عالمانه های یک امام
عالمانه های یک امام

امام صادق علیه السلام از سویی شرط امامت را دانش دین و فهم درست قرآن می‌دانند و از سویی دیگر با گستردن بساط علمی و گردآوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دین در پیرامون خود و تعلیم دین می پردازند. آن حضرت همچنین مشغول یک مبارزه دامنه¬دار و پیگیر بود؛ مبارزه برای به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی و گسترش اندیشه انقلابی شیعه .در آن زمانه ، جنگ بود و فقر و استبداد؛ که این سه، پرورش‌دهنده یک انقلابند.

اهمیت، جایگاه و کارکرد مکتب علمی امام جعفر صادق (علیه‌السلام):

دستگاه خلافت در اسلام صرفاً یک تشکیلات سیاسی نیست بلکه یک رهبری سیاسی مذهبی است یعنی خلیفه در اسلام به‌جز سیاست، متکفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی آنان نیز هست. همین امر موجب گشت تا پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی، زمامداران بعدی که از آگاهی­های دینی، بسیار کم نصیب و گاه به کلی بی­نصیب بودند، درصدد برآیند که این کمبود را به‌وسیله رجال دینی وابسته به خود تأمین کنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت خود، این نقیصه را برطرف سازند.

فایده دیگری که وجود این عناصر شریعت مآب در دستگاه حکومت داشت آن بود که اینان طبق میل و فرمان زمامدار ستمگر و مستبد می‌توانستند احکام دین را به اقتضای مصالح، تغییر داده و حکم خدا را دگرگون سازند. نام­آوران و چهره­های مشهور فقه و کلام و حدیث و تصوف، در حقیقت مهره‌هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه‌هایی در دست امیران و فرمانروایان بودند. لذا از قدیم‌ترین ادوار اسلامی، فقه و حدیث و تفسیر، به دو جریان کلی تقسیم شد: یکی جریان وابسته به حکومت‌های غاصب که حقیقت‌ها را فدای مصلحت‌های آن دستگاه‌ها می‌ساختند؛ و دیگری جریان اصیل و امین که هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین احکام درست الهی مقدم نمی­ساخت و قهراً همیشه رویاروی دستگاه حکومت و فقاهت مزدورش قرار می‌گرفت و غالباً شکل قاچاق و غیررسمی داشت.

در این فضای مسموم و خفه و تاریک بود که امام صادق (علیه‌السلام) بار امانت الهی را بر دوش گرفت؛ و به‌راستی چه ضروری و حیاتی است «امامت»، با آن مفهوم مترقّی که در فرهنگ شیعه شناخته شده است. امامت، سرچشمه دو جریان حیات‌بخش است: تفکر درست اسلامی و نظام عادلانه توحیدی؛ و امام عهده­دار این دو تکلیف است: نخست، تبیین و تفسیر مکتب (که خود متضمّن مبارزه با تحریف‌ها و جهالت‌هاست) و آنگاه پی­ریزی و زمینه­سازی نظام قسط و حق توحید؛ و در صورت وجود چنین نظامی، دوام بخشیدن به آن. اکنون در چنین اوضاع و احوال نابسامانی، امام صادق (علیه‌السلام) بار این امانت را بر دوش می­گیرد و عهده­دار آن دو تکلیف می‌شود. در آنِ واحد، هر دو وظیفه در برابر او قرار گرفته است؛ به کدام‌یک باید زودتر اقدام کند؟ درست است که کار سیاسی، دشواری­های فراوان دارد و چیزی نیست که هشام اموی با همه سرگرمی­ها و درگیری­هایش آن را بر او ببخشاید و انتقامی سخت از او نستاند؛ ولی کار فکری – یعنی مبارزه با تحریف- در حقیقت بریدن شاهرگ دستگاه خلافت است؛ دستگاهی که جز با تکیه بر دین انحرافی، توان بودن و ماندنش نیست. پس این را هم بر او نخواهند بخشود؛ نه هشام و نه علمای عامه، عالمانی که در جهت عمومی و رایج جامعه منحط و منحرف، درحرکت‌اند و در تلاشی فعال.

