سال گذشته با هدف ارزیابی سند الگوی پیشرفت، هسته نوآوری مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام، نشستی با حضور دانشجویان و استادان علاقمند برگزار کرد. در این نشست علمی، استاد مسعود درخشان، نکات ارزشمندی را در نقد و ارزیابی سند بیان نمودند که دوازده محور سخنرانی ایشان تقدیم حضور میگردد.
الگوی پیشرفت در کشورهای غربی
کشورهای غربی و صنعتی، یک نظام اقتصاد شرکتی دارند، که در چارچوب نظام سرمایهداری، حاکم بر مقدّرات این جوامع است. تنظیمات آنها بر مدار سرمایه و یا آنچه که مصطلح است، نظام اقتصاد سرمایهداری میچرخد. امور سیاسی آنها هم متأثر از همین الگوست؛ یعنی این نظام شرکتی متکفّل امور سیاسی آن کشورها هم هست و این موضوع بهویژه در پنجاه سال اخیر و بهخصوص پس از فروپاشی شوروی، زیادتر هم شده و کاملاً جا افتاده است. چون تنها نگرانی آنها وجود شوروی سابق بود که بعد از فروپاشی، آن نگرانی هم برطرف شد.
پس کشورهای پیشرفته غربی هم الگو دارند و نظام فرهنگی آنها هم متناسب با همین الگوست. یعنی مردم باید مصرفکننده باشند و بازارهای جهانی هم باید به تصرّف آنها در بیاید؛ برای اینکه ویژگی این نظام، مازاد تولید است و همیشه ملزم به فعالیت هستند. پس باید نهتنها کشور خودشان، بلکه کشورهای دیگر هم بازار مصرف آنها شوند. تنها خطر پیشِ روی آنها شوروی بود که فرو پاشید. البته چین هم بود که اینک خودش پارهای از این نظام پیچیده اقتصادی و مالی جهان شده است. نظام مالی هم در همین ساختار در غرب شکل گرفته است. بنابراین آنها هم الگو داشتهاند؛ الگویی است که به اصطلاح، الان در افق آن هستند. تا انشاالله مسائلی جدی برای آنها به وجود بیاید و مسیرشان را عوض کنند و یا اینکه الگویی دیگر برای خود تعریف کنند. فعلاً که همهچیز نشان میدهد آنها بر اساس این الگو دارند جلو میروند.
الگوی پیشرفت در کشورهای بلوک شرق
شوروی سابق هم الگو داشت؛ چین هم الگو داشت. آنها در تحولات کمونیستی الگوهای خیلی پیشرفتهای هم داشتند که بهنظر من مطالعه آنها برای کسانی که اقتصاد اسلامی میخوانند خیلی لازم است. چرا؟ بهخاطر اینکه آنها مسائل ایدئولوژیک را مبنا قرار میدادند و مبتنی بر ایدئولوژی خود، سعی میکردند مسائل اقتصادیشان را هم حل کنند و روابط بینالملل را شکل بدهند. این کمابیش همان اندیشهای است که در ذهن ما هم هست. از اینرو مطالعه کار آنها خوب است و معتقدم آنها خیلی در این زمینه پیشرفت کردند. آنها به مدلهایی رسیده بودند که به آنها مدل سایبرنتیک میگفتند و سعی میکردند بتوانند رفتار کارگرهای خود را هم بر پایه آن بررسی کنند و این برایشان مهم بود. یعنی در یک الگوی کلان، تمام مسائل روانشناسی، اجتماعی و رفتاری کارگران هم دیده شده بود. در هر حال، علاوه بر شوروی و چین، کشورهای اروپای شرقی هم الگوهای کلان داشتند و به خصوص یوگسلاوی در اینباره زیاد کار کرده بود؛ چون یوگسلاوی هم آنموقع سعی میکرد یک راه بینابین پیدا کند؛ بین آن چیزی که شوروی دیکته میکرد و آنچه که خودش علاقه داشت. لهستان هم کوشش کرد که چنین کاری را انجام دهد؛ اما یوگسلاوی جلوتر از همه بود.
