این یادداشت واکاوی آن چیزی است که بر ما بیخبران رفته بود و بانگ دُهُلش در پاییز ۱۴۰۱ بلند شد؛ بانگی که از قضا احوالات ناخوش صاحب و منشأ صدا را گواهی میداد. این یادداشت تلاشی است برای صدایی که شنیده نشد! برای خانه، برای خانواده...
مولوی در مثنوی حکایتی نقل میکند که در نیمهشبی، دزدی مشغول کندن دیوار و گشودن در خانهای برای دزدی بود که صدا به گوش همسایه رسید. سر از پنجره بیرون کرد و از مرد جویا شد: که هستی و چه میکنی؟ دزد گفت دُهُل میزنم! مرد همسایه گفت: پس چرا صدای دهلت را نمیشنوم؟ دزد گفت: بانگ دهل من فردا بلند میشود!
اساساً نواختن موسیقی و تولید صدا امر عجیبی است و عجیبتر آنکه طوری دهل بنوازی که بانگش روزی دیگر بلند شود و به گوش برسد! برای فهم اینکه یک صدا چگونه صدایی است، باید منشأ صدا را دقیق واکاوی کرد. منشأ صدا با قصد مشخصی صدا را تولید میکند تا حرفی بزند، خبری یا هشداری بدهد یا… و صدا هرچقدر بهتر تولید شود، قصد تولیدکننده را بهتر منعکس و احوالاتش را شفافتر نمایان میکند. مثلاً حدود ۲ سال پیش، درست در ۶ام مهرماه ۱۴۰۱، بانگ یک موسیقی، با عنوان «برای…»، در پهنه شبکههای اجتماعی منتشر شد که سطر به سطرش حرفها و خواستههای معترضان آن ایام بود. این سرود پرتکرار و همهگیر، حرفهای بسیاری داشت؛ اما همه حرفها را به زبان نیاورده بود و بسا بعضی از مهمترین و عمیقترین احوالات معترضان را منعکس نکرده بود یا اساساً نفهمیده بود که بیانش کند.
۲۵ شهریور ۱۴۰۱، تو گویی کبریتی در انبار باروتی! صدای انفجاری و رفتهرفته شعلهورشدن آتشی که برخی را سوزاند و برخی دیگر را خاموش کرد! در خلال آنچه در خیابان میگذشت، این آتش، تنور بحثوبررسی موضوع را هم گرم میکرد. خبرها حاکی از میدانداری نو/جوانان بود و هزار برچسب که بر آنان زده میشد و بهمرور تورمی که گریبان بازار تحلیل امر نو/جوانی را میگرفت. قطعاً اعتراضات ۱۴۰۱ ابعاد و زوایای بسیاری دارد و آنها که معترض بودند اهداف و غایاتی داشتند که در این مجال فرصت پرداختن به همه آنها نیست. نگارنده این سطور قصد دارد به پشتوانه پیمایشهای مرکز تحلیل اجتماعی «متا» برای نو/جوانان ۱۵ تا ۲۵ساله، به زاویهای کمتر پرداخته شده از موضوع بپردازد. این یادداشت واکاوی آن چیزی است که بر ما بیخبران رفته بود و بانگ دُهُلش در پاییز ۱۴۰۱ بلند شد؛ بانگی که از قضا احوالات ناخوش صاحب و منشأ صدا را گواهی میداد. این یادداشت تلاشی است «برای» صدایی که شنیده نشد! برای خانه، برای خانواده…
خانه کجاست؟
در ادبیات انگلیسی، دو واژه “House” و “Home” به کار میروند. “House” یا «مسکن» به مکان و سازه فیزیکی اشاره دارد، اما “Home” مفهوم بسیار گستردهتری دارد. به تعبیر هندرسون و همکارانش در کتاب «اختراع بزرگسالی» (۲۰۰۷)، این واژه فراتر از یک سازه فیزیکی است و معانی اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی را نیز در برمیگیرد. به نظر میرسد در ادبیات فارسی، واژه «خانه» که بهخوبی در عرف و گفتگوی ما ایرانیان به کار میرود، بهترین معادل برای این مفهوم پیچیده است. «خانه» تنها سرپناه نیست، بلکه همه آن چیزی است که به انسان هویت میدهد و خاطرات و ارتباطات و احساسات و آرامش و امنیت انسان در آن جمعاند. خانه آنجاست که حس آشنایی و تعلق در آن موجه میزند و بسا مأمنی است که انسان از «غریبگی در کلانشهر مدرن» به تعبیر زیمل، بهسوی آن فرار میکند.