امام صادق (علیه‌السلام) هم مرد علم و دانش بود و هم مرد مبارزه بود و هم مرد تشکیلات. از این‌رو نمودارهای مهم و برجسته در زندگی آن حضرت عبارت‌اند از:

تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه فقه شیعی و نیز تفسیر قرآن به روال بینش شیعی

تبیین و تبلیغ مسئله امامت

وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک- سیاسی

درباره علم و دانش آن حضرت میدانیم که محفل درس ایشان در تاریخ زندگی امامان شیعه بی­نظیر بوده است. امام صادق (علیه‌السلام) وسیع‌ترین حوزه­های علمی و فقهی زمان خود را دارا بوده است، اما در عین حال این عمل امام دارای مفهوم سیاسی و معترضانه بوده است. محفل درسی امام صادق (علیه‌السلام) در برابر محافل درسی رسمی روزگار ایشان صرفاً یک اختلاف عقیده دینی ساده نبود؛ بلکه در عین حال دو مضمون معترضانه را نیز با خود حمل می‌کرد: نخست و مهم‌تر، اثبات بی­نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم و در واقع عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت؛ و دیگر مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت­اندیشی بیجای فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحظه­کاری آنان در برابر تحکّم و خواست قدرت‌های حاکم است. آن حضرت بدین‌وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا بشمار می­آمد تخطئه می‌کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی­اش تهی­دست می­ساخت.

به احتمال قوی، خلفای عباسی بخصوص منصور به نقش مؤثر این مبارزه غیرمستقیم توجه داشته­اند. تهدیدها و فشارها و سخت‌گیری‌های نامحدود منصور نسبت به فعالیت‌های آموزشی و فقهی امام که در روایات متعددی از آن یاد شده، ناشی از همین توجه و احساس بوده است؛ و نیز تأکید فراوان وی بر گردآوردن فقهای معروف حجاز و عراق در مقرّ حکومت خود از احساس همین نیاز نشأت گرفته است. در مذاکرات و آموزش‌های امام به یاران و نزدیکانش، بهره­گیری از عامل «بی­نصیبی خلفا از دانش دین» به‌عنوان دلیلی بر اینکه از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به‌وضوح مشاهده می‌شود، یعنی امام همان مضمون معترضانه­ای را که درس فقه و قرآن او دارا بوده صریحاً نیز در میان می‌گذارده است.

امام از سویی شرط امامت را دانش دین و فهم درست قرآن می‌داند و از سویی دیگر با گستردن بساط علمی و گردآوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دین در پیرامون خود و تعلیم دین به شیوه­ای مخصوص که مغایر با روال معمولی علما و محدثان و مفسران وابسته به دستگاه خلافت است عملاً دین­شناسی خود و دین­ناشناسی دستگاه خلافت را با تمام علمای وابسته و نام و نشان­دارش اثبات می‌کند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام، به مبارزه خود بُعدی تازه می­بخشد.

آن حضرت همچنین مشغول یک مبارزه دامنه­دار و پیگیر بود؛ مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی؛ یعنی امام صادق زمینه را آماده می‌کرد تا بنی­امیه را از میان ببرد و بجای آن‌ها حکومت علوی را که همان حکومت راستین اسلامی است بر سر کار بیاورد. ایشان از هر فرصتی استفاده می‌کردند و به‌طور مستقیم و صریح، حکام زمان را نفی نموده و خویشتن را به‌عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی می­کردند.

اوضاع در زمان آن حضرت، برای گسترش دادن به اندیشه انقلابی شیعه آماده بود. جنگ بود و فقر و استبداد؛ سه عامل پرورش‌دهنده انقلاب. همچنین وقتی امام باقر (علیه‌السلام) به شهادت می‌رسند، بر اثر فعالیت‌های بسیاری که در طول این مدت خود امام باقر و امام سجاد (علیهماالسلام) انجام داده بودند، اوضاع و احوال به سود خاندان پیامبر بسیار تغییر کرد. لذا نقشه امام صادق (علیه‌السلام) این بود که بعد از رحلت پدر بزرگوارشان کارها را سروسامان داده یک قیام علنی به راه بیندازد و حکومت بنی­امیه را واژگون کند و از همه مناطق مسلمان­نشین که شبکه حزبی حضرت در همه این مناطق، گسترده بود، از همه آن‌ها نیرو بیاید مدینه و امام لشکرکشی کند به شام، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بیاید مدینه و حکومت پیامبر را به راه بیندازد.

حضرت ده سال اول امامتشان را با بنی­امیه جنگیدند که در این دوران مبارزه ایشان آشکار و علنی بود یعنی پرده­پوشی و تقیه و پنهان­کاری در کار نبود؛ اما وقتی‌که پیروزی او بر بنی­امیه حتمی بود، بنی­عباس به‌عنوان یک جریان مزاحم و فرصت­طلب آمدند میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق (علیه‌السلام) هم با بنی­امیه و هم با بنی­­عباس مبارزه کرد. در دوران بنی­عباس که طولانی‌تر بود مبارزه به‌صورت مخفیانه بود و کار با تقیه و کتمان انجام می­گرفت زیرا بنی­عباس گفتارشان همان شعارها و اظهارات آل علی بود، اما عملشان عمل بنی­امیه.