الگوی پیشرفت در دوران پهلوی
در حکومت پهلوی هم چنین الگویی وجود داشت و آنها هم افق داشتند؛ ولی در آن افق باید ایران سرزمینی تحت نفوذ کامل آمریکا میشد. بنابراین، همه چیز باید با نظر کارشناسان آمریکایی انجام میشد. من به یاد دارم مطلبی را که همانموقع از تلویزیون هم پخش شد. من تقریباً سالهای اول دانشگاه بودم. آن زمان کنفرانس سالانهای بهعنوان کنفرانس تحصیلات عالی، در رامسر برگزار میشد و هر سال شاه و وزیر و بسیاری دیگر مینشستند و فکر میکردند که برنامه دانشگاهها در سال آینده چه باشد. ضمن کنفرانس، رئیس دانشگاه تهران یک مطلبی را به شاه داد و شاه این جمله را گفت که این را کارشناسان آمریکایی تأیید کردند یا نه؟! این جمله پخش شد و شاید برایشان اعتبار بود که کارشناسان آمریکایی مطلب را تأیید کردند. بنابراین این افقشان بود و آنها هم دقیقاً باید جوری عمل میکردند که از همهنظر در جهت افقشان باشد.
تشکر از زحمات دستاندرکاران سند
من این ده صفحه متن سند الگوی پیشرفت را با دقت زیاد خواندم و خیلی یاداشتها نوشتم. اینها زحمت زیادی کشیدهاند و واقعاً وقت زیادی گذاشتهاند و باید جانب انصاف را رعایت کرد. اینجور کارها سهل و ممتنع است. یعنی نوشتن آن خیلی مشکل است؛ ولی وقتی نوشته میشود، خیلی آسان آن را نقد میکنیم. کسانی که زحمت کشیدهاند و اینطور متنها را نوشتهاند، متوجه مشکلات و سختیهای کار هستند. بهنظر میآید خیلی کار فکری روی این متن شده است ازجمله تقسیمبندی اجزای سند به مبانی، آرمانها، افق و تدابیر، که تقسیمبندی جالبی است.
ایراد آرمانهای فرامکانی و فرازمانی
در سند سعی کردهاند آرمانها «فرازمانی و فرامکانی» باشد. خود این اصطلاح، ایراد دارد: فرامکانی یعنی این متن عیناً در آمریکا هم قابل اجراست. و اگر دقیق نگاه کنیم، واقعاً هم همینگونه است؛ جز آن قسمتی که بحث اسلامی در آن هست. آنجایی که فرض بفرمایید مربوط به حیات طیبه است؛ طبعاً فرامکانی به این معنا نیست. ولی باید ببینیم ظهور آن در قسمتهای دیگر چگونه است و آیا اثرش تا آن قسمتها هم رسیده است. اینها معتقدند که آرمانهایی مانند ایمان به غیب، مدارا و همزیستی با همنوعان، رحمت و اخوت با مسلمانان، بهرهبرداری کارآمد و عادلانه از طبیعت، تفکّر، عقلانیت، آزادی معقولانه، انضباط اجتماعی، قانونمداری، تعاون، صداقت، میل به کفاف و … فرامکانی و فرازمانی هستند! بله، تا هنگامی که «ایمان به غیب» نقشی در بهرهبرداری عادلانه و کارآمد از طبیعت نداشته باشد، البته که مهم نیست. مادامیکه «ایمان به غیب» در بهرهبرداری ما از میادین نفتی تأثیری نداشته باشد، بهنظر یک آمریکایی و یا یک انگلیسی، این مهم نیست و مشکلی ندارد؛ و میتواند «ایمان به غیب» هم باشد. مانند آن داستانی که میگویند اولین باری که یک مقام انگلیسی به ایران آمده بود، دید یک نفری بالای منارهای رفته و دارد یک چیزهایی میگوید. گفت چه میگوید؟ اذان را برایش ترجمه کردند. گفت این اذان به منافع انگلیس هم آسیب میرساند؟ گفتند: نه! گفت: خب بگویید بلندتر هم فریاد بزند. اینجا هم همینطور است؛ مادامیکه «ایمان به غیب»، جایی ظاهر نشود، خب باشد. یا عقلانیت، انضباط اجتماعی، آزادی معقولانه باشد یا نباشد، هیچ فرقی نمیکند. پس کوشش شده آرمانها فرازمانی و فرامکانی باشند! به هر حال آرمانهای خوبی نوشته شده است.
