنگ وام می‌گیرد، ریشه در مفهوم رسمیت‌یابی زبان در دوران حکومت‌داری مدرن دارد.

به باور من چنین ترسی به سبب فروکاست جایگاه زبان فارسی به یک زبان رسمی است. به دیگر سخن اگر ما زبان فارسی را زبان رسمی، ملی، تاریخی و فرهنگی‌مان بدانیم و نه‌فقط زبان رسمی، چنین ترسی جایگاهی در ذهن ما نخواهد داشت؛ چراکه حتی اگر کشور ما به شعبه‌ای از حکومت‌داری مدرن گرایش یابد که در آن زبان رسمی از سوی دولت تعین نیابد؛ جایگاه زبان فارسی در این جامعه آسیبی نخواهد دید، چراکه در آن صورت فارسی هنوز زبان ملی، تاریخی و فرهنگی‌مان است و خواهد بود.

ممکن است ادعا شود که از قضا چنان ترسی ناشی از دل‌نگران بودن برای جایگاه ملی زبان فارسی در جامعه ایرانی است و من در آن صورت پاسخ خواهم داد که بار دیگر چنان ترسی ناشی از فروکاست جایگاه زبان فارسی در نزد جامعه ایرانی است؛ زیرا امری ملی از سوی امر محلی تهدید نخواهد شد مگر آنکه امر محلی فراتر از جایگاه خود توهم شود. نمونه بارز چنین توهمی، پی‌ریزی بنیان هویت ملی کشور بر مبنای ناسیونالیسم قومی است؛ ناسیونالیسم قومی (که همان جاهلیت قدیم در شکل مدرن است) همچنانکه ادعای ساخت هویت ملی را دارد، تسریع‌گر ملی‌گرایی سایر قومیت‌ها (زبانی و نژادی) نیز هست. در‌حالی‌که هویت ملی ایرانی نه‌تنها ریشه در قوم‌گرایی ندارد، بلکه یکی از افتخارات آن مقابله با چنین جاهلیتی در تاریخ و فرهنگ است. به بیان ساده‌تر، هویت ملی ایرانی با تمام وجوه آن نشانه سلطه یک قوم بر سایر اقوام نیست، بلکه نشانه وحدت اقوام کثیر در یک هویت فراتر از قوم و وجوه قومی است.

بر این اساس ساخت فیلمی به زبان محلی که جان گرفته از یک خرده‌فرهنگ محلی به روایت یکی از زبان‌های ایرانی (ایرانی نه به آن معنا که در زبان‌شناسی به کار می‌رود، بلکه به آن منظور که در سیاست کاربرد دارد) است، نه‌تنها تهدیدگر زبان رسمی، ملی، فرهنگی و تاریخی‌مان نخواهد بود؛ بلکه چون نشان از ریشه‌های فرهنگ ملی‌مان دارد، به استواری بیشتر فرهنگ ملی‌مان خواهد انجامید و چون نشان از گستره وسیع زبان‌های ایرانی دارد، به بالندگی زبان زنده فارسی به مثابه وحدت‌بخش زبان‌های ایرانی یاری خواهد رساند.

یک زبان زنده، بیش از آنکه اهل جعل باشد (همچون زبان مجعول ترکی استانبولی که با سیاست‌ورزی غرض‌ورزانه جایگزین زبان دینی، فرهنگی و تاریخی ترکی عثمانی در همسایه شمال‌غربی‌مان گشت) اهل تعامل و بده‌وبستان با دیگر زبان‌هاست؛ و در این تعامل چونان ظرفی عمل می‌کند که مظروف را به قدر نیاز خود و در حدی که قادر به شکل‌دهی به آن باشد، می‌پذیرد و ظرف فارسی در این تعامل بسیار گسترده و توانمند است. چراکه زبان‌های فرهنگی و تاریخی همچون فارسی امری فراتر از واژگان هستند؛ به بیان دقیق‌تر فضای تنفسی میان واژگانند و بیشتر نظر به ارتباطی دارند که میان مفاهیم برقرار می‌سازند.

