نامه امام خمینی (ره) به حجه الاسلام سید حمید روحانی درباره موضوع تاریخنگاری انقلاب اسلامی نشان دهنده یک دغدغه کلان از سوی ایشان نسبت به پاسداری از مسیری است که توسط این انقلاب طی شده است... به بهانه این پیام میخواهیم مروری بر نوع نگاه و حساسیت حضرت امام (ره) نسبت به تاریخنگاری و یک دستور کمتر شنیدهشده از ایشان به آیتالله خامنهای بپردازیم...
تاریخ هر جامعه ای برای آیندگان آن جامعه بسیار اهمیت دارد و حافظه ی تاریخی یک ملت می تواند همواره راهگشای آنان در برخورد با مسائل مختلف باشد. به همین دلیل اگر ثبت و ضبط این تاریخ با دقت و منطبق بر واقعیات آن جامعه انجام نپذیرد، بدون شک تصمیم گیریها و قضاوت آیندگان را در مورد گذشتگان خود تحت تأثیر قرار داده و چه بسا به خاطر تناقضهای تاریخی و اختلالات در بازگویی آن به برخوردهایی بینجامد که اگر واقعیات به همان نحو که رخ داده اند بازگو می شد درگیری جای خود را به همکاری و شکوفایی بیشتر آن جامعه میداد.
در این بین نهضت انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) رویدادی است که به جرأت میتوان آن را مهمترین و متحول کننده ترین رخداد در عرصههای مختلف ایران و جهان به شمار آورد. نگارش و ثبت و ضبط دقیق وقایع و جزئیات آنهم برای مردم ایران و هم برای تمامی آزادیخواهان که به دنبال الگوبرداری از انقلاب اسلامی هستند، ضروری است. روایت صحیح و دقیق آن در مقیاس جهانی میتواند به شعله امیدی را در دل مبارزان با استکبار روشن کند که تلاش و مجاهدت خود ادامه دهند و از سوی دیگر میتواند ناامیدی و رخوت را برای آنها به دنبال داشته باشد.
۱. نگاه حضرت امام به تاریخنگاری قبل از انقلاب
«احمد عزیزم مرقوم بی تاریخ شما رسید. من نمیدانم چرا به این زودی از آخوندهای بیبندوبار شدی! پس از این اول فوق نامه را تاریخ بگذار، بعد شروع کن. …» (امام خمینی (ره)؛ ۱۶ تیر ۱۳۵۰) اهمیت تاریخ و دقت به جزئیاتی که در آینده در روایت تاریخ انقلاب نقش ایفا خواهد کرد، از همین جملات ابتدایی امام در پاسخ به پیام فرزند خود مشهود است. نه اینکه امام پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، متوجه ضرورت ارائه روایت درست انقلاب شده باشند؛ بلکه از همان نخستین گامهای شکلگیری نهضت، تأکید امام راحل بر ثبت و ضبط مستندات مربوط به وقایع مشهود است که نشاندهنده بلندنظری امام است. این تأکید از دو جنبه قابلبررسی است؛ جنبه اول نگارش جنایات رژیم و نشان دادن سَبُعیت آن در سرکوب مردم است. پس از انقلابها و نهضتهای اصلاحی یکی از شبهات رایجی که مطرح میشود، مطلوب و بهتر نشان دادن وضعیت قبل از پیروزی انقلاب و نهضت اصلاحی در مقایسه با بعد از آن است. همچنین اطلاع نسلهای آتی از این فداکاریها موجب میشود که آنان نسبت به این نکته توجه داشته باشند که انقلاب بهآسانی به دست آنها نرسیده و در حفظ آن کوشش کنند. بهعنوان نمونه ایشان پس از حمله به حوزه علمیه فیضیه در سخنرانیهای خود و پیامهایی که نگاشتهاند بهضرورت ثبت و ضبط این وقایع و جمعآوری آمار شهدا و مجروحین این وقایع تأکید داشته و از عدم اطلاع درست نسبت به این موضوع ابراز تأسف میکنند.
جنبه دوم مسئله مردمی و اسلامی بودن نهضت انقلاب ۵۷ است. یکی از نکات مهمی که به اندیشه سیاسی حضرت امام (ره) بازمیگردد مسئله مشارکت و نقشآفرینی مردم در حرکتهای اجتماعی است. ایشان با حرکتهای نخبه محور مانند کارهایی که گروههای چپ یا گروههای روشنفکر غربزده انجام میدادند مخالف بودند و بهعنوان یکی از اصول اساسی مبارزاتی خود «آگاهی بخشیدن به مردم و بیداری آنان» را مدنظر داشتند. همین مسئله نقشآفرینی مردمی در انقلاب اسلامی موجب شده است که این انقلاب علیرغم تمامی سختیها و مشکلات همچنان پابرجا بماند، چراکه در آن دوران این نهضت به رهبری امام خمینی (ره) برای مردم بهمثابه یک راهحل و نسخه راهگشا تلقی میشد. همچنین تمرکز بر اسلامی بودن این حرکت انقلابی ازآنجهت اهمیت پیدا میکند که پس از پیروزی دیگر روایتها و نقلهایی که انقلاب را حاصل تلاش گروههای ملی-مذهبی یا چپی بداند که درنهایت امام خمینی (ره) از آنها بهره برد، فاقد اعتبار خواهند بود.
