رئیسی بهحسب آنچه بود، ستودنی است و نیازمند گزافهگویی ندارد. آنچه در این ساعات بهت و حیرت اولیه از کوچ او، برایم به قلم میآید، روایتی کوتاه از دو دیداری است که از نزدیک با او داشتم...
هشتها قطار شدند؛ ساعت ۸ صبح روز ولادت امام هشتم علیهالسلام، بهصورت رسمی خبر درگذشت شهادتگونه رئیسجمهور هشتم ایران اسلامی، پس از ساعتها بهت و حیرت و البته انتظار و دلواپسی اعلام شد. او که سه سال قبل در همین ایام ولادت امام رئوف، رئیس دولت سیزدهم شده بود.
به نظرم بزرگترین تکلیف ما در مورد آدمهای بزرگ، رعایت حق مطلب در مورد آنهاست؛ نه کمتر و نه بیشتر. البته بهاندازه فهم و درک ما از آنها. رئیسی اگر درست و بهاندازه روایت شود، اثرش در تاروپود جامعه ریشه میگیرد و میوه میدهد و اگر شعاری و تقدیسگونه معرفی شود، حذف و هضم میشود. رئیسی بهحسب آنچه بود، ستودنی است و نیازمند گزافهگویی ندارد. آنچه در این ساعات بهت و حیرت اولیه از کوچ او، برایم به قلم میآید، روایتی کوتاه از دو دیداری است که از نزدیک با او داشتم:
سکانس اول: نمایشگاه کتاب تهران- سالن یاس-اردیبهشت ۱۳۹۳
برای اولین و آخرین بار (احتمالاً) غرفه علوم انسانی اسلامی را با حمایت دانشگاه طراحی و راهاندازی کرده بودیم. عموم و خواص میآمدند. در یکی از روزها، خبر رسید معاون اول قوه قضائیه خواهد آمد. وقتی رسید، گفتم احتمالاً قدمی میزند و بسان مسئولین همیشه سر شلوغ، فرصت تأمل و مطالعه و البته شنیدن ندارد. اشتباه میکردم! حدود یک ساعت از این غرفه دیدن کرد. تکتک کتابها را دید. در مورد اکثرش نظر و ایده داشت! عمدتاً خوانده بود و گاه توصیه میکرد فلان کتاب را هم اضافه کنید! گفتم شما با این مشغله اجرایی ماشاءالله این همه کتاب نظری در علوم انسانی اسلامی خواندهاید؟ لبخندی زد و گفت: علوم انسانی اسلامی، نرمافزار همین کارهای اجرایی و اداره کشور است. آنچه از اردیبهشت ۹۳ و رئیسی برایم رسوب کرد، جمع شدن کار نظری و مطالعاتی با فعالیت اجرایی و میدانی بود. روزی امام خمینی(ره) در مورد شهید رجایی فرمودند: او عقلش از علمش بیشتر بود. امام آن را حسب صفای باطن رجایی گفته بود. رئیسی دوران ما در عین باصفا بودن، با سواد هم بود. آنها که به متاع بازار سیاست او را بیسواد خواندند، بدجوری باختند.
سکانس دوم: نهاد ریاست جمهوری- اول دیماه ۱۴۰۰
دیدار مدیران اندیشکدههای کشور با رئیسجمهور. فرصتی برای ارائه ایدهها و پیشنهادهای جریانهای فکری و اندیشکدهها در مورد مسائل گوناگون کشور. ۳ دقیقه فرصت برای ارائه یک ایده. از طرف مرکز رشد، ایده پیوستنگاری عدالت برای سیاستهای اصلی کشور. مطالبه رهبر انقلاب از دولت سیزدهم در جلسه اول ایشان با دولت. تمام ۳ دقیقه را با روحیه کموبیش انتقادی به معرفی کوتاه ایده و نقد عملکرد دولت در چند ماهه نخست در این خصوص گذشت. از بحث استقبال کرد. گفت ادامه بده. خجالت نکشیدم و ۳ دقیقه دوم، هر چقدر نقد و اشکال باقی مانده بود با یک پیشنهاد اجرایی گفتم. گفت این آخرش خوب است؛ پیشنهاد دارید. برایم ارسال کنید. فارغ از اینکه چقدر در عمل این پیشنهادها به سرانجام رسید، رئیسی، رئیس شنیدن بود. با همان صفا مشتاقانه و دلسوزانه میشنید و این کم نعمتی نبود.
رئیسی عزیز، به باور این حقیر، نه نظریهپرداز علوم انسانی اسلامی بود و نه احتمالاً یک فرد با توان اجرایی ممتاز دولتی؛ اما خصلتی داشت که میتواند امر سیاسی در ایران را از ابتذال کنونی خارج کند: «صفای باطن». این صفای باطن سه خصلت به او بخشیده بود: خلوص، صداقت و تواضع. از این خصلت مرکزی و سه صفت پیرامون آن، جلوههایی در تصویر بیرونی و در میان افکار عمومی ایرانیان نمایان شد که او را به یک چهره برجسته برای سیاست ایرانی تبدیل میکرد که ازجمله آن مردمی بودن و با مردم ماندن است. بیشک خون رئیسی عزیز، میتواند مانند دوران حیاتش، برکت تازه برای نهال انقلاب اسلامی به ارمغان آورد. در روزگاری که برخی سیاسیون منفعتطلب، آبرویی برای امر سیاسی در ایران نگذاشتهاند، او میتواند یک شاخص برای ساخت مسیر تازه امر سیاسی در ایران باشد، مسیری که سیاست را در پیوند با اخلاق و صفای باطن، پلی برای ارتقای فضائل و کرامت انسانی بداند نه نردبانی برای طمع و قدرتطلبی.