بدین ترتیب، شکاف میان «خانه» و «مسکن» بهوضوح با بحران هویت دوران نو/جوانی پیوند میخورد. همانطور که اریکسون (۱۹۶۸) توضیح میدهد، نو/جوانی دوران بحران هویت است، اما این تلاش برای هویتیابی، ممکن است در چارچوبهای خانوادگی با موانعی مواجه شود. نو/جوانان در این دوران به دنبال تعریف مستقلانهای از خود هستند؛ اما تفاوتهای نسلی میان آنها و والدینشان یکی از بزرگترین چالشهایی است که با آن روبرو میشوند. اینجاست که گفته میشود خانواده نخستین بزنگاه مواجهات نسلی است (صمیم، ۱۳۹۹).
اختلاف با والدین، کمی که زیاد است!
دادهها حاکی از آن است که تنها ۱۵.۴% از نو/جوانان ایرانی اختلافنظر زیادی با والدین خود دارند پس حرف از شکاف و گسست نسلی اغراق است اما اختلاف آنگاه ناگوار به نظر میرسد که در تقاطع با مسئله اعتراضات مورد بررسی قرار میگیرد. مطالعات لارنس اشتاینبرگ (۲۰۰۳) نشان میدهد نو/جوانانی که در خانوادههایی با اختلافات ارزشی و نگرشی بزرگ میشوند، بهتدریج احساس بیگانگی میکنند. این تفاوتها و اختلافنظرها که در هر موضوعی مانند آزادیهای فردی، سیاست و حتی استفاده از شبکههای اجتماعی امکان بروز و ظهور دارند، به هر میزان که بیپاسخ رها و انباشته شوند، بهتدریج میتوانند «خانه» یا «هویت» دیگری برای نو/جوانان دستوپا کند. با این حساب یک نو/جوان میتواند در کنار خانوادهاش زیر یک سقف زندگی کند اما «خانه» او در جمع و سرپناه دیگری باشد! این همان خانهای است که دزد قصه مولانا، شبانه بر بن دیوار آن حفرهای میکند!
نو/جوانان، به میزانی که نتوانند میان نگاههای خود و والدینشان سازگاری ایجاد کنند، اغلب به دنبال فضایی دیگر برای جستجو و ابراز هویت خود میگردند. زمانی که این اختلافات بیشتر و عمیقتر میشود، در خانه نیز احساس غریبگی متولد میشود و احساس بیگانگی بیشتری نسبت به ارزشهای خانوادگی پیدا میکنند و از «خانه» خود – آن مفهوم عمیق ارتباطی و روانی – فاصله میگیرند. این بیگانگی اغلب آنها را به سمت رفتارهای اعتراضی سوق میدهد. پیمایشها نشان میدهد با افزایش اختلافنظر نو/جوانان با والدینشان، موافقت و همراهی آنان با اعتراضات افزایش مییابد.
یکی از توصیههای پرتکرار ایام اعتراضات این بود که دیدهنشدن و شنیدهنشدن نو/جوانان درد اصلی است. به این نسل بیشتر توجه کنید و آنان را همینگونه که هستند ببینید و بپذیرید. در این زمینه وضع خانوادهها به نسبت گروههای معلمان و اساتید و مسئولان بهترین وضعیت را داشت و ۵۷% از نو/جوانان تا حد بسیار زیادی قائل بودند که والدین، به دغدغهها و نیازها آنها یا همسن و سالهایشان اهمیت میدهند. در این زمینه حتی میان موافقان و مخالفان اعتراضات نیز تفاوتی نبود و تا ۸۰% هر گروه چنین باوری داشتند، به این معنا که هر دو گروه احساس توجه بسیار زیادی از والدین خود دریافت میکردند. اما نسبت بین اختلافنظر با والدین و احساس شنیدهشدن از سوی آنان پرده دیگری از موضوع برمیداشت؛ هرقدر احساس شنیدهشدن از سوی والدین کاهش مییافت، اختلافنظر با والدین روبهافزایش میگذاشت و نهایتاً رابطه مستقیم میان اختلافنظر با والدین و اعتراضات خود را نمایان میکرد. گویی والدین تلاش بسیاری میکنند که فرزندان خویش را دریابند، به نیازها و دغدغههای آنان توجه کنند و اصطلاحاً آنان را بشنوند و این تلاش از جانب نو/جوانان نیز ادراک میشود (چراکه هر دو گروه موافق و مخالف احساس شنیدهشدن بسیاری دارند) اما نهایتاً در مواردی تفاهم شکل نمیگیرد و حلوفصل مسئله ناموفق است و انباشت این عدم موفقیتها به گرههای اختلافنظری تبدیل میشود که نو/جوانان را به سمتوسوی اعتراضات میکشاند.