۲. نگاه حضرت امام به تاریخنگاری بعد از انقلاب
این دغدغه، تا سال پایانی حیات آن امام فرزانه استمرار مییابد و خود را در نامه به سید حمید روحانی هم نشان میدهد. بر همین اساس، نامه امام به سید حمید را نمیتوان شروع این دغدغه دانست. در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب، حضرت امام نامهای خطاب به مردم ایران مینویسند که بر تدوین دقیق تاریخ این نهضت اسلامی تأکید دارند: «تقاضای اینجانب از ملت شریف و متعهد آن است که باکمال اهمیت و دلسوزی اقدام به بررسی کشتهشدگان و خانوادههای آنان کنند، و به هر ترتیبی که میتوانند سرشماری از کشتهها با نام و نشان نمایند و ما را مطلع کنند … لازم است برای بیداری نسلهای آینده و جلوگیری از غلط نویسی مغرضان، نویسندگان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند، و قیامها و تظاهرات مسلمین ایران را در شهرستانهای مختلف با تاریخ و انگیزه آن ثبت نمایند تا مطالب اسلامی و نهضت روحانیت سرمشق جوامع و نسلهای آینده شود، ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسائل جاری ایران را که در پیش چشم همه ما بهروشنی اتفاق افتاده است دنبال میکنیم، فرصتطلبان و منفعت پیشگانی را میبینیم که با قلم و بیان بدون هراس از هرگونه رسوایی، مسائل دینی و نهضت اسلامی را برخلاف واقع جلوه میدهند و بهحکم مخالفت با اساس نمیخواهند واقعیت را تصدیق کنند و قدرت اسلام را نمیتوانند ببینند، و شکی نیست که این نوشتجات بیاساس به اسم تاریخ در نسلهای آینده آثار بسیار ناگواری دارد. بهراستی در آن مقطع که بهظاهر حتی افق مشخصی پیش روی حرکت مردم علیه نظام طاغوتی شاه وجود ندارد، امام به کجا میاندیشد؟ به قول شاعر: ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی. در زمانی که چشمهای تار و شبهای تاریک اجازه نمیداد کسی که دامهای پیش پایش را رصد کند، دیدههای تیزبین امام، دهها سال آنطرفتر را هدف گرفته است و دغدغه نسلهای بعدی را دارد. آن نسلها انقلاب را چگونه خواهند یافت؟
البته امام بهدرستی دریافته بود که دشمن نیز از گذشته زبدهتر شده و آینده این انقلاب را هدف گرفته است. هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نرسیده است که حضرت روحالله رگههای تحریف این حرکت را در قلمهای خودفروخته خوانده بود. یکی از نمونههای این مسئله هشداری است که سید حمید روحانی نسبت به بیتوجهی مسئولان امر در نامهای به حضرت امام (ره) منعکس میکنند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان تشیع، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی ـ متّع اللّه المسلمین بطول بقاء وجوده الشریف
با اهدای سلام و لثم اناملکم الشریف، عطف به نامۀ مورخۀ ۱۱ بهمن ۶۷، معروض میدارد، برداشتها و تحلیلهای لیبرالیستی و ماتریالیستی در بسیاری از کتابهای تاریخی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی منتشرشده و میشود، و نیز برخی نوشتههای دور از حقیقت و تحریفشده در کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها در زمینۀ تاریخ، بشدت نگرانکننده و رنجآور است. اینجانب ضمن پوزش از تصدیع اوقات گرانبهای آن امام عزیز، به نمونههایی از آن اشاره میکنم:
۱ـ کتاب «تاریخ معاصر ایران»، که برای دورههای متوسطۀ دبیرستانها تدوینشده است، دربارۀ کشیده شدن مردم به سفارت انگلستان در پی نهضت مشروطه، که بنا بر شواهد موجود با نقشۀ فراماسونهای کافر و بیگانهپرستان از خدا بیخبر انجام گرفت، در ص ۷۷ چنین مینویسد:
«بهبهانی از میانۀ راه برای مردم پیغام فرستاد که میتوانند در سفارت انگلستان متحصن شوند. بهاینترتیب، در حدود بیست هزار نفر به باغ سفارت بیگانه پناه بردند و….»