علاوه بر این‌ها آن حضرت مرد تشکیلات نیز بوده‌اند. منظور از این تشکیلات، جمعیتی از مردم بوده است که با هدفی مشترک، کارها و وظایف گوناگونی را در رابطه با یک مرکز و یک قلب تپنده و مغز فرمان دهنده انجام می‌داده و میان خود نوعی روابط و نیز احساسات نزدیک و خویشاوندانه داشته­اند.

امام صادق (علیه‌السلام) توانسته بود به کمک وسیع پدرانش یک تشکیلات عظیمی از یک عده مؤمن و مسلمان مکتبی، اصیل، انقلابی، فداکار، آماده برای خطرپذیری در سراسر عالم اسلام تربیت کند. این‌ها افرادی بودند که از لحاظ پایگاه معنوی به هیچ وجه به آدم‌های عادی شبیه نبودند، این‌ها زندگی‌شان در هدفشان و در مکتبشان خلاصه می‌شد و در همه شهرها هم بودند تا مردم و پیروان حضرت به آن‌ها مراجعه کنند و تکلیف دینی و همچنین تکلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند. شبکه­ای که در بسیاری از نقاط دوردست کشور مسلمان، فعالیت‌های چشمگیر و ثمربخشی درباره مسئله امامت عهده­دار بود. امام صادق (علیه‌السلام) یک چنین تشکیلات عظیمی در اختیار داشتند و با این تشکیلات و به کمک مردمی که در این تشکیلات بودند با بنی­امیه و بنی­عباس مبارزه می‌کردند.[۱]

ویژگی‌های مکتب علمی امام جعفر صادق (علیه‌السلام):

  1. اهمیت اخلاق علم­ آموزی و تقدم اخلاق و تزکیه بر تعلیم و تعلّم

یکی از مهم‌ترین مسائلی که برای قبل، حین و بعد از علم­آموزی مطرح است تأکیدی است که بر اخلاص و پاک بودن نیت فرد می‌باشد و مسئله مهم دیگر برای بعد از علم‌آموزی، ابتدا تفکر و تأمل بر آموخته­هاست و سپس به‌کارگیری آموخته­ها و عمل کردن به آن‌هاست که خود این دو (درایت و رعایت) در مکتب جعفری به‌عنوان منبع معرفتی شناخته می‌شوند و در آموزش از آن‌ها استفاده می‌گردد.

در این زمینه هم به‌طور کلی سفارش شده است که فرد قبل از تعلم، تهذیب و اخلاق داشته باشد و هم اینکه به برخی از مفاهیم اخلاقی نیز صراحتاً اشاره شده است که یک دسته از آن‌ها رذایلی است که از آن‌ها نهی شده است (مثل طمع، بخل، ریا، تعصب، مدح دوستی، بی‌شرمی، فخرفروشی، کبر، خودستائی، حسادت، عجب، ذلت، مراء، جدال، خصومت) و دسته دیگر فضائلی است که به آن‌ها سفارش شده است (مثل بذل علم، حیا و ادب، خشیت، خوف، تفکر، سکوت، حلم، حزم، صبر، شرح صدر، رفق، مدارا، نصیحت، عبودیت، تواضع)

باید توجه داشت که برخی از موارد نهی شده جزء آفات علم می­باشند و برخی از موارد سفارش شده جزء آثار و فواید علم می­باشند. علاوه بر اینکه مواردی مانند حیات، رشد، معرفت و سعادت نیز از آثار و فواید علم هستند. همچنین برخی از موارد سفارش شده از وظایف فرد در تعلیم و تعلم نیز می­باشد.

فضائل:

  • سکوت، حیات، معرفت، رشد، سعادت، تفکر، حکمت، خیر:

فرد با یادگیری علم، می­فهمد که مجهولات وی بسیار زیاد است لذا با علم­آموزی بیشتر، بیشتر سکوت می­کند و خاموش می­ماند در سکوت، افکار و خواطرش جمع شده و باعث فراغت برای عبادت و فکر و ذکر می­گردد در نتیجه از آفات زبان در امان می­ماند با تفکر، قلب روشنایی و حیات یافته و علم فزونی می­یابد و به معرفت و حکمت که علم به حقایق اشیاء می­باشد و از آن به خیر کثیر یاد شده دست می‌یابد و از گناه کبیره اجتناب می‌نماید و این‌گونه حیات واقعی روح تأمین یافته و رشد و سعادت انسان تضمین می‌گردد.