نقد بخشهایی از افق و تدبیر سند
بین آرمان، افق و رسالت تفاوت وجود دارد. رسالت، آن میثاقی است که بین مردم و دولت در تحقق اهداف وجود دارد. رسالت بین آرمان و افق قرار میگیرد. مطمئنم که ساعتها فکر شده و به این افقها رسیدهاند. اما من شخصاً به این کلمهی رسالت حسّاسم و بهخاطر تقدّسی که دارد، آن را به کار نمیبرم.
در سرآغاز سند آمده که این مطالعه بر اساس مطالعات آیندهپژوهی انجام شده است. ما میدانیم مطالعات آیندهپژوهی در سطح جهان را یا بانک جهانی، یا سازمان OECD، و یا صندوق بینالمللی پول انجام میدهد. یعنی آیا اینها برای ما معتبر هستند و مطالعات آیندهپژوهی آنها برای ما سندیت دارد؟ اینطور که نیست؛ خودمان هم که این کار را نمیکنیم!
در بخش افق، یک روشی اتخاذ شده که آن «تعیین سال» برای برخی از اهداف این الگوست. مثلاً نوشته شده «توقّف خامفروشی بعد از پانزده سال» آیا این زمان واقعاً محاسبه شده است؟ آیا این اصلاً امکانپذیر هست؟ چرا بیشتر و یا کمتر نشود؟ بهنظر میرسد این ارقام محاسبهای نداشته است. در بخش «تدبیر» هم همینطور است و مثلاً تدبیر ۲۵، همین «توقّف خامفروشی در پانزده سال» را گفته است.
در همان بخش افق، گفته شده که ایران باید در سال ۱۴۴۴، یکی از پنج کشور پیشرفته جهان در بخش تولید اندیشه، علم و فناوری باشد. اینجا چند سؤال وجود دارد. یکی اینکه این پنج کشور کدام کشورها هستند؟ ممکن است بگوییم مهم نیست و هر پنج کشور اولی که باید باشد. ولی باید بدانیم با چه کشورهایی باید رقابت کنیم؟ اگر میدانیم، خب آن کشورها کدام هستند؟ وانگهی پیشرفته را چه فرض میکنیم که میخواهیم عضو آنها باشیم؟
در تدبیر ۵۲ هم ذکر شده که «حقوق بگیران، باید کمتر از یک درصد جمعیت کشور باشند». آنجا البته مشخص نشده منظور همان افق ۱۴۴۴ است یا در زمانی دیگر؟ نحوه محاسبه این یک درصد هم محل بحث است.
در خصوص پیشرفت اقتصادی گفته شده که میخواهیم جزء ده کشور برتر اقتصادی جهان باشیم. خب این عددِ ده از کجا و با چه معیاری آمده؟ آیا اقتصادها را براساس GDP آنها بررسی میکنیم؟ یا براساس حجم سرمایهگذاری خارجی آنها؟ یا درآمد سرانه، یا … ؟ اینها یک معیارهایی دارد که ما باید بر پایه آنها بسنجیم.
مشابه همین وضعیت، تعیین شده که ایران از نظر پیشرفت و عدالت یکی از چهار کشور برتر آسیا باشد. خب اینجا باز هم همان ایرادها وارد است.
یا اینکه جایی گفته شده ایران از نظر پیشرفت جزء هفت کشور برتر دنیا باشد. خب اگر عدالت را حذف کنیم، باید جزء پنج کشور میشدیم. حالا چون عدالت هست، تعیین شده هفت کشور برتر؟ یا در جای دیگر هم گفته شده باید جزء ده کشور اول اقتصادی باشیم و اگر اقتصاد را هم پیشرفت بدانیم باید برپایه آن تعیین قبلی، جزء هفت کشور برتر باشیم و … اینطور تعیینها با هم سازگاری ندارد. اینها ابهاماتی است که باید بررسی شود.