این اظهارنظر در کتاب درسی آموزشوپرورش نظام جمهوری اسلامی، با این قاطعیت، در شرایطی صورت میگیرد که اساساً موضوع از دید تاریخنویسان مورد اختلاف است؛ و کسروی ضد اسلام در کتاب «تاریخ مشروطه»، ص ۱۰۹، دراینباره آورده است:
«این گمان هرگز نمیرود که بهبهانی یا طباطبایی به پناهیدن مردم به سفارتخانه خرسندی دادهاند، و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان میرفته، چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبهرو بودند، و با اینهمه از مسجد بیرون نیامدند. و سرانجام که ناگزیر شدند، روانۀ قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانۀ آنان کجا، و خرسندی به پناهیدن مردم به سفارتخانۀ یک دولت بیگانه کجا؟!»
۲ـ در کتاب «تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران» که در سال ۱۳۶۴ برای برخی از دانشگاهها منتشرشده است، در ص ۲۱، چنین آمده است:
«در کشاکش این مهاجرت، حادثۀ پناهندگی به سفارت انگلستان پیش میآید که بهبهانی در انجام آن مؤثر بود.»
شایان نگرش است که نویسندۀ این کتاب حدود یک سال پیش از انتشار آن، به همراه نویسندۀ کتاب «تاریخ معاصر ایران» با اینجانب دیدار کرد. در این مجلس این نویسنده در تأیید نظریۀ اینجانب، نویسندۀ کتاب «تاریخ معاصر ایران» را مورد نکوهش قرار داد که چرا موضوعی را که در میان تاریخنگاران مورد اختلاف است بهصورت حتمی و قاطعیت، آنهم در کتاب درسی دانشآموزان، منعکس کرده است. و آن نویسنده نیز بهظاهر بهاشتباه خود اعتراف کرد، و قرار گذاشت که آن را اصلاح کند. لیکن نهتنها تا به امروز این نوشته در کتاب درسی دانشآموزان بدون کوچکترین تغییری آورده شده است، بلکه در کتاب درسی دانشگاه نیز، چنانکه در بالا ملاحظه میفرمایید، تکرار گردیده است؛ که بازگوکنندۀ غرض و سوءنیت میباشد نه اشتباه.
۳ـ در کتاب «تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران» ماجرای کاخ مرمر و حمله به شاه را، که از سوی سرباز پرشور و ازجانگذشتهای به نام «رضا شمسآبادی» انجام گرفت، حرکتی کمونیستی وانمود کرده. در ص ۹۵ چنین آورده است:
«شمسآبادی در ارتباط با یکی از گروههای مارکسیستی ـ مائوئیستی فعالیت داشت. وی امکان ترور شاه را به گروه خود خبر داده بود، که با عکسالعمل مخالف مرکزیت روبهرو شد. سرانجام شمسآبادی بدون در جریان گذاشتن گروه، اقدام به ترور شاه کرد که ناموفق ماند.»
درصورتیکه طبق اسناد و مدارک موجود در ساواک و شواهد و دلایل دیگری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در دست بوده، که در جلد اول کتاب «نهضت امام خمینی» آن را آوردهام، نامبرده انگیزۀ اسلامی داشته، و هیچگونه ارتباطی با کمونیستها نداشته است. به نظر میرسد دستهای مرموزی در کار است تا دروغها و بافتههای تحریف گران تاریخ در طول یک صدسالۀ اخیر را با آرم و عنوان جمهوری اسلامی اعتبار ببخشد؛ و با تمسک به اینکه این نوشتهها، برداشتها و تحلیلها، در نظام جمهوری اسلامی تکرار و حتی در کتابهای درسی آمده است، تحریفگریهای نویسندگان خائن گذشته را لباس حقیقت بپوشاند.
حضرت امام نیز در پیگیری این مسئله در حکمی خطاب به جناب حجتالاسلام آقای خامنهای که آن زمان ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی را هم بر عهده داشتند بیان میفرمایند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجتالاسلام آقای خامنهای، ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی ـ دامت افاضاته
نامۀ جناب حجتالاسلام آقای سید حمید روحانی اخطاری است برای همۀ آنانی که دلشان برای اسلام و انقلاب میتپد. باعث تعجب و تأسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران نسبتی به مرحوم بهبهانی ـ رحمهاللّه علیه ـ دهد که حتی کسروی با آن سوابق ضد اسلامی دربارۀ ایشان نمیدهد. کسرویِ ضد دین پس از تجلیل از آقایان: بهبهانی و طباطبایی دستور بهبهانی و طباطبایی به مردم را در پناه بردن به سفارت یک دولت بیگانه رد میکند. از حضرتعالی، که دلسوز اسلام و انقلاب هستید، اکیداً میخواهم مسئولی برای رسیدگی به این امور گذاشته، تا در تمام اینگونه موارد شما را در جریان بگذارد. سایر موارد نامۀ آقای روحانی هم مورد مداقّه است. گزارش کار را به اینجانب بدهید. والسلام علیکم و رحمهاللّه.
۶۷/۱۲/۴
روحاللّه الموسوی