نماهنگ صدمین صلوات …
نماهنگ صدمین صلوات …

از آنها فاصله گرفتم، دیدم که دیگر هیچ راهی ندارد. رفقایی که با من بودند گفتند بیا برویم، بی‌فایده است. هشت روز بود که این رفیق ما را نگه داشته بودند و تحویل نمی‌دادند. در بیابان، 10 – 20 متر از آنها فاصله گرفتم و رو به قبله کردم. گفتم: یا ابالفضل! من، صلوات مادر شما را...

یکی از نیروهای ما را اشرار دزدیده بودند و برده بودند. رفتم مذاکره کنم. پول می‌خواستند، ۱۵۰ هزار دلار! نداشتیم. همه امکانات را در عراق بسیج کرده بودیم؛ حشدالشعبی و جیش‌الشعبی، مخابرات، استخبارات، استانداری، وزارت خارجه، وزارت دفاع، سفارت و حتی عشایر، اما هیچ نتیجه‌ای نداد.

من خودم رفته بودم مذاکره کنم. آنها مسلح بودند و ما بدون سلاح رفته بودیم. گفتم: این رفیق ما را آزاد کنید و مرا ببرید. گفتند: نه! نمی‌شود، باید ۱۵۰ هزار دلار پول بدهید تا او را آزاد کنیم.

من یک نذری کرده بودم؛ سه چهار تا کار بود که یکی از آنها، صد تا صلوات بود. آنها را انجام داده بودم و آخرینش، نذر صد تا صلوات بود که مانده بود. صد تا صلوات، برای حضرت ام‌البنین نذر کرده بودم. ۹۹ تا را فرستاده بودم. صدمی را گِرو گرفته بودم!

از آنها فاصله گرفتم، دیدم که دیگر هیچ راهی ندارد. رفقایی که با من بودند گفتند بیا برویم، بی‌فایده است.

هشت روز بود که این رفیق ما را نگه داشته بودند و تحویل نمی‌دادند. در بیابان، ۱۰ – ۲۰ متر از آنها فاصله گرفتم و رو به قبله کردم.

گفتم: یا ابالفضل! من، صلوات مادر شما را …

برای مشاهده نماهنگ وارد سایت آوای رشد شوید.