میدان جنگ درون خانه!
اختلافنظر تنها بخش کوچکی از این معادله پیچیده یا شاید نقطه آغاز آن است. اختلافنظر با والدین با میزان مشاجره خانوادگی نسبت مستقیمی دارد و افزایش اختلافات، افزایش مشاجرات را در پی دارد. در خانوادههایی که والدین دائماً در حال نزاع هستند یا فرزندان به طور مداوم با والدین خود مشاجره و درگیری جدی دارند، فضای خانه بهجای محیطی امن، به میدان نبردی پرتنش تبدیل میشود که در آن نو/جوانان احساس ناامنی و نارضایتی و بیگانگی میکنند. این تنشها نهتنها روابط میان اعضای خانواده را تضعیف میکند، بلکه به نو/جوانان، احساسی از بیثباتی میدهد که آنها را به دنبال راهی برای فرار از این فضای ناامن میکشاند. در وضعیتهای حاد اجتماعی، اعتراضات خیابانی به محلی تبدیل میشوند که نو/جوانان میتوانند احساسات سرکوبشده خود را آزادانه بیان کنند. دادهها نشان میدهد هرچه میزان مشاجره میان والدین یا میان فرزندان با والدین افزایش مییابد و به سمت مشاجرات روزانه میل میکند، میزان موافقت آنان با اعتراضات افزایش مییابد و شدت این مسئله در مشاجره نو/جوان با والدین بیشتر است.
آن دسته از نو/جوانانی که هیچ مشاجره و دعوایی را میان والدین خود گزارش نکردهاند، ۴۲% با اعتراضات موافق هستند درحالیکه وقتی والدین تقریباً هر روز در حال نزاع با یکدیگر هستند، نو/جوانانشان در حدود ۶۷% با اعتراضات موافقت دارند. جالبتوجه است که مشاجرات فرزندان با والدین شدت بیشتری در نسبت با اعتراضات نشان میدهد بهطوریکه ۸۰% از نو/جوانانی که مشاجره روزانه با پدر و مادر خود دارند، با اعتراضات موافق و نگاهشان به معترضان نزدیک است اما آنها که اصلاً چنین نزاعهایی را تجربه نمیکنند ۴۱.۵% با اعتراضات اعلام همراهی کردهاند. میتوان گفت، حداقل بخش مؤثر و قابلتوجهی از تنشها و اعتراضات کف خیابان، بازتابی از نارضایتیهایی است که در محیطهای خانوادگی ناپایدار شکلگرفتهاند چه اینکه مشاجره خانوادگی با نگرش نسبت به اعتراضات خشونتآمیز خیابانی نیز نسبت مستقیمی دارد؛ بهنحویکه هرچه نو/جوانان مشاجری جدیتری را در خانه تجربه میکنند، اعتراضات خیابانی را، حتی اگر منجر به درگیری و ناآرامی شود، روش مناسبی برای بیان اعتراضات عمومی میدانند.
دوستان فضای مجازی؛ خانه و خانوادهای نو
بااینحال، صرفاً نمیتوان به مشاجره و اختلافنظر بسنده کرد گرچه پرسروصداترین نوع تعامل والدین و فرزند است اما میتواند تلخترین آن نباشد! مثلاً موضوع «اوقات فراغت» نیز نقش تعیینکنندهای در این باره دارد. نو/جوانانی که زمان کمتری با والدین خود میگذرانند و در عوض اوقات فراغت خود را با دوستان و بهویژه گروههای دوستی در فضای مجازی سپری میکنند، یا وقتی والدین فرصت کافی برای گذران اوقات فراغت با آنها فراهم نمیکنند و آنها را به حال خود رها میکنند تا بیشتر وقت خود را با دوستان خود، بهویژه در فضای مجازی بگذرانند، این ارتباطهای گسسته به شکل دیگری از همبستگیهای جدید تبدیل میشود. گروههای دوستی مجازی نهتنها محلی برای سرگرمی بلکه فضایی برای تبادل افکار و عقاید میشوند.
