در مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) آنچه نیاز است، نه یک مشاور برای رشد ایده، بلکه «استادی» برای آدم است. به جای اینکه ایده بتواند از چرخهی عمر خود، مرحلهبهمرحله پیش رود تا نهایتاً به افول ختم شود، آدم قرار است توسط استاد به گونهای تولّی شود تا نهایتاً رشد از مسیر او جاری شود.
در حدود یک دهه گذشته، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری در انتساب به دانشگاههای نامدار سراسر کشور احداث شدند. در این فضا تمام هویت مراکز رشد، حول «ایدهها» است؛ به عبارت دیگر این مراکز خود را به مثابه یک حامی معرفی میکنند که هدف اصلی آنها فراهم کردن زیرساختها و خدمات لازم برای تبدیل یک «ایده» به محصول یا کسبوکارِ قابل ارائه در بازار است؛ از پذیرش تا پشتیبانی و کمک به رشد ایدهها تا عرضه به بازار.
اما مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) گرانیگاه خود را از «ایده» به «آدم» تغییر داده است. آدمی که قرار است رشد و بالندگی یابد و در نهایت به اثرگذاری برسد. مرکز رشد به عنوان یک آزمایشگاه موقت و ارائهدهندهی مشورت و آموزش نیست و اساساً یک بستر برای شکوفایی ایدهها نیست، بلکه از جمع انسانی شکل گرفته که هویت آن به تکتک امضاهای موجود در آن بستگی دارد. به جای اینکه حضور در مرکز رشد به عنوان یک فرصت تنفس تلقی شود تا ایدهها در آن تقویت شده و روانهی بازار شوند، از همان ابتدا رشد آدمها شروع میشود و میخواهد به آنها جان تازه دهد. ملاک اصلی در اثرگذاری این مجموعه، در مقیاس داخلی تحقق رشد همین آدمهاست و در مقیاس بیرونی، تسری رشد به مجموعههای دیگر است.
در مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) آنچه نیاز است، نه یک مشاور برای رشد ایده، بلکه «استادی» برای آدم است. به جای اینکه ایده بتواند از چرخهی عمر خود، مرحلهبهمرحله پیش رود تا نهایتاً به افول ختم شود، آدم قرار است توسط استاد به گونهای تولّی شود تا نهایتاً رشد از مسیر او جاری شود. این استاد متولی باید بتواند مسیر آدم را راهبری کند نه یک ایده را صرفاً تجاری کند. مشخص است که سروکار داشتن با «آدم» اقتضائات خاص خود را دارد؛ از آدم باید با اشفاق و دلسوزی مراقبت کرد. بر مبنای اصول و ارزشهای اسلامی باید آدم را بار آورد تا آن اصول و ارزشها در وی اقامه شود. استاد نیز خود در مسیر رشد است؛ رشد استاد در دستگیری است و رشد آدمهای دیگر در قبال استاد در شاگردی کردن. استاد از اساس قرار است که شاگرد را از خود عبور دهد، نه اینکه او را در خود متوقف کند.
در قبال استادی کردن به این سبک، طلبی لازم است که باید در نهانخانهی آدمها ریشه داشته باشد. آدمها فراتر از ایدهها و نظرات خود باید گل وجود خود را دستان استاد بسپارند تا ورزیده شود. استاد نه اینکه در سرشت شاگرد دست ببرد بلکه بنا بر این است که اصول و قواعد رشد، متناسب با هر قسمت از مسیر رشد برای شاگرد درونی شود. دریافت این اصول و قواعد با مرور کتابخانهای و حالت خودخوان یا دورههای مهارتآموزی و تسهیلگری به دست نمیآید بلکه در طی مسیر است که آدم به درماندگی و ابهام فرو میافتد و شرط اینکه این وضعیت به نقطه عطفی تبدیل شود برای رشد و تعالی، دستگیری از جانب استاد نیاز است. از اینرو، تشخیص اینکه چه اصولی و چگونه منتقل شود، به تشخیص و هنرمندی استاد است.
دریافت این اصول با حالت دفعی یا گتره و دیمی نیست، بلکه مسیر رشد با تدریج، طیشدنی است تا نقاط بحرانی و گلوگاهی به پلکان رشد و صعود مبدل شود. البته ایفای نقش برجستهی استاد در نقاط عطف باعث نمیشود که حضور استاد در این مسیر به نحو سایهروشن و بزنگاهی تلقی شود، بلکه کلیت مسیر رشد با استاد تضمین شده و این کلیت تحت اشراف استاد طی میشود.
غایت این مسیر نه محصول و نه کسبوکار قابل عرضه به بازار بلکه آدم رشیدی است که قادر به حل مسائل انقلاب اسلامی باشد؛ این مسائل حل نمیشوند، مگر اینکه آدم رشد و تربیت یابد. در رشد آدم با تمام ظرافتهایی که دارد، حضور استاد متولی از جمله شروط لازم آن خواهد بود. این شرط لازم در مقیاس حل مسائل نیز صادق است؛ بدین معنا که برای حل مسائل انقلاب اسلامی باید نهادِ متولی داشته باشیم که با طی کردن پلههای رشد به الگویی الهامبخش برای نهادهای فعال در حل مسائل انقلاب اسلامی تبدیل شود.