روشنفکران دانشگاهی که بعد 70 سال سند تحولی آموزش و پرورشی را که آمریکاییها بر اساس توسعه اقتصادی برایمان تدوین کردند، هنوز ترجمه نکردهاند و عموماً حتی نگاهی هم به آن نینداختهاند چگونه از مرگ مدرسه سخن میگویند و برای بهبود کیفیت نظام آموزشی، دوباره ایده توسعه را پیشنهاد میدهند؟!
چهارشنبه هفته گذشته (۱۵ آبان ۱۳۹۸) دکتر صادقزاده و دکتر فاضلی در برنامه زاویه بر سر این پرسش به گفتگو نشستند که: «ایده نهاد علم برای بهبود کیفیت آموزش عمومی در ایران چیست»؟ دکتر فاضلی بحث را به صورت جدلی و با زیر سؤال بردن هرگونه موفقیت کمّی و کیفی آموزش و پرورش ایران آغاز کردند و در ادامه ایده شفاف خود را در زمینه راه بهبود کیفیت آموزش مطرح نمودند؛ اما دکتر صادقزاده هم که به عنوان نماینده تدوینگران سند تحول در برنامه حاضر بودند، با پذیرش عدم موفقیت نظام آموزشی بحثی همدلانه را در پیش گرفتند و البته در نهایت برای بهبود وضع آموزش عمومی، ایده سند تحول را ایدهای مناسب ارزیابی کردند.
اگر بخواهیم از گزارش جزء به جزء این گفتگو گذر کنیم و نقدی تحلیلی را از ایدهی دو سوی میز گفتگو مطرح نماییم باید بگوییم در یک سوی میز دکتر فاضلی ایده کاملاً مشخص و آشنای «توسعه» [۱] را مطرح نمودند، و در سوی دیگر، هیچ ایده مشخصی وجود نداشت و باز هم با التقاط فکری روبرو بودیم که اگر اینگونه نبود چگونه میتوانستیم «حیات طیبه» را با «ایده توسعه غربی» – که بهروشنی مسیر مدنظر دکتر فاضلی بود- جمع نماییم و گفتگویی تا این حد همدلانه را شکل دهیم.
دکتر فاضلی با طرح ایده توسعه، نهتنها آموزش و پرورش عمومی، بلکه بیربطتر از آن، کل اندیشه اسلامی را زیر سؤال بردند و دکتر صادقزاده همچنان همدلانه گفتار ایشان را تأیید میکردند تا کار به سند تحول رسید و ایشان مجبور شدند از سند خودشان که به زعم دکتر فاضلی، لفاظی ایدئولوژیک، تورم مناسک، تورم مداخلات در خودمختاری معلم و دانشآموز و درنهایت تجلی ایدهآلهای طلبگی است، دفاع نمایند. حق مطلب آن بود که دکتر صادقزاده نه از خودشان و نه از سند، بلکه از اندیشه مهجور انقلاب اسلامی در دانشگاه دفاع کنند یا حداقل دکتر فاضلی را در همان موضع طلبکارانهشان که به «مرگ مدرسه» و امثالهم ختم میشود نقد نمایند.