هر چه میزان اوقات فراغت نو/جوانان با والدین کاهش مییابد، و از سویی گذران این اوقات با گروههای دوستی مجازی بیشتر میشود، در هر دو گزاره، تمایل نو/جوانان برای شرکت در اعتراضات افزایش مییابد. ۵۱.۵% از آنها که اوقات فراغت خود را بهصورت روزانه یا هفتگی با والدین میگذرانند با اعتراضات همراه هستند درحالیکه میزان این افراد در نو/جوانانی که اصلاً با والدین خود وقت نمیگذرانند به حدود ۶۴% میرسد. همچنین میزان موافقت با اعتراضات در میان آنها که وقت خود را صرف گروههای دوستی در فضای مجازی نمیکنند ۴۴% است درحالیکه ۵۵.۳% از آنان که اوقات فراغت خود را بهطورجدی یعنی هر روز یا چند روز در هفته به گروههای دوستی فضای مجازی اختصاص میدهند با معترضان همراه هستند. گروههای دوستی مجازی به خانهای نو برای ساخت هویتی نوین و بازآفرینی روابط اجتماعی تبدیل شده است، جایی که نو/جوانان به همتایان خود نزدیکتر از والدینشان هستند و همبستگی آنها با اعتراضات اجتماعی نیز بیشتر تجلی پیدا میکند.
نظارت والدین؛ در خدمت اعتراض یا آرامش؟
در این میان، نظارت والدین بر فعالیتهای سرگرمی و رسانهای نو/جوانان نیز نقش مهمی ایفا میکند. برخلاف آنچه انتظار میرود، والدینی که نظارت و مدیریت بیشتری بر حوزه رسانه و سرگرمی دارند، نو/جوانانشان میزان موافقت کمتری با اعتراضات دارند. در کل این نتیجه برخلاف برخی از نظریات است که تصور میکنند کنترل بیشتر منجر به افزایش تمایل به نافرمانی و اعتراض میشود. گرچه باید توجه داشت این نظارت و مدیریت، به معنای یک کنترلگری بیحدوحصر و قهری و پلیسی نیست، بلکه والدینی که به طور متعادل بر رفتارهای رسانهای فرزندان خود نظارت دارند و در تعاملی سازنده با ایجاد چارچوبهای مشخص این رفتارها را مدیریت میکنند، میتوانند از بروز نارضایتی و نافرمانی در خانه و سپس رفتارهای اعتراضی و نافرمانیهای مدنی بیرون از خانه در فرزندان خود جلوگیری کنند.
همچنین بر اساس دادههای موجود، فارغ از نظارت بر بازیهای دیجیتالی، انجام این بازیها نیز مصرفی کاملاً معمولی در ایران دارد و میان این دست بازیها و اعتراضات رابطه معناداری وجود نداشته و تأثیر و تأثری بر یکدیگر ندارند، فلذا فرضیه اعتراضات مبتنی بر بازیهای کامپیوتری نو/جوانان، یک فرضیه فانتزی و اغراق شده از اعتراضات نو/جوانان در ۱۴۰۱ بود.
امید به آینده، تضاد در دیدگاهها
شاید یکی از مهمترین یافتههایی که از دل دادهها نمایان شد، این بود که مخالفان با اعتراضات، امید بیشتری به آینده داشتند. این نو/جوانان در حدود ۱۰% بیش از معترضان معتقد بودند که زندگی آینده آنها از والدینشان بهتر خواهد بود. مخالفان اعتراضات به این باور رسیده بودند که حکومت به خواستههای معترضان تن نخواهد داد و ازاینرو امید بیشتری به بهبود وضعیت، بدون نیاز به تغییرات گسترده اجتماعی داشتند. در مقابل، معترضان بدبینتر بودند و امید کمتری به آینده داشتند. جیمز مارشیا (۱۹۶۶) در نظریه هویت خود، به این موضوع اشاره کرده است که نو/جوانانی که به یک بحران هویتی دچار میشوند و نمیتوانند آینده روشنی برای خود متصور شوند، به طور معمول به رفتارهای اعتراضی و نافرمانی گرایش پیدا میکنند. اگرچه این گروه به طرز جالبی، امید فوقالعاده بیشتری به پذیرش مطالبات خود از سوی حکومت داشتند. ۶۸% از موافقان باور داشتند که در نهایت حکومت مطالبات معترضان را خواهد پذیرفت ولی تنها ۲۰% از مخالفان بر این باور بودند.