  • ادب، حیاء:

یکی از عالی‌ترین ویژگی‌های اخلاقی انسان عبارت است از دوری کردن از آن چیزی که آن را برای دیگران زشت و ناپسند می‌داند که این خصلت اخلاقی نشان دهنده شایستگی عقلانی وی می‌باشد. آنگاه فرد از ارتکاب منهیات شرعی، عقلی و یا عرفی شرمگین شده و همین امر موجب هیبت و بزرگی فرد می‌شود. این فضیلت اخلاقی می‌تواند نتیجه علم باشد یعنی فرد وقتی علم آموخت، زشتی بسیاری از امور را درک کرده و نسبت به دیگران ادب و حیاء پیشه می‌کند بخصوص نسبت به معلم خود که علم‌آموزی خود و تمام آثار و نتایج علم‌آموزی خود را مدیون وی می‌داند لذا سعی می‌کند نهایت ادب و احترام را در قبال استاد خود رعایت نماید و حتی خود را بنده و غلام وی می‌داند همچنین فرد سعی می‌کند در محضر خداوند نیز ادب و حیاء را مراعات نموده و با گناه کردن، بی‌ادبی نمی‌کند چرا که ادب نسبت به خداوند آن است که برای وی شریکی قائل نگردد فرد با حیاء چون‌که نسبت به خود نیز حیا می‌کند در خلوت هم گناه نمی‌کند که این غایت حیاست.

  • خوف، خشیت:

وقتی فرد، علمی را فراگرفت خداشناسی وی نیز بیشتر می‌گردد و بیشتر به عظمت و کبریائی او پی می‌برد لذا خود را در قبال عظمت وی ناچیز دانسته و می‌فهمد که به‌طور شایسته و بایسته حق وی را نتوانسته است ادا نماید.

  • صبر، شرح صدر، حلم، حزم:

علم­آموزی یک فرایند نسبتاً طولانی می‌باشد و زمان زیادی را می­طلبد لذا لازمه فراگیری علم، داشتن قدرت تحمل و دوری از شتاب‌زدگی است. علاوه بر تحمل زیادی که فرد دارا می‌باشد ملکه علم نیز به فرد می­آموزد که از عجله پرهیز نماید و در قبال اشتباهات گذشت و چشم­پوشی داشته باشد و اختیار خود را به نفس نسپارد همچنین در سختی‌ها و مصائب، پایداری نموده و ثبات و آرامش نفس خود را قبل و بعد از حوادث کنترل نموده و ثابت نگه دارد که همین امر موجب شرح صدر و قدرت تحمل مشکلات و سختی‌های زیادی را از لحاظ کمی و کیفی داشته باشد.

  • نصیحت، رفق، مدارا:

فراگیرنده علم، از آنجایی که دیگران را بهتر از خودش می­داند لذا همیشه خیرخواه دیگران بوده یعنی دوام خیر و نعمت را برای یک مسلمان دوست داشته و از رسیدن بدی و شر به وی ناراحت است با آن‌ها نیز به نرمی و ملایمت بدون هیچ خشونتی، تندی یا درشتی رفتار می‌کند.

  • عبودیت، تواضع:

یادگیرنده علم، با علم­آموزی خود از یک طرف می­فهمد که نادانسته­هایش بسیار زیاد است و از طرف دیگر بیشتر پی به عظمت خداوند متعالی می‌برد لذا نسبت به وی بندگی نموده و تسلیم محض می‌باشد در آنچه خداوند به وی داده است ملکیتی برای خود نمی‌بیند برای خود تدبیری نمی‌اندیشد و همیشه مشغول انجام واجبات و ترک محرمات است.

رذایل:

  • کبر، بخل، حسادت، فخرفروشی، مدح دوستی، عجب:

انسان به خاطر حب نفس برای رسیدن به یک آرامش کاذب، سعی می­کند نقایص را از خود نفی و کمالات را برای خود اثبات کند در نتیجه به جهت کمالی که در خود می­بیند خود را بزرگ شمرده و از خودش راضی می­گردد و برای هیچ‌کس غیر از خودش، فضلی را قبول ندارد و خود را بالاتر از دیگران می­بیند و معتقد به رجحان و برتری خود بر دیگران می­شود و نسبت به آن‌ها فخر و مباهات می­نماید لذا دیگران را تحقیر می­کند در این راستا دوست دارد که دیگران به ستایش و مدح وی بپردازند و از مذمت و بدگویی آن‌ها ترسان است لذا همواره افعال و حرکات خود را بر وفق خواهش و رضای دیگران تنظیم می‌کند به امید آنکه وی را بستایند آنگاه در اثر مدح و ثنای دیگران فریفته شده و چشم حقیقت­بین وی کور می­شود. حال یکی از این کمالات می‌تواند، علم باشد که وقتی فرد علمی فراگرفت خود را به‌واسطه این علم، برتر از دیگران می­پندارد. از اینکه دیگران مطلب جدیدی را یاد بگیرند ناراحت می‌شود به همین خاطر از یاد دادن مطلبی به دیگران دریغ می‌ورزد و دچار عارضه بخل می‌گردد لذا به وظیفه توزیع و نشر دانش نمی‌پردازد که برای جلوگیری از این مسئله، به وظیفه نشر علم، سفارش فراوانی شده است.