من در موضع دفاع از حوزه نیستم بلکه مسئله را اندیشه مهجور انقلاب اسلامی میدانم که حداقل در برخی از موارد همچون نهضت سوادآموزی که تا پیش از آن و در دوران قبل از انقلاب، سازمانهای بینالمللی و هزینههای گزاف دولت پهلوی، موفق به پر کردن نیمه لیوان سواد در ایران نشده بودند، با موفقیت خود کارکردش را نشان داد و بیسوادی را –با وجود افزایش بیسابقه جمعیت و حاکم بودن شرایط جنگ و تحریم اقتصادی- به زیر ده درصد کشاند. به قطع میتوان گفت که اگر نبود بوروکراسی توسعهمحور آموزش و پرورش و ادغام نهضت سوادآموزی در آموزش و پرورشهای استانی، تاکنون سالها بود که بیسوادی در این کشور با همان یک پیام امام [۲] و همراهی امت اسلامی ریشهکن شده بود. بله موضوع این است که چرا روشنفکران که خودشان در این کشور همهکاره هستند هزینه خرابکاریهایشان را به گردن لفاظیهای ایدئولوژیک و آرمانگرایی طلبگی میاندازند؟
دکتر فاضلی بحث خود را ابتدا با مغالطه مشهوری در حوزه تعلیم و تربیت آغاز کردند که درخت را باید از میوهاش شناخت و لذا تمام مشکلاتی مانند اعتیاد، تصادف جادهها، آمار فساد اخلاقی و … را بر گردن مدرسه انداخته و دوباره به همان اثر کذایی «مرگ مدرسه» بازگشتند.
اولاً ایشان به عنوان یک جامعهشناس باید بدانند تربیت نسلی فقط از طریق مدرسه صورت نمیگیرد و خانواده، جامعه و به ویژه در عصر حاضر، فضای مجازی و رسانهها، نقش پررنگتری نسبت به مدرسه در تربیت نسلها دارند. اگر واقعاً مسئولیت همه این معضلات بر عهده مدرسه است باید به این نکته هم توجه کرد که آمار فساد اخلاقی و اعتیاد و … در همان کشورهای توسعهیافته هم کم نیست.
ثانیاً اگر هم همه چیز بر عهده مدرسه است که خود مدرسه نوین، هم در جهان و هم در ایران، بر اساس همان ایده توسعه، جایگزین نظام آموزشی سنتی شده است. خود ایشان اشاره کردند که نظام آموزشی مدرسهای عمومی و اجباری، یکی از چهار مؤلفه اصلی جهان مدرن است و در ایران هم دقیقاً بر اساس همین آرمان بود که مدرسه نوین را جایگزین مکتبخانه کردیم و اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم، نه فقط خود ما، بلکه سالها پیش از رشدیه و دارالفنون و زمانی که هنوز ملکمخان و تقیزاده زبان باز نکرده بودند، میسیونهای آمریکایی و فرانسوی و روسی و انگلیسی و آلمانی بودند که پرچم نظام مدرسهای جدید را در این خاک بر زمین کوبیدند. مگر کتابهای درسی مدارس جدید ما از همان میسیونها اخذ نشد؟ مگر معلمانِ مدارسِ جدیدمان را مدارس میسیونی تأمین نکردند؟ مگر زنگ مدرسه، میز و نیمکت ردیفی، کلاس با ابعاد مشخص و راهرو و همه چیزهایی که امروز در مدرسه میبینیم را همین مأمورین مذهبی و غیرمذهبی ملل به اصطلاح راقیه به اسم ترقی -بخوانید توسعه- به خورد ما ندادند؟
همه این تاریخ دویستساله را کنار گذاشتهایم و همه تقصیر را گردن آرمانهای طلبگی میاندازیم که در قالب سند تحول به خورد مدرسه دادهاند؟ اصلاً چگونه سند تحول را میخوانید که آرمان طلبگی از آن در میآید؟ مگر چند نفر از مجموعه شورای عالی آموزش و پرورش و تیم تدوینکننده سند تحول با چیزی غیر از تفکر دانشگاهی و ایدههای توسعهمحور روشنفکری آشنایی دارند؟
خود دکتر صادقزاده هم نماینده ایدهآلهای طلبگی نیست و آنان که با ایشان کلاس داشتهاند و پای صحبتهایشان نشستهاند بهتر از هر کسی میدانند که آیا ایشان نماینده نگاه حوزوی است یا دانشگاه؟!