یا در بخش افق گفته شده که «فقر، فساد و تبعیض باید ریشهکن شود». فقر یک مفهوم نسبی است. بنابراین در هر حالتی، آنزمان هم فقیر خواهیم داشت. البته شاید بگویید فقر به کمینه معیشت اشاره دارد؛ ولی فساد تا زمانی که شیطان هست و ما در این دنیا زندگی میکنیم، قطعاً هست؛ نمیشود جایی باشد که فساد نباشد. دستکم تا سال ۱۴۴۴ که هست!
بند ۵۱ تدبیر دربارهی گزینش مدیران و مسئولان گفته «گزینش مسئولان و مدیران بر مبنای التزام عملی آنان به حدّ کفاف در معیشت، اهتمام به هنجارهای عدالت، صداقت، راستگویی، اعتماد، فداکاری و پاسخگویی.» کافیست با متخصصان مشورت کنیم که صداقت و راستگویی اگر به دو معناست که هیچ؛ ولی اگر یک معنا دارد که ذکرشان در اینجا اضافهگویی است.
جالب اینکه در گزینش مسئولان و مدیران به این مسأله مهم و اصلی اشاره نشده که اینها باید به حیطه کاری خود آگاه و متخصص باشند؛ بله، به این موضوع اصلاً اشاره نشده! جایی که حضرت یوسف در قرآن کریم میگوید: «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»[۱] یعنی من دانا و کاربلدم. پس مرا مسؤول این کار بگذار. اینجا ما تصریح در کلام الهی داریم و باید حتماً مسئولان و مدیران بهلحاظ علمی، تجربی و روحیه جهادی که دارند، انتخاب شوند. کسی که روحیه جهادی ندارد نباید انتخاب شود. از سوی دیگر، کسی که روحیه جهادی دارد ولی هیچ علمی به کارش ندارد را هم نباید انتخاب کرد. موضوع آگاهی خیلی مهم است.
در تدبیر ۵۲ که نوشته شده «تقویت اقتدار حاکمیتی، و ارتقا نظام سیاسی»، کلماتی مثل ارتقاء، مبهم هستند. منظور چیست؟ دقیقاً چه باید کرد؟ باید احزاب را راه بیندازیم یا هیأت دولت باید جور دیگری کار کند؟ یا عبارت «متناسبسازی ساختار اداری کشور با روشهای جدید، طوریکه کارمندها کم شوند» یعنی اتوماسیون جدید راهاندازی شود یا ساختار اداری جدیدی راه بیفتد؟ در حالی که متناسبسازی ساختار اداری و تشکیلاتی کشور، باید بهجهت تحقق اهداف انجام شود نه اینکه آنها صرفاً اتوماسیونی کار کنند.
در تدبیر ۵۳ نوشته شده «پیشگیری از شکلگیری تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران»، این حرف برآمده از یک تفکّر خاصی است؛ یعنی باید کاری کنیم که از تهدید پیشگیری کنیم؟! هرگز به چنین تأکیدی نیاز نیست و پیشگیری لازم ندارد. زیرا تا هنگامی که انقلاب اسلامی هست و نظام استکبار هست، تهدید هم هست. پیشگیری یعنی چه؟ یعنی ما کاری نکنیم؟ بهترین پیشگیری این است که ما کاری نکنیم و بگوییم اسلام و انقلاب هم چیزی نیست! گویا این بهترین کار است.