  • حرص، طمع، ذلت:

یکی از رذایل اخلاقی که دامن‌گیر انسان می‌شود حرص و طمع است که فرد خواهان آن چیزی است که شایسته و ضروری نیست و در این راه برای به دست آوردن حظ و بهره اندک، چیز زیادی را ضایع نموده و به مقدار معینی اکتفا نمی­کند که این ناشی از پیروی از قوه شهویه و نتیجه دنیادوستی فرد است و بدین گونه فرد دچار ذلت پیروی از هوای نفس می‌گردد.

  • مراء، جدال، خصومت:

فرد وقتی که علمی را فرا گرفت نباید دچار غرور و تکبر شود و دیگران را تحقیر نماید لذا بدین منظور لازم است قبل از تعلیم و تعلم، ‌فرد مؤدب به آداب تعلیم و تعلم گردد تا به بحث و مجادله بی‌فایده به تبعیت از قوه شهویه یا غضبیه نپردازد. یعنی فرد باید از اعتراض به سخن دیگری و ایراد نقض در آن به قصد تحقیر و اهانت وی و اظهار برتری و هوشمندی خود، اجتناب نماید.

  1. احترام و تکریم و تواضع دانشجویان نسبت به استاد

یکی از مهم‌ترین مسائلی که دانشجویان در آداب تعلیم و تربیت قبل از علم­آموزی فرا می‌گرفتند احترام و تواضع فراوان نسبت به استاد بود. امام دانشجویان را به حرمت استاد و فروتنی درباره ایشان فرا می­خواند.

  1. رشد مستمر

مکتب علمی به‌منظور رشد و تکامل دانشجویان به تربیت آن‌ها می­پرداخت به طوری که حضرت می­فرمودند: هر کس دو روز از عمرش یکسان باشد ضرر کرده است. تا بدین ترتیب افراد سعی کنند که در هر لحظه نسبت به گذشته وضعیت بهتری داشته باشند.

  1. استفاده بهینه از ابزارها

یکی از مسائلی که در آن زمان، خیلی رواج داشت مناظره بود به این صورت که دو نفر یا گروه با یکدیگر درباره موضوع مورد اختلافشان بحث و جدل می‌کنند و هر یک سعی می‌کند با استدلال عقلی حقانیت ادعای خود و ابطال سخن دیگری را ثابت کند. دشمنان اسلام بخصوص دولت حاکم به این مناظرات خیلی دامن می‌زدند و از آن به منظور تضعیف اسلام بهره می‌جستند که در این میان مکتب علمی آن حضرت و شاگردان ایشان با آن غنای علمی که از آن حضرت اخذ کرده بودند در این زمینه به‌خوبی ظاهر شدند و توانستند در تمامی زمینه‌های علمی، پیروز صحنه مناظره باشند که خود این امر علاوه بر رد و انکار مکاتب انحرافی الحادی، حقانیت اسلام نابی را که از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) اخذ گردیده بود اثبات می­گردانید.

  1. تبدیل تهدید به فرصت

همان جلسات مناظره­ای که به منظور تضعیف دین به‌طور کلی و یا گاهی اسلام به‌طور خاص و یا گاهی مذهب تشیع به‌طور اخص تشکیل می‌شد به جلسه تبلیغ و ترویج دین (و یا اسلام و یا تشیع) تبدیل می‌شدند.

  1. اتکای بر عقل و برهان

عامل مهم پیروزی در مناظرات، اهتمام به دلیل و برهان و استدلال عقلی و منطقی بود که دو شیوه از شیوه‌های بحث و مناظره حضرت بودند.

  1. پرهیز از تعصب

همچنین امام صادق (علیه‌السلام) تعصب را یکی از آفات علماء می‌دانستند لذا دوری از هر گونه تعصب باعث می‌شد که هر فرد حقیقت­جویی وادار به تسلیم و پذیرش شود.

  1. ساده‌گویی

یعنی بیان مطالب به‌طور ساده که برای همه قابل فهم باشد. چون به کلام امام صادق (علیه‌السلام) در مناظراتش می‌نگریم، وحدت شیوه و روش را در ساده گوئی و کاربرد محسوسات و بهره جستن از سایر شیوه‌ها، در خلال بحث و گفتگوها برای هدایت انسان‌ها در می‌یابیم.

  1. بهره‌گیری از تجربه

آن حضرت در این زمینه می‌فرمایند: انسان عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی­شود.