معترضان در خانه، بیش از معترضان در خیابان
ناگفته نماند تعداد واقعی کسانی که به خیابان میآیند و بهصورت فعال در اعتراضات شرکت میکنند، بسیار کمتر از آنهایی است که با اعتراضات موافق بوده و نگاهشان به نگاه معترضان نزدیک بوده است. بدین ترتیب بااینکه نگاه ۵۰% از ۱۵ تا ۲۵ سالهها به اعتراضات نزدیک بوده و با آن موافق بودهاند، ۸۴% از آنان در اعتراضات هیچ شرکتی نداشتهاند. دلایل بسیاری میتواند در این زمینه دخیل باشد؛ از فشارهای اجتماعی گرفته تا ترس از عواقب شرکت در اعتراضات که بررسی آن خود فرصت دیگری میطلبد.
کلام آخر
در روزها و شبهای پرآشوب سال ۱۴۰۱، یکصدا به گوش میرسید، صدایی که از خیابانها برمیخاست. اما این صدا نهتنها برای تغییرات اجتماعی فریاد میزد، بلکه پژواک سکوتهای عمیقتری در دل خانهها بود. نو/جوانانی که در اعتراضات حضور داشتند، اغلب با خانوادههایشان نیز درگیر نبردهای خاموشی بودند. صدای خیابان تنها بازتاب نارضایتی از شرایط بیرونی نبود، بلکه برآمده از شکافهای ناپیدایی بود که در روابط خانوادگی ریشه داشت و دارد؛ جایی که نو/جوانان در تلاش برای کشف هویت خود، با گسلهایی مواجه میشوند. هرقدر تنش در خیابان بیشتر میشد، زخمهای نامرئی در عمق خانه بود که خود را نمایانتر میکرد. نو/جوانی که در خانههای پر از اختلاف و مشاجره، بدون گذران وقت با والدین و بدون نظارت و مدیریت درست بر مصرف رسانهای خود بزرگ میشود، گرچه امید کمتری به زندگی بهتر در آینده دارد اما چون نمیتواند صدای خود را در محیط امن خانه پیدا کند، ناگزیر است جای دیگری بیابد، جایی که گمان میکند صدایش شنیده میشود. از خانه که بیرون زد، اولین جا خیابان است. اکنون اگر نیک بنگریم و بشنویم، هنوز یکصدا به گوش میرسد، اما نه از خیابان که از خانه! صدایی که در تحلیل اعتراضات ۱۴۰۱ شنیده نشد.
بررسی دادهها نشان داد آنچنان که کتاب مواجهات نسلی (صمیم؛ ۱۳۹۹) به آن میپردازد، این اعتراضات بیش از هر چیز، نمونه بارز یک مواجهه مخاطرهآمیز نسلی بود که در دولایه رخ داد: لایه اول در خانه کوچکتر، در کنار خانواده و در تضاد با والدین و لایه دوم در خانه بزرگتر یعنی جامعه و در تضاد با ارزشهای حاکم و حاکمیت. چنانچه از دهه ۴۰ به بعد، نسل جوان به نسلی کنشگر و فعال تبدیل شد و توانست از دل خانواده پا به عرصههای بزرگتر اجتماعی بگذارد و مواجهات نسلی خود را در خانواده و جامعه بازتعریف کند و این سیر در این ۶۰ سال ادامه یافته است. اما بر اساس آنچه گذشت، مشهود و مبرهن است که نو/جوان نه بیارتباط از فضای اجتماعی و سیاسی است که تنها در اصطکاک خانواده باشد و نه آنچنان از خانه بریده است که تنها در نزاع و جدال با حاکمیت باشد بلکه پیوند میان خانه و خیابان، و خانواده و حکومت به طور وثیقی برقرار است و در این یادداشت نشان داده شد که کنشگری نو/جوانان از خانه به خیابان سرازیر میشود و گسلهایی که در خانه شکل میگیرد، میتواند جامعهای را بلرزاند. اینکه گسلهای موجود در خانه ممکن است به اعتبار فضای بیرونی ساخته شده باشند یا نه، موضوع پژوهش دیگری است. درهرحال به نظر میرسد اگر مواجهات نسلی در دل خانواده حلوفصل شوند و صدای نو/جوان در همان خانه شنیده شود، یک مؤلفه تأثیرگذار بر اعتراضات، آسیبهای اجتماعی و رفتارهای پرخطر کمرنگتر میشود و باید برای سایر عوامل محتمل چارهاندیشی کرد.