نقد تفکّر پیشگیری از تهدید علیه نظام
ادامهی عرائضم را از همین نکتهی آخر شروع میکنم. اینکه میگویند «پیشگیری از تهدید»، کاشف از یک جهانبینی و نگرش است که ما میتوانیم کاری کنیم که پیشگیری باشد و تهدیدی رقم نخورد. این فرق میکند با بیان حضرت آقا در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی. ایشان آنجا فرمودند اکنون با پدیده جدیدی روبهرو هستیم که تاکنون سابقه نداشته است و آن تقابل دوگانهی اسلام و استکبار است. ایشان تأکید میکنند هیچگاه در تاریخ معاصر جهان دیده نشده که اسلام بتواند به مدت چهار دهه، با تمام قدرت در مقابل جبهه متحد استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا بایستد و از کرامت و اصالت شعارهایش محافظت کند. ما بعد از انقلاب اسلامی با یک پدیدهای بهعنوان «تقابل اسلام و استکبار» مواجه شدیم. باید یا این تقابل دائم را بپذیریم و یا اینکه بگوییم دنیا یک عالم بُرد-بُرد است؛ یک چیزهایی از اسلام میدهیم و یک چیزهایی هم از آنها میگیریم. با این نگرش گویا میشود تهدید را خنثی کرد و جلوی خسارت مادّی را هم گرفت. اما یک راه دیگر هم هست که بگوییم واقعاً گریزی از این تقابل نیست؛ مگر اینکه اسلام ما هم اسلام آمریکایی بشود و ما هم با آنها کنار بیاییم. آنها با اسلام آمریکایی کنار میآیند؛ چنانکه دیدیم رفتند و باسعودیها همرقصی کردند و با آنها کنار آمدند.
تقابل پیوسته و دائم استکبار با اسلام ناب و انقلاب اسلامی
باید تأمّل کنیم که چرا مقام معظم رهبری از واژهی «تقابل» استفاده کردند؟ این به نظر من یک ویژگیِ ذاتی استکبار است که اسلامستیز است؛ و اگر اینطور نبود که استکبار نمیشد. از طرف دیگر ویژگی ذاتی اسلام هم آن است که در مقابل تجاوز و ظلم میایستد. هر دو سو از این ویژگی برخوردارند و اینها به اصطلاح سیاسیها، آنتاگونیستیک[۲]اند و نمیتوانند با هم تفاهم کنند. اسلام و استکبار باهم جمع نمیشوند و ما با آنها دائماً در تقابل دوگانه هستیم. حالا که این تقابل مطرح شد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت هم باید این تقابل را در جایجای خود ظاهر نماید و این پرتو باید در هرچیزی دیده شود؛ در مسائل اجتماعی، در مسائل اقتصادی، در سطح بینالملل و در همهجای دیگر! خوب است دوستان عزیزی که برای تدوین سند الگو کار کردند و زحمت کشیدند، یکبار دیگر این تدابیر ۵۶ گانه را ببینند که در کدام یک از اینها این تقابل ذاتی اسلام و استکبار ظهور پیدا کرده است؟ اگر این تقابل در جایی ظهور ندارد، پس باید دوباره روی الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی کار شود تا این تقابل ظهور پیدا کند.
ضمناً باید دقت شود که این تقابل، یک تکانه نیست؛ تکانه یعنی یک شوک موقّتی. این تقابل، یک جریان مستمر و پیوسته است. این تقابلِ پیوسته انقلاب اسلامی با استکبار در تمام این چهل سال گذشته وجود داشته و صرفاً یک تقابل سیاسی و اقتصادی نیست؛ فرهنگی و اجتماعی هم هست. کافیست ببینید که فرهنگ عمومی مردم و سبک زندگی آنها در جامعهی امروز به چه روزی افتاده است. برای روشنتر شدن بحث یک مثال بزنم؛ الان صنعت ما حدود چهل سال است که فقط در عرصه خودرو شکل گرفته و ما در هیچ چیز بیشتر از خودرو پول نریختهایم. ابتدا تولید پیکان را جشن گرفتند و بعد از سی سال هم دوباره جشن گرفتند که منحل شد و پژو را جایگزین آن کردند. هرلحظه هم این شرکت پژو و دیگران میآیند و ما را تحریم میکنند که ما به شما قطعه نمیدهیم و از این قبیل مسائل، کلّی از منابع ملّی ما نیز به هدر رفت. پس در فضایی که ما در تقابل اسلام و استکباریم، این یک استراتژی واقعی و صحیح برای صنعت ما نبوده و نیست. آن تفکّر تقابل دوگانه که اشاره شد، متأسفانه در صنعت ما ظهور نکرده است. در مصرف انرژی، در بخش کشاورزی و در باقی عرصهها هم همینطور است. استراتژیهای توسعه صنعتی، توسعه کشاورزی، بخش خدماتی، روابط اجتماعی و روابط بینالمللی، فناوری و … همه باید این رنگ را به خودش بگیرد.