  1. محسوس نمودن امور معقول

مفاهیم و مسائل عقلی که انتزاعی هستند و تصور آن‌ها برای ذهن مشکل است را به امور مادی و حسی که تصور آن‌ها آسان است تشبیه می­نمایند تا در نتیجه، تصور و در پی آن تصدیق امور عقلی راحت­تر باشد.

  1. تلفیق علم و دین

یعنی دین در علم به‌گونه‌ای حاکم بود که جهت‌گیری فعالیت‌های علمی را دین تعیین می­کرد. در آن روزگار حیات علمی به اوج خود رسید، اما مردم در حیات معنوی وامانده بودند، دانش بود و دین نبود و جامعه آن عصر نیازی فوق‌العاده به این امر داشت که تلفیق کننده­ای راستین و راهگشا در این عرصه حضور به هم رساند و بین دین و دانش آشتی ایجاد کند و او در آن عصر جز امام صادق (علیه‌السلام) نمی‌توانست باشد.

  1. تشویق و ترغیب دانشجویان به یادگیری علم

آن حضرت به دانشجویان انگیزه می­دادند تا آن‌ها را وادار به یادگیری دانش کنند. تا آنجا که به خاطر منافع و مصالح فراوانی که علم دربر دارد یادگیری علم را امری واجب می­شمرد و از آنجائی که نمی­خواستند کسی از آن منافع و مصالح محروم بماند حتی اگر کسی خودش به یادگیری نمی‌پرداخت می‌فرمودند می‌خواهم با تازیانه او را بزنم تا علم و دانش بیاموزد و بر این اساس آموزش اجباری را نیز جایز می‌دانست.

  1. جوان‌گرایی

در مورد علم‌آموزی بخصوص آموزش و تبلیغ دین بر جوانان تأکید خاصی داشتند و آموزش آنان را مفیدتر و لازم­تر می­دانستند و می­فرمودند: دوست ندارم جوانی از شما را در غیر یکی از دو حالت ببینم یا عالم باید باشد یا در حال یادگیری علم و همچنین می‌فرمودند اگر جوانی از شیعیان را نزد من بیاورند که در دین تفقه ندارد او را تأدیب می‌کنم.

  1. تأکید بر علم نافع

تأکید بر این بود که نوع علمی که فراگرفته می‌شود باید علم نافع باشد نه هر علمی زیرا هدف از علم‌آموزی، صرف یادگیری یکسری مفاهیم نیست بلکه هدف، به‌کارگیری و استفاده صحیح و عاقلانه از آن علم است حال اگر علمی نافع نباشد این هدف را محقق نمی‌سازد.

  1. توجه به آفات علم

علم و دانش مانند بسیاری از امور دیگر، با تمام منافع و مزایایی که دارد آفت‌ها و معایبی نیز دارد که باید آن‌ها را شناسایی کرده و برای در امان ماندن از آن‌ها اقدامات پیشگیرانه و لازم را انجام داد. بر همین اساس به متعلمین در مورد آفات علم هشدار داده می‌شد تا مبادا گرفتار آن آفات و آسیب‌ها شوند و زحمات ایشان در زمینه علم‌آموزی یا نتیجه ندهد و یا اینکه نتیجه معکوس داشته باشد که شاید بتوان گفت مهم‌ترین مسئله در این باره انگیزه و هدف متعلم از علم‌آموزی می­باشد. انگیزه­ی وی از علم‌آموزی صرفاً باید حقیقت‌جویی، تفقه و تعقل باشد نه برای خودنمایی و فریب.

مهم‌ترین راهکار برای دوری از آفات علم، داشتن اخلاص و حفظ و تداوم آن در طی فرآیند علم­آموزی می­باشد. حضرت می‌فرمودند که هرکس حدیث را برای منفعت دنیایش بخواهد در آخرت نصیبی نخواهد داشت و کسی که به‌وسیله حدیث خیر آخرت را دنبال کند خداوند خیر دنیا و آخرت را به او می­دهد؛ و نیز می‌فرمودند کسی که برای خدا علم بیاموزد و برای خدا یاد بدهد و برای خدا عمل کند در ملکوت آسمان‌ها، بزرگ و باعظمت شناخته می‌شود.

  1. مرجعیت علمی

مکتب علمی آن حضرت هم برای آن دوران و هم برای قرون متمادی پس از آن، به‌عنوان یک مرجع علمی مطرح بود یعنی نظرات و اندیشه‌های امام و برخی از شاگردان ایشان به‌عنوان ملاک و معیار شناخته می‌شد و هدایتگر مباحث و تحقیقات علمی تلقی می‌شد. مسائل اصلی و خطوط کلی علم را ایشان تعیین می‌نمودند و در تمامی محافل علمی، آرا و اندیشه‌های ایشان به‌عنوان صاحب‌نظران علم مورد نظر مورد بررسی قرار می‌گرفت و برای حل مشکلات علمی از نظرات ایشان استفاده می‌شد.

