زن خردمند کسی است که حکمت دارد؛ نه از جنس درس و دانشگاه، بلکه از جنسی که با قلبش میفهمد، با نگاهش آرام میکند و با تصمیمهایش خانوادهای را از تونلِ وحشتِ روزمرگی با تمام مصائبش، به سلامت عبور میدهد. او نه در هیاهوی اجتماع که در سکوت خانهاش، نقشآفرینی میکند. اما زنِ امروز در مسیری دیگر قرار گرفته. کهنالگوی زن خردمند را رها کرده و به الگوی زن جنگجو چنگ زده است. زنی که در پی اثبات خودش میجنگد و برای حقوقش فریاد میزند، اما در این مسیر، خانهاش، همسرش و فرزندانش را پشت سر رها میکند و در آیندهای نهچندان دور به ورطهی هلاکت میکشاند.
ما زنانی هستیم در شهری غریب، با دو یا سه کودک خردسال، که از سویی باید خانهمان را بداریم و از سوی دیگر خستگی را از تن شوهرانمان به در کنیم. اما زندگی در غربت و سبکزندگی ضدخانوادهای که تهران بر ما تحمیل کرده، توانمان را تحلیل برده و رمقمان را گرفته بود.
به پیشنهاد یکی از دوستان، گرد هم آمدیم تا مطالعات جمعی داشته باشیم. نام این گروه را «خوانش رشد» نهادیم؛ تا خوانشی باشد برای رشد و بالندگیمان.
نخستین کتابی که در دست گرفتیم، اثر خانم معصومه امیرزاده با عنوان «مثل نهنگ نفس تازه میکنم». شخصیت اصلی این کتاب، مستوره امیرخانی، شرایطی مشابه بسیاری به ما داشت: زنی در تنگنای زندگی، اما در مسیر رشد و کشف هویت.
به مدت دو هفته، این کتاب را آهسته و پیوسته خواندیم و دربارهاش در گروه گفتوگو کردیم. نظرات گوناگون، بعضاً متناقض و چالشبرانگیز بودند. اغلب اعضای گروه با شخصیت مستوره همراه شده و از او الهام گرفته بودند. کتاب چنان با جانمان آمیخته بود که تصمیم گرفتیم جلسهای حضوری با نویسنده داشته باشیم.
بر خلاف انتظار، با نشستی رسمی و تحلیلی مواجه نشدیم؛ بلکه گردهماییمان بیشتر شبیه یک دیدار صمیمانه، جلسه مشاوره و کارگاه هویتشناسی بود.
گفتگو از اینجا شروع شد که در میانهی یک گذار فرهنگی باید موقعیت خود را مشخص میکردیم. جایی بین سنت و مدرنیته، میان خانه و خیابان، میان مادر بودن و زن جنگجو شدن! و شاید هیچکس مثل زن ایرانیِ امروز، این گذار را با همه وجود لمس نکرده باشد.
از زنی سخن میگوییم که حالا کمی صدایش کمرمق شده است و به عنوان یک الگوی روز رونق ندارد؛ کهنالگویی به نام «زن خردمند». زنی که نه لزوماً تحصیلکرده است، نه لزوماً شاغل در یک جایگاه اجتماعی خاص، اما خانوادهاش را با درایتی که از دل فطرت میجوشد، از بحرانها عبور میدهد. زنی که در دل یک خانه ساده، جهانی را شکل میدهد. زنی که شاید اسمش را کمتر کسی بشناسد، اما اثرش را میشود در فرزندانی دید که با تربیت او، جهانی را دگرگون میسازند.
در این نگاه، زن خردمند کسی است که حکمت دارد؛ نه از جنس درس و دانشگاه، بلکه از جنسی که با قلبش میفهمد، با نگاهش آرام میکند و با تصمیمهایش خانوادهای را از تونلِ وحشتِ روزمرگی با تمام مصائبش، به سلامت عبور میدهد. او نه در هیاهوی اجتماع که در سکوت خانهاش، نقشآفرینی میکند.
اما زنِ امروز در مسیری دیگر قرار گرفته. کهنالگوی زن خردمند را رها کرده و به الگوی زن جنگجو چنگ زده است. زنی که در پی اثبات خودش میجنگد و برای حقوقش فریاد میزند، اما در این مسیر، خانهاش، همسرش و فرزندانش را پشت سر رها میکند و در آیندهای نهچندان دور به ورطهی هلاکت میکشاند.
شخصیت «مستوره» در رمان مثل نهنگ نفس تازه میکنم، یکی از همین زنان است. زنی که میجنگد و پیش میرود، اما وقتی مادر میشود، انگار چیزی درونش دگرگون میشود. خودش میگوید: “من دیگر آن آدم قبلی نیستم. این مهم نیست. مهم این است که هنوز آدم بعدی هم نشدهام”.
و این جمله، بهگفتهی نویسنده، خلاصهای از حال و روز زن امروز ماست. زنی در حال عبور، اما بینقشه!
خانم امیرزاده که نویسنده برنامه تلویزیونی از مامان بگو نیز هست، با همان نگاه اصیل «زن خردمند» از مادرانی میگوید که نقششان را جدی گرفتهاند. در این برنامه، مهمانها درباره تأثیر مادرشان حرف میزنند؛ اینکه چطور یک زن گمنام، مسیر زندگیشان را روشن کرده. او میگوید: “هر خانواده موفقی، ردپای یک مادر خردمند را در خود دارد”.
از نظر او، سالهای کودکی فرزندان، بهترین فرصت برای مادر است تا سهم خود را در تربیت نسل آینده ادا کند. او خودش ده سال از فعالیتهای اجتماعیاش کم کرده تا کنار فرزندانش باشد. اما حالا با لبخند میگوید: “خدا آن ده سال را برایم جبران کرد. حالا کنار کسانی نشستهام که در تمام آن سالها در حال دویدن بودند. خداوند جبار است؛ جبران میکند”.
در دنیایی که موفقیت با مدرک، جایگاه و درآمد ارزیابی میشود، شاید شنیدن از زن خردمند کمی غریب باشد. اما وقت آن رسیده که دوباره صدای این زن را بشنویم. زنی که در سکوت، ستون یک خانواده را نگه میدارد. زنی که سهمش در ساختن جامعه، بیبدیل است.
پانویس:
تصویر مطلب، فرانک [مادر فریدون]، یکی از زنان خردمند شاهنامه است که اهتمام زیادی به تربیت فرزند خود داشته و او را برای نجات ایران و ایرانیان از دست ضحاک، آماده میکند.