نمونهای از موفقیت با پذیرش راهبرد تقابل
در تدابیر باید وارد این حوزهها شویم و برنامههای عملی بدهیم. ما باید با توجه به اوضاع کشور، موضوعات راهبردی را شناسایی کنیم، آن هم با معیار تقابل دوگانه اسلام و استکبار و اولویتبندی مبتنی بر آن. این معیار را هم حضرت آقا بهدست ما دادهاند. باید مسألهشناسی و موضوعیابی کنیم و با توجه به اولویتها آنها را بررسی کنیم. برای مثال، بعد از جنگ تحمیلی، بیدرنگ فرماندهان سپاه گفتند یک مسأله اولویت اول ماست و آن توان موشکی کشور است. گفتند فعلاً هواپیما نمیخواهیم و فقط دنبال ساخت موشک رفتند و این شد که رویکرد «ما میتوانیم» در مسؤولان ارشد سپاه شکل گرفت و ما الگوی موشکسازی شدیم. همان موقع اگر سپاه میگفت همهچیز تمام شده، الان دیگر نمیتوانستیم با تهدیدها مقابله کنیم. سپاه آنموقع معیار «تقابل دائم استکبار با اسلام» را پذیرفت؛ آنها نگفتند دنیا تمام شد و این تقابل را فهمیدند.
بعد از جنگ تحمیلی ما گفتیم که مردم در سبک زندگی قناعتمدار هستند؛ از این فرصت استفاده کنید و بهجای مصرف، بهدنبال پسانداز بروید. ولی برخی در رسانهها میگفتند مردم الان خستهاند و باید روحشان شاد شود! لذا مدام آمدند در خیابانها گل کاشتند و همهجا را رنگ کردند! امثال من مدام در دانشگاه داد میزدیم و دانشجوها را دور خود جمع میکردیم و میگفتیم: آقایان بهدنبال قناعت باشید و پسانداز کنید. اما متأسفانه دولتمردان، یک زندگی خاص و جهانبینی دیگری داشتند. اگر دیدگاه سپاه هم در آن دوران، مثل دیدگاه اکثر مردم میشد، الان داعش ما را از بین برده بود.
نظام تدبیر در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
باید بروید کار کنید و البته در الگوهای برنامهریزیتان معیار داشته باشید. حضرت آقا به همین منظور معیار «تقابل دائم اسلام و کفر، و اسلام و استکبار» را طرح کردهاند. من از بُعد یک تحلیلگر این الگوها، یک معیار دیگر هم به شما میدهم و آن «هماهنگی سیاستگذاریها در سه بُعد اقتصاد، سیاست، و فرهنگ» است، روابط اجتماعی را هم اینجا جزء فرهنگ بیاورید. باید بین این سهتا هماهنگی باشد. یعنی آنچه را که شما در سیاست انجام میدهید باید مقوّم نظام اقتصادیتان باشد؛ و آنچه را که در نظام اقتصادی تدبیر میکنید باید مقوّم نظام سیاسی شما باشد و بالعکس. آنچه را که در نظام تبلیغ و حوزه فرهنگ هم انجام میدهید، باید مقوّم نظام سیاسی و اقتصادیتان باشد. اگر اینگونه ببینید، همان موقع که حضرت آقا فرمودند اقتصاد مقاومتی، مشخص میشود که لازمهی آن، سیاست مقاومتی و فرهنگ مقاومتی است. اینها مثل سه چرخدنده هستند که باید به هم کمک کنند و با هم جلو بروند، نه اینکه به هم گیر کنند و در نتیجه همدیگر را خراب کنند. این را میگوییم: «نظام تدبیر در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت.»
در کنار این، باید «نظام تعادل عمومی» نیز شکل بگیرد. تعادل میان سه حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست. ما از اهمیت این موضوع غافلیم. این تعادل عمومی را باید به صورت یک نظام تدبیر در سطح کلان جامعه ببینیم که متأسفانه من این نظام تدبیر و تعادل عمومی را در این سند الگو ندیدم. بنابراین دو شرط مهم وجود دارد: یکی اینکه روح الگو باید بر اساس آن معیار تقابل باشد؛ دوم اینکه باید تدبیر و تعادل عمومی بین سیاستها اتخاذ شود. مثلاً میخواهند سیاستگذاری اقتصادی کنند، برای همین بانکهای خصوصی را ترویج میدهند و بانکها هم هر کاری میکنند. یا در امور ارزی، سیستم ارزی ما به چه صورت است؟ آیا نهادهای مرتبط با آن در نظام تعادل عمومی شکل گرفته است؟ آیا بورسها به این نحو شکل گرفتهاند؟ آیا این مجموعه نظام مالی که شکل گرفته، مقوّم نظام ولایت فقیه است و یا تضعیفکننده آن. مهم این است که بتوانیم این رابطه را پیدا کنیم.
یا در عرصه فرهنگ و سبک زندگی، شما ساخت «مال» (مراکز بزرگ خرید) را آزاد گذاشتهاید و الان خیلیها میآیند مال میسازند و مثلاً میگویند بزرگترین مال خاورمیانه فلانجا ساخته شده است. جالب این است که همه مجوزها را هم سریع میگیرند و زود ساخته میشوند. شما دانشجوها بروید و درباره این فضاهایی که ساخته شده مطالعه کنید و رساله بنویسید که آیا این مالها، مقوّم روابط اجتماعی، مقوّم دیدگاه اسلام یا مقوّم نظام سیاسی ماست یا نه؟ ببینید با چند حلقه واسطه اینها برای نظام ما بهشدت تضعیفکننده است. البته اینها مطالعه میخواهد و لازم است قبل از اینکه شهرداری بهسرعت به اینها مجوز بدهد، استدلال بیاورید. گاهی از تلویزیون میشنویم که ۲۶۰ نام تجاری خارجی در تهران بدون مجوز اصناف دارند فعالیت میکنند! جالب است که در همین تهران اگر شما بخواهید در زیر پلّه همان ساختمانی که زندگی میکنید، لوبیا پاککرده بفروشید، شهرداری جلوی شما را میگیرد که مجوّز دارید یا نه؟ یا این تبلیغات محیطی که در تهران داریم اینها مقوّم چیست؟ اینها نیاز به مطالعه دارد. آیا بین نظام تدبیر ما در سطح کلان، هماهنگی وجود دارد یا نه؟ آیا میان نظامهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ما تعادل وجود دارد یا نه؟
ضرورت تمرکز متخصصان در مطالعات الگوی پیشرفت
رهبر انقلاب میگویند اقتصاد مقاومتی منظومه است و اینها باید در کنار هم بیاید؛ ولی ما ظهور این رویکرد را در برنامهها نمیبینیم. این سند الگو یک کار بسیار ارزشمندی است، اما آن نخ تسبیحی که باید اینها را به هم وصل کند؛ یعنی «تقابل اسلام و استکبار» از یکسو و از سوی دیگر «رسیدن به یک الگوی جامعِ تعادل عمومی بین سیاست، اقتصاد و فرهنگ» را در سند الگو نمیبینم. یکی از کسانی که الان وزیر است مرا دعوت کرد که آیا شما میآیید در الگوی اسلامی پیشرفت کار کنید؟ گفتم بله! ولی دو شرط دارد. شرط اول این است که همه ما تماموقت بیاییم. شرط دوم این است که برای بقیه عمرمان بیاییم. من حاضرم دست از هرکاری بکشم، چون اینکار اولویت دارد. کارهای الگو شوخیبردار نیست و اینگونه نمیتوان انجامش داد که اعضای مرکز همگی عصرها، خسته از کار روزانه جمع شوند و برای این کار مهم تمرکز داشته باشند؛ اینطور نمیشود! تماموقت باید کار و تمرکز کرد. ما افرادی را میخواهیم که بیایند و عمر خود را روی این الگو بگذارند؛ نه افرادی که دهها کار دیگر دارند و بعد بخواهند الگو هم بنویسند. اگر بیست نفر کارشناس هدفمند و باانگیزه را تماموقت در مرکز الگو به کار بگیرید، میبینید که چه خواهد شد …
اهمیت ساختارها و نهادها در تدوین و پیادهسازی الگوی پیشرفت
شما که هم جوانید و هم پر توان، به این نکتهی ساده فکر کنید که به نظر من حقائق در همین نکات ساده است؛ ببینید شما این سند الگو را درست میکنید و تدابیر را هم مینویسید، ولی چه نهادی قرار است اینها را اجرا کند؟ نهادهایی که باید زمینهساز اجرای الگو شوند کجا هستند؟ در کشور ما متأسفانه به ساختارها توجه نمیشود و با همه کارها به یک شکل برخورد میشود. مثلاً با مدل تشکیلاتی یک مهدِ کودک، دانشگاه را نیز اداره میکنیم. متأسفانه الگوهای مدیریتی ما یکجور مانده و از اول انقلاب تا به حال هیچ تغییری نکرده است. ساختار وزارتخانههای ما یا ساختار دانشگاههای ما چه تغییری کرده است؟ الان حضرت آقا میگویند دانشگاههای ما باید تولید علم کنند. خب تولید علم ساختار خاص خودش و یک نظام مدیریتی ویژه میخواهد. آقا وقتی الگوی اسلامی پیشرفت را مطرح میکنند این یک مدیریت ویژه و دولت خاص خودش را میخواهد؛ بسترهایی میطلبد، نهادهایی میخواهد و الگوی تصمیمگیری نیاز دارد. لذا نمیشود این سند الگو را صرفاً به کابینه ابلاغ نمود و از آنجا هم به وزرا، و آنها هم به معاونان، مدیران کل، کارشناسان و … . مشخص است چرا امثال سند الگو به نتیجه نمیرسد؛ بهخاطر اینکه ساختار و نظام مدیریتی، هیچ تغییری نکرده است؛ بدیهی است که سند اجرا نمیشود، زیرا این الگوها باید با یکدیگر جور دربیایند. الگوی هاروارد غیر از الگوی دانشگاه تهران است و آن الگو در این دانشگاه، دو سال هم دوام نمیآورد. شما میخواهید اینگونه استاد انتخاب کنید و آنگونه ثبتنام کنید و … اینها اینطور نمیشود. اما اگر الگوی مدیریت متناسب با اهداف را بیاورید یا ایجاد کنید، دانشگاههای ایران بعد از گذشت بیست سال جلوتر خواهند رفت.
جالب است که ما اینطور الگوهای مدیریت آموزش عالی را داشتهایم؛ مثلاً مدیریت حوزههای علمیه ما در قدیم اینگونه بوده که علّامه تربیت میکردند. الان دنبال این هستند که دکتری بگیرند و مرکز بزنند! الان در قم اینهمه مرکز تحقیقات داریم که دیگر حال مطالعه و کار ندارند. تولید علم نیاز به کار دارد و الگو باید توسط نیروها، ساختارها و ساختاربندیها درست شود. باید یک الگوی مدیریتی دیگری پیاده شود که غیر از الگوی موجود در وزراتخانههای ماست. باید فکر کنیم که ساختار مدیریتی فعلی کشور، چه جور تغییر کند که این الگوها اجرا شود. حالا همان مدیران نباید بیایند و این سند الگو را اجرا کنند. آنها همانطور مثل گذشته فکر میکنند و احکام مینویسند اما نیاز ما یک الگوی مدیریتی خاص است.
[۱]سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۵: «مرا به خزانهداری مملکت منصوب دار که من در حفظ دارایی و مصارف آن دانا و بصیرم.»
[۲] آنتاگونیست بهمعنای رقیب، ضدّ قهرمان است.