حالا یک سؤال: اگر همین لحظه دو گزینه پیش روی این مرد بگذارند و بگویند: "انتخاب کن! خدمت یا شهادت؟" فکر میکنید انتخابش کدام باشد؟!
بشکند قلمی که از دواتِ نفاق، جوهر بگیرد! نه رئیس دولت محبوب من بود و نه احتمالاً انتخاب دورهی بعدی من؛ اصلاً از همان روزی که ثبتنام کرد و افراد یک به یک به نفعش کنار کشیدند، دلشوره داشتم که آقا! جایگاه ریاست جمهوری، جنس آدم دیگری را میطلبد؛ آدمِ زرنگباز و اهلِ بدهبستان! چرا لگد به بخت خودت و جمهوری اسلامی میزنی؟! خلاصه که رئیس جمهور محبوب من نبود، اما حالا [شهید] شدی و محبوب آسمانها و زمین! نه اینکه این اتفاق موجبات محبوبیتش را فراهم کرده باشد، ظاهرا دستگاه محبوبیتسنج من خطاهایی داشته!
حالا به گذشته نگاه میکنم. به اینکه این مرد برای ما چه گذاشت و رفت؟!
از خاطرم نمیرود که شروع دولت با موج سهمگین پنجم کرونا شروع شد، حوالی مرداد ۱۴۰۰. خانواده ما هم در همان زمان مبتلا شد و من برای تهیه دارو مجبور شدم ساعتها در یکی از داروخانههای تهران بمانم، جایی که یا همه بیمار بودند و یا با یک کرونایی در ارتباط بودند. آن روز به هر زوری بود دارو را تهیه کردم. درست فردای همان روز، فیلم حضور آیت الله رئیسی -هنوز عادت نکردهام که بگویم [شهید] رئیسی- در همان داروخانه را دیدم. تعجب کردم! گفتگوی بیواسطه، رو در رو، سینه به سینه، بیپرده و صریح و البته حسابکشیِ درجا از مسئول داروخانه در این سمت و عطوفت و دعوت به صبر در مواجهه با بیماران در آن طرف پیشخوان داروخانه!
بدون تعارف واقعاً کار سختی نبود که با چهار خط گزارش راضی شود و پای دو تا نامه را امضاء کند و بودجه را به سمت تأمین دارو یا هر چیز دیگری بکشد! کم ندیدیم پیش از این و احتمالاً میبینیم پس از این! اما من از رئیس جمهور یاد گرفتم که “مشاهدهگری” آغازِ مسیر خدمت و حل مسئله است. قطار ریاست جمهوری از مسیر اصلی خود -گویی خدمت- خارج شده بود و به زیورِ متعفنِ قدرت، زینت گرفته بود. تعجبِ تماشای او در میان مردم هم گواه همین مسئله است، اما تصور من آن است که [شهید] رئیسی، به واقع -و نه آکتورمآبانه- برای بازگشت این قطار به راه خود تلاش کرد، تلاشی که منصفانه میتوان برای او گفت: فلانی صدش را گذاشت…
چه تکیهای داشت این متن بر [شهید] و حالا یک سؤال: اگر همین لحظه دو گزینه پیش روی این مرد بگذارند و بگویند: “انتخاب کن! خدمت یا شهادت؟” فکر میکنید انتخابش کدام باشد؟! گمانِ قریب به یقین من، خدمت به مردم و گرهگشایی است. [شهادت] با سه سال کار برای مردم فرق میکند با سه سال و یک روز! و [شهادت]، نشان از صداقت و پایمردی و وفای به عهدی است که آدمها با خدا بستند. حالا مطمئنم که ریاست جمهوری، جنس آدمهایی دقیقا شبیه به او را میطلبد. عجب گوهریست عاقبت بخیری، عجب گوهریست [شهادت].
ای دل اگر نخوانَدَت، ره نبَری به کوی او…