یکی از مشکلات عمده در اقتصاد کشور، مشکلات گفتمانی است؛ یکی از مصادیقش اینکه هنوز خرید کالای ایرانی به تعصب که نه بلکه به یک باور ابتدایی در برخی ایرانیان تبدیل نشده است. در آسیبشناسی این مهم، ابتدائاً توجهات به سمت نهادهای آموزشی و یا ترویجی مثل آموزش و پرورش و رسانه ملی میرود اما یکی از نهادهایی که باید آن را هم در عداد نهادهای دیگر به شمار آورد و و روی آن حساب باز کرد و از آن مطالبهگری نمود، خانواده است.
خانواده سنگبنای اولیه کشورها و تمدنهاست. سلول بنیادیای است که هیچ نهاد دیگری نمیتواند جایگزین آن گردد و کارکردهای آن را ایفا نماید. تمدنهای مستحکم دارای خانوادههای منسجم بودهاند و میتوان گفت یکی از عمدهترین دلایل فروپاشی تمدنها در طول تاریخ، تضعیف نهاد خانواده بوده است.
موفقیت جوامع به عبارتی در گروی تحقق کارکرد موفق خانوادههاست.
امسال، سال رونق تولید نام گرفته است؛ این نوشتار قصد دارد تا سهم و نقش نهاد خانواده در تولید و توسعه آن را بررسی نماید.
یکی از رویکردهای خانوادهپژوهی، تمرکز بر کارکردهای خانواده است. این رویکرد، مبتنی بر کارکردگرایی است که در علوم اجتماعی جایگاهی درخور توجه دارد و در حوزه رشتههای مختلف نیز به کار گرفته میشود.
صاحبنظران مختلف بسته به مبانی و گرایشاتی که داشتهاند برای نهاد خانواده کارکردهای مختلفی را احصا نمودهاند؛ در اینجا سعی شده کارکردهایی بیان گردد که منافاتی با مبانی دینی نداشته باشد. کارکردهای خانواده عبارتند از «زیستی- اجتماعی»، «حمایتی»، «معیشتی (اقتصادی)»، و «تربیتی و کنترلی». ذیل کارکرد زیستی – اجتماعی، «تولید مثل» و «مراقبت از فرزندان و سالمندان» تبیین میگردد. کارکرد حمایتی، به حمایتهای «معنوی» و «عاطفی» دستهبندی میگردد. کارکرد تربیتی و کنترلی نیز شامل «جامعهپذیری»، «کنترل اجتماعی»، و «تربیت دینی و اخلاقی فرزندان» است.
منظور از تولید در اینجا صرفاً تولید صنعتی نیست؛ تولید اعم از تولید صنعتی و مشتمل بر کلیه حوزههای خلق ارزش اجتماعی از صنایع خانگی و روستایی تا حوزه مهم خدمات است. ارتباط خانواده با عرصه تولید، چند بُعدی است؛ در هر خانواده، یک یا چند نفر هستند که در فضای تولید کشور نقش ایفا مینمایند برخی خانوادهها به طور ویژه درگیر یک کار تولیدی خاص هستند که به طور مثال میتوان به مشاغل خانگی و تولیدات خانوادگی و یا تعاونیهای فامیلی اشاره داشت. سوی دیگر تولید، مصرف است؛ همچون دوگانه عرضه و تقاضا. تولید، مستلزم مصرف است و بالعکس. روابط بین این دوگان، نیاز به توضیح مفصلی دارد که در این فرصت نمیگنجد. یکی از مهمترین نهادهای مصرف کننده جامعه، خانوادهها هستند.
نقش خانواده در قبال تولید به لحاظ زمانی میتواند کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت باشد؛ بسته به اینکه کدامیک از شئون و کارکردهای خانواده در نظر گرفته شود این نقشآفرینی متفاوت میگردد. مثلاً کارکرد تربیتی خانواده نقش میانمدت و بلندمدت در رونق تولید دارد. کارکرد معیشتی خانواده نیز گویای نقش مستمر و کوتاهمدت خانواده است.
نقشی که خانوادهها میتوانند در تولید و کلاً در فضای اقتصادی داشته باشند در حیطه رابطه اقتصاد – فرهنگ میگنجد. فرهنگ تولیدی و فرهنگ مصرفی که در جامعهشناسی به آنها اشاره میگردد ریشه در این ارتباط اقتصاد و فرهنگ دارد. قبلاً خانوادهها هم تولیدکننده بودند و هم مصرفکننده؛ اما در جوامع مدرن کنونی، فارغ از ارزشگذاری بر آن، خانوادهها بیشتر مصرفکننده هستند. البته اکنون هم یکی از تفاوتهای بین خانوادههای شهری و روستایی در همین مقوله است؛ خانوادههای روستایی از جمله بانوانشان نقش تولیدکننده را دارند و اکثراً نیز دارای مشاغل و تولیدات خانگی و خانوادگی هستند اعم از صنایع دستی، تولیدات دامی و کشاورزی، و … ولی چنین پدیدهای در زندگی شهری، خیلی نادر است و اغلب با اقتضائات زندگی شهری ناهمخوان است.