  1. جامع‌نگری و آزاداندیشی

می‌توان یکی دیگر از عوامل پیشرفت و نشاط علمی مکتب را جامع­نگری و آزاداندیشی آن دانست که به نظرات دیگر مکاتب و صاحب‌نظران علم موردنظر نیز می­پرداخت و آن‌ها را مورد نقد و بررسی منصفانه و علمی قرار می­داد که این جامع­نگری و آزاداندیشی به‌خوبی در قضیه امام صادق (علیه‌السلام) و ابوحنیفه و منصور دوانیقی مشهود است. منصور دوانیقی از ابوحنیفه خواست تا یکسری سؤالات بسیار مشکل فقهی آماده کند تا در جلسه‌ای که خود منصور تشکیل می‌دهد از امام صادق (علیه‌السلام) بپرسد و آن حضرت از پاسخ دادن عاجز شوند و بدین ترتیب وجهه علمی امام را در بین مردم از بین ببرند. ولی امام پاسخ تمام سؤالات را بر اساس نظر تمام فرقه‌ها به‌طور کامل بیان فرمودند. این جامع‌نگری و آزاداندیشی علاوه بر اینکه موجب رشد علمی می‌گشت موجب توجه و جذب تمامی افراد و حتی مخالفین هم می‌شد به طوری که حتی ابن ابی العوجا ملحد نیز تحت تأثیر قرار گرفته و معترف به این ویژگی امام شده بود.

  1. آموزش بر اساس نیاز جامعه

امام صادق (علیه‌السلام) با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با ملاحظه نیازمندی‌های شدید جامعه و آمادگی زمینه اجتماعی، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم (علیه‌السلام) را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگ اسلامی به وجود آورد و مدینه که مهبط وحی بود مرکز دانشگاه خود قرار داد و مسجد پیامبر را محل تدریس خویش کرد به طوری که همه فنون در آن تدریس می­شد.

از آنجایی که در زمان حضرت صادق (علیه‌السلام) بحث‌های علمی زیادی در خصوص مسائل مختلف اسلام در علوم مختلف مطرح بود و از طرف دیگر حضرت، می‌دانستند در آینده، جهان اسلام و بخصوص تشیع به پشتوانه علمی فکری پرباری نیاز پیدا خواهد نمود لذا با احساس نیاز صحیح و به موقع و یک فرصت شناسی به­جا، نهضت علمی فرهنگی پدر خود را در آن زمان با نیروی هرچه تمام، ادامه دادند. او کار فرهنگی عصر و زمان خود را تشکیلات داد و گروه‌هایی را به وجود آورد که از نظر ما هر کدام مهره‌هایی برای بکار انداختن بخشی از جامعه‌ای بودند که در آن روزگار وجود و حضور داشت و هم اینان بودند که به بنیان‌گذاری فقه جعفری و تقویت پایه‌های تشیع پرداختند.

  1. برنامه­ ریزی بلندمدت در امر آموزش

او کار فرهنگی را یک زیربنایی می‌دانست و معتقد بود پیش از قیام و انقلاب باید به پی­ریزی مبانی آن پرداخت و انقلابی در فکر و اندیشه پدید آورد. بحث‌های علمی بخصوص در زمینه امامت، مقدمه‌ای فراهم نمود برای بیداری سیاسی جامعه که مردم به سوی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) گرایش و توجه پیدا کنند. گستردگی تأثیر نهضت علمی حضرت آن‌قدر بود که در زمان مأمون، بیشتر دولتمردان، شیعه بودند و مأمون مجبور بود تظاهر به تشیع کند و برای حفظ حکومت خود امام رضا (علیه‌السلام) را وارد دستگاه خلافت نمود.

  1. پایداری و بقا

یکی دیگر از ویژگی‌های مکتب علمی امام صادق (علیه‌السلام) پایداری و بقای این مکتب در طی قرون متمادی پس از آن می‌باشد که می‌توان آن را ناشی از سه عامل غنای علمی، ژرف‌اندیشی و آزاداندیشی دانست. عامل مهم دیگر بقای مکتب را باید سازمان‌دهی صحیح دانست.

  1. پویایی و تحرک

اجتهاد و آزادی اندیشه و تفکر، روح قوانین اسلامی و رمز بقا و جاودانگی شریعت محمدی (ص) است و تنها عامل نشاط و تحرک اصول اسلامی بوده و امتیاز بزرگی است که فقه جعفری را از دیگر مکاتب فقهی تفکیک و امتیاز می‌بخشد آزادی اجتهاد و لزوم بحث و بررسی در جوانب و ابعاد احکام الهی، خود می‌تواند سرفصل و سرچشمه اندیشه‌ها و تحولات و تکامل‌ها گردد و فرصت کافی به رزمندگان صفوف علم و اندیشه اعطا می‌نماید.