از ایشان هم که بگذریم بد نیست شما که رطب خورده هستید و خودتان در کار تدوین سند بودهاید نگاهی به تیم نهایی تدوین سند تحول که کار همه کارگروهها را جمعبندی کردند بیندازید و ببینید سهم دانشگاه و سازمان برنامه در این سند چقدر بوده است؟ سازمانی که در دهه ۱۳۲۰ توسط تیم مستشاری آمریکا ذیل اصل چهار ترومن و دقیقاً برای تدوین «طرح توسعه ۷ ساله اقتصادی ایران» تأسیس یافت. روشنفکران دانشگاهی که هنوز بعد ۷۰ سال سند تحولی آموزش و پرورشی [۳] که آمریکاییها بر اساس توسعه اقتصادی برایمان تدوین کردند را ترجمه نکردهاند و عموماً حتی یکبار هم نگاهی به آن نینداختهاند چگونه از مرگ مدرسه سخن میگویند و برای ایده بهبود کیفیت نظام آموزشی ایران، دوباره ایده توسعه را پیشنهاد میدهند؟! ۷۰ سال این آمال و آرزو به نظام آموزشی ما سر و شکل داده و حتی همین دانشکده علوم تربیتی هم بر اساس همین ایدهها سرپا گشت اما اتفاق خاصی رخ نداده و اگر بحث بر سر تحول بنیادین است دقیقاً به خاطر همین ایده توسعهمحور اقتصادی است که این بلا را بر سرمان آورده است.
اگر شما انسان امروز را انسان فرهنگی میدانید نه اقتصادی، اگر فکر میکنید سند تحول ما، خودمختاری مدرسه را نفی میکند و سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ و آزمونهای جهانی تیمز و پرلز و پیزا که دقیقاً ذیل سازمانهای توسعهمحور اقتصادی شکل گرفتند چنین اثری را ندارند بد نیست بیانیههای معلمان سراسر جهان در این زمینه را مطالعه نمایید تا بدانید خودمختاری، اندیشه انتقادی و خلاقیت واقعی در جامعه تجددمحور و توسعهمحور امروزی برای شهروند جهانی این روزگار – که در گفتگو علاقه زیادی هم به ایده شهروندی نشان دادید- توهمی بیش نیست.
——————————————————————————————
[۱] غرب هرچند از جهت نظری ظاهری متکثر دارد اما ایده اصلی و محوری برای تحول و ساخت جهان در نوع نگاه تمدن غربی بر اساس ایده و آرمان توسعه مشخص میشود. بنگرید به: والراشتاین، امانوئل، (۱۹۸۴)، توسعهی مفهوم توسعه، ترجمه امیر عزیزی، در: تصور عصر پساتوسعه: مجموعه مقالاتی درباره توسعه، گزینش و ویرایش محمد ملاعباسی، ترجمان علوم انسانی، تهران: ۱۳۹۴.
[۲]… برای این امر لازم است تمام بیسوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران باسواد برای یاد دادن بپاخیزید و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپا خیزد و از قرطاس بازی و تشریفات اداری بپرهیزد و برادران و خواهران ایمانی برای رفع این نقیصه دردآور بسیج شوید و ریشه این نقص را از بن برکنید. تعلیم و تعلم عبادتی است که خداوند تبارک و تعالی ما را بر آن دعوت فرموده است. ائمه جماعات شهرستانها و روستاها مردم را دعوت نمایند و در مساجد و تکایا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود یاد دهند و منتظر اقدامات دولت نباشند و در منازل شخصی، اعضای با سواد خانواده اعضای بیسواد را تعلیم کنند و بیسوادان از این امر سرپیچی نکنند. من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت، ایران را به صورت مدرسه ای درآورند و در هر شب و روز در اوقات بیکاری، یکی دو ساعت را صرف این عمل شریف نمایند. (پیام ۷ دی ۱۳۵۸ امام خمینی به ملت ایران)
[۳] Overseas Consultants. (1949). Report on seven-year development plan for the Plan Organization of the Imperial Government of Iran. V. 2. Public health education. New York. 1949