نتیجه

براساس مقدمات بالا، می‌توانم به پرسش نخست این متن چنین پاسخ دهم:

فیلمسازی به زبانی غیر از زبان رسمی، ملی، فرهنگی و تاریخی‌مان باید صورت پذیرد، زیرا با فرهنگ ملی ایرانی (تجلی‌گاه وحدت در عین کثرت) همخوانی بیشتری دارد. البته مشروط به آنکه فیلم برای این جامعه و خرده‌فرهنگ‌های شکل‌دهنده آن باشد.

اجازه دهید در مقام تشبیه فیلمسازی را با شاعری هم‌رده سازم و برای پاسخم از استاد شهریار مدد گیرم. هیچ‌یک از ما نمی‌توانیم جرأت چنین ادعایی را داشته باشیم که بیشتر از استاد شهریار به استواری زبان فارسی در دوران معاصر مدد رسانده‌ایم. اما آیا ایشان تنها به زبان فارسی شعر می‌گفتند؟ چگونه در احساس و ذهن استاد، هم می‌توان به زبان ترکی آذری شعر گفت و هم دلبسته قند خراسان بود؟ گمان می‌کنم ذهن استاد، جایگاه هر یک از این دو را به‌خوبی در‌نظر داشت. زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی، ملی، فرهنگی و تاریخی‌مان و زبان ترکی‌آذری به‌عنوان زبان مادری و محلی. استاد زمانی که برای مردمش (کسانی که با ایشان در هویت ملی مشترک بود) شعر می‌گفت، به فارسی می‌سرود و زمانی که برای مردمش (کسانی که با ایشان در هویت محلی مشترک بود) شعر می‌گفت، به ترکی‌آذری. استاد زمانی که برای خودش (شهریاری که شاگرد دوم کلاس حافظ، پس از خود حافظ است) شعر می‌گفت، به فارسی می‌سرود و زمانی که برای خودش (فرزند مادری که دلتنگ روزگاران است) شعر می‌گفت، به ترکی‌آذری.

پیشنهاد می‌کنم با همان ذهنیت استاد به مساله بنگریم. در کشور ما برخی‌اوقات مفاهیم در جای درست خود قرار گرفته‌اند، اگر دستکاری‌شان نکنیم. اصلا بیایید نام آن ذهنیت را هم بگذاریم نظریه شهریار در باب جایگاه زبان محلی و ملی.

بعد از تحریر:

۱- اگر به‌جای فیلمسازان باشم دربرخی از فیلم‌هایم که به روایت زبان‌های محلی جامعه‌ام است، فیلم را با دو زبان فارسی و محلی به مخاطبانم عرضه خواهم کرد. چراکه اگر اثرم را قابل عرضه به جامعه ایران اسلامی بدانم، دوست خواهم داشت همه جامعه‌ام آن را ببیند و «حال» کند. مگر آنکه زبان، چنان در اثرم ردپای مشهودی داشته باشد که حذف آن به روایت ضربه اساسی زند. مانند فیلم «لاک‌پشت‌ها پرواز می‌کنند» بهمن قبادی (که از قضا با موضع‌گیری سیاسی‌شان به‌شدت مخالفم و با آن مبارزه می‌کنم) که اگر زبان کردی را از فیلم بگیریم، درنظرم فیلم بی‌لطف و ارج می‌شود. همچنین است فیلم «زمانی برای مستی اسب‌ها»ی وی.

۲- اگر از نگرانی‌های بی‌جا گذر کنیم، در یک جا باید نگران تهدید جایگاه زبان فارسی باشیم؛ آن‌هم جایی که صدای توهم ملی‌‌سازی (از آنجا که جعل تاریخ و فرهنگ کاری دشواری است، به آن دو نظر ندارم) یک زبان محلی از سوی کنشگری خاص به گوش رسد. اینجاست که باید به حاشیه نشست خبری فیلم «آتابای» بازگردم و از آن خبرنگار محترم سؤال کنم برادر! هادی حجازی‌فر و اتهام تجزیه‌طلبی؟! انصافت را شکر… .

۳. به محتوای فیلم «آتابای» هیچ کاری ندارم. چنانکه اگر متن بالا را خوانده باشید، متوجه خواهید بود که واقعه رخ‌داده بهانه‌ای بود برای حرف زدن با هم.

انتشار یادداشت در روزنامه فرهیختگان شماره ۲۹۸۰