  1. نگرش توحیدی در علم­‌آموزی

متعلم باید بداند که معلم به‌عنوان یک وسیله در یادگیری است و در واقع آنکه به انسان علم می­آموزد خداوند متعالی است یعنی در فرآیند تعلم، نگرش توحیدی داشته باشد؛ و لذا علم را از او بخواهد و استاد را به‌عنوان یک واسطه و مجرا در نظر بگیرد. (البته هر چند که باید قدردان همین وسیله فیض هم باشد)

  1. تأکید بر مرابطه و مرزبانی

یکی از وظایف علما، مرابطه و مرزبانی از حدود و ثغور تمدن و فرهنگ اسلام ناب است وی نباید اجازه دهد تا معاندین و منکرین به مرزهای فرهنگی جهان اسلام حمله نمایند و سایر مردم عوام را با ایراد شبهه، ضعیف­الایمان و یا بی‌اعتقاد کنند آنگاه چنین عالمی که نگهبان دین مردم است از فرد مجاهدی که در مرزهای جغرافیایی جامعه اسلامی از جسم مردم محافظت می‌کند برتر است؛ که البته عالم در این زمینه باید کاملاً هوشیار، موقعیت‌شناس و آگاه به اوضاع و احوال زمانه خود باشد تا امور بر وی مشتبه نگردند.

  1. توجه به مراحل علم

انصات: خاموش ماندن و سکوت کردن

استماع: با دقت گوش فرادادن

حفظ: یادگیری و به خاطر سپردن

عمل: عمل کردن به آموخته‌ها

نشر: نشر علم و یاد دادن آن به دیگران

مثلث روایت، درایت، رعایت

روایت (آموزش): اولین وظیفه عالم در قبال دیگران، نشر علم و دانش در میان آنان می‌باشد. افراد پس از بهره­گیری از دریای بیکران علم حضرت امام صادق (علیه‌السلام) به شهر و منطقه خود بازمی­گشتند و در آنجا به تبلیغ دین می­پرداختند. فرد عالم باید بداند که تعلیم مقدم بر تعلم است یعنی خداوند قبل از اینکه از جهال، عهد و پیمان فراگیری علم را بگیرد از علماء عهد و پیمان یاددادن علم را گرفته است. البته وی باید در هنگام یاددهی ظرفیت فرد یادگیرنده را نیز در نظر داشته باشد.

درایت: دانشجویان باید پس از یادگیری به تفکر، تأمل، تفقه، تعقل و تفهم و درایت در آموخته­ها بپردازند یعنی در مورد تمام ابعاد و جوانب آموخته‌های خود بیندیشند مثل اندیشیدن در مورد چیستی، چرایی و چگونگی اشیا‍ء، پدیده‌ها، عوامل آن‌ها و معمولات ناشی از آن‌ها، اجزای آن‌ها و روابط بین آن اجزا و بین خود اشیا و پدیده­ها و یافتن شباهت‌ها و تفاوت‌ها و تشریح و تبیین آن‌ها که این ژرف‌اندیشی، تحقیق و بررسی منجر به تولید علم بر اساس قواعد و ضوابط می‌شد و با استفاده از دانش موجود به یک رابطه جدید در میان اشیاء و پدیده‌ها (کشف یک مجهول) پی برده می‌شود و این‌گونه فضای حاکم بر مکتب دارای نشاط و پویایی علمی بود.

رعایت: دانشجویان پس از یادگیری و تعقل بر آموخته­ها باید به علم خود نیز عمل کنند زیرا خود این عمل کردن می‌تواند یکی از منابع معرفتی و شناختی گردد. علم و عمل قرین یکدیگر هستند و اگر به علم، عمل نشد آن علم از دست می‌رود و نیز علم به انسان فایده‌ای نمی‌رساند مگر اینکه به آن عمل شود. به همین علت درباره عمل کردن به دانسته‌ها توصیه فراوانی شده است به طوری که بدترین افراد جهنم از نظر عذاب عالمانی هستند که به علم خود عمل نکرده‌اند و علاوه بر این از آن طرف هم از عمل بدون علم و بصیرت هم نهی شده است چون‌که چنین فردی مانند کسی است که در غیر راه صحیح حرکت می‌کند هرچه بیشتر حرکت کند، بیشتر دور می‌شود. تا آنجا که گفته شده کسی که از روی معرفت و بصیرت عمل نکند ضرر بیشتری می‌زند نسبت به کسی که هیچ عملی انجام نمی‌دهد.

[۱] مطالب این قسمت از کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» با تصرف و تلخیص نقل شده است.