خانوادهها و تک تک نقشهای آن میتواند نقش ماندگار و اثرگذاری در فضای تولید داشته باشند؛ پدر، مادر، و فرزندان. حتی این اثرگذاری به عبارتی جنسیتبردار هم هست و البته باید بنابر طبیعت و فطرت جنس زن و مرد، نگاه جنسیتی هم به آن داشت. مطالعات نشان میدهد که در جامعه و در خانواده، اکنون تولید بیشتر سویه مردانه دارد و مصرف بیشتر رنگ و بوی زنانه. پس مدیریت مصرف در خانوادهها با بانوان است؛ یعنی نقش همسری و مادری – به عنوان مدیریت منزل- نقش تعیینکنندهای در مصرف دارد. لذا هدف بسیاری از تبلیغات کالاها و خدمات، بانوی خانواده است.نقش همسری و مادری، میتواند اثری بیبدیل در مدیریت مصرف و اصلاح الگوی مصرف داشته باشد.
نقش خانواده در تولید هم سخت است و هم نرم؛ نقش سخت آن محسوس و عینی است که بدان اشاره شد که نقشی مستقیم است اعم از مشارکت مرد یا زن خانواده در یک شغل تولیدی در جامعه؛ اما بعضاً از نقش نرم آن غفلت میگردد و در سیاستگذاریها و اجرای سیاستها به آنها توجه نمیشود. این نوشتار بر آن است که اثر نرم نهاد خانواده را در اقتصاد و رکن رکین آن یعنی تولید، به صورت اجمالی تبیین نماید.
یکی از مشکلات عمده و عدیده در اقتصاد کشور، مشکلات فرهنگی و گفتمانی است؛ اینکه هنوز خرید کالای ایرانی به تعصب که نه بلکه به یک باور ابتدایی در برخی ایرانیان تبدیل نشده است یکی از این مصادیق است. در آسیبشناسی این مهم، شاید ابتدائاً توجهات به سمت نهادهای آموزشی و یا ترویجی کشور برود از جمله نظام آموزش و تربیت رسمی و یا رسانه ملی. اما یکی از نهادهایی که اگر اصولی با آن تعامل گردد و آن را هم در عداد نهادهای دیگر به شمار آورد و از آن مطالبهگری نمود و روی آن حساب باز کرد، خانواده است. مردمیترین نهاد کشور که معادلهاش با نهادهای دیگر به لحاظ تأثیر و تأثر متفاوت است؛ یکی از کمهزینهترین نهادها به لحاظ مالی برای دولت. ظرفیتهایی در خانوادهها موجود است که اگر بدانها توجه شود، میتواند بسیار مفید و سریع و ارزان، دولت و حاکمیت را به اهداف خود برساند.
خانواده به لحاظ کارکرد تربیتی و جامعهپذیریای که دارد، و اثری که فرزندان از والدین خود میپذیرند و نیز وجود سه نسل در کنار هم در خانوادهها و تثبیت تاریخ شفاهی در فضای خانواده، این نهاد را به قویترین نهاد گفتمانساز و مربّی تبدیل کرده است که نهادهای دیگر اگر بخواهند همپای آن عمل نمایند بسیار هزینهبر است و مؤونه زیادی را نیز طلب مینماید که گاه در توان دولتها نیست و تازه معلوم نیست که اثرگذاری خانواده را نیز داشته باشند یا نه!
اکنون که اجمالاً نقش خانواده در جامعه تبیین و کارکردهای آن برشمرده شد، اهمیت محوری آن تا حدی مشخص گشت؛ مفهومی در علوم اجتماعی وجود دارد تحت عنوان «خانوادهمحوری»؛ این مفهوم در ادبیات سیاستگذاری در برخی کشورهای غربی دیده میشود و مبتنی بر آن اقداماتی را نیز سامان دادهاند. این مفهوم در سیاستهای کلی خانواده که در سال ۸۵ ابلاغ شد، نیز آمده است. جامعه خانوادهمحور، سیاستهای خانوادهمحور، و قوانین و برنامههای خانوادهمحور مدنظر این سند بالادستی است که نباید فقط در روی کاغذ باقی بماند و باید ضمن آگاهی از اهمیت آن، به آن باور داشت و آن را در عرصه عمل و عینیت، محقق ساخت.
به نظر میرسد کلانعرصههای جامعه از جمله اقتصاد نیز اگر خانوادهمحور باشند موفق عمل مینمایند؛ به عبارت دیگر، تولید در صورتی رونق خواهد داشت که خانوادهمحور باشد.