باتوجهبه نکات طرح شده، در راستای راهبری بهتر مواجهات نسلی در خانواده نکات زیر قابلتوجه است:
– در تعامل با نو/جوان، صِرف شنیدن و توجه به نیازها و دغدغههای او، نمیتواند مشکلات را حل کند یا از بروز آسیبهای اجتماعی مثل موافقت با اعتراضات بکاهد، چه اینکه احساس شنیدهشدن در هر دو گروه موافقان و مخالفان اعتراضات بیشینه بود. در واقع یک «احساس شنیدهشدن خنثی» وجود دارد که در کاهش نزاعها و نافرمانیهای خانوادگی و سپس اجتماعی، تأثیرگذار نیست. این احساس – بیآنکه گرهی گشوده شده باشد – مسکِّنی است که برای مدتی درد را التیام میبخشد ولی درمان نمیکند. آنچه برای این نسل اهمیت دارد حل مسئله است و توجهی محبتآمیز بهتنهایی کفایت نمیکند؛ شنیدن نیازها و دغدغهها و مسائل آنگاه معنادار است که مسئله موجود به راهحل مورد پذیرش طرفین برسد. پرواضح است که حل مسائل به معنای تندادن بهتمامی خواستههای نو/جوانان نیست بلکه تعامل درست «محبت – استدلال» در تعامل با نو/جوان بهدوراز لجبازی و عناد معرفتی و برتریجویی کاذب نسبت به نسل جدید میتواند راهگشا باشد. به رسمیت شناختهشدن نیاز نو/جوان یک بحث است، بهرسمیتشناختن شخصیت او برای تعامل و توان او برای حلوفصل مسئله بحثی دیگر است که مقدمه «احساس شنیدهشدن مؤثر» خواهد بود.
– دوگانه «رهاسازی_کنترلگری»، دو طیف آسیبزا در نسبت نو/جوان و والدین است که باید از آن عبور کرد. میانه این طیف بهترین وضعیت برای والدگری است. به نظر میرسد والدین میتوانند با «رویه گذاریهای منعطف ولی قاعدهمند»، فعالیتهای رسانهای و سرگرمی نو/جوانان خویش را مدیریت کنند بیآنکه حس نارضایتی را در آنان برانگیزند و آنان را به گرایشهای اعتراضی تند سوق دهند.
اساساً والد آگاه به اکنون خود و فرزندش، مواجههای درست را ترتیب میدهد که هم وضعیت خانه و خانوادگی درستی را میسازد، هم از سرریزشدن ناگواریهای درون خانه به بیرون جلوگیری میکند. با تحقق چنین وضعیتی و رصد دائمی ارزشها و نگرشهای نو/جوانان، تا حد زیادی این اطمینان حاصل خواهد شد که اگر فریاد تغییرخواهی و مطالبات اعتراضی به حقی نیز وجود داشته باشد، آنچه در خیابان رخ میدهد صدای اعتراض خانه نیست بلکه ریشههای نارضایتی بیرونی دارد که باید آنها را مورد بررسی قرار داد.
منابع
- دادههای ارائه شده در این یادداشت متعلق به مرکز تحلیل اجتماعی «متا» مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) است.
- زیمل، گئورگ، & اباذری، یوسف. (۱۳۷۲). کلانشهر و حیات ذهنی. نامه علوم اجتماعی، ۳، (۰).
- صمیم، ر. (۱۳۹۹). مواجهات نسلی و ثبات سیاسی در ایران معاصر (تفسیر پدیدارشناسانه موقعیتهای مواجهه نسلی از ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۸). پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- Erikson, E. H. (1968). Identity: Youth and crisis. W. W. Norton & Company.
- Henderson, S., Holland, J., McGrellis, S., Sharpe, S. and Thomson, R. (2007) Inventing Adulthoods: A Biographical Approach to Youth Transitions. London: Sage.
- Marcia, J. E. (1966). Development and validation of ego-identity status. Journal of Personality and Social Psychology, 3(5), 551-558.
- Steinberg, L. (2001). We know some things: Parent-adolescent relationships in retrospect and prospect. Journal of Research on Adolescence, 11(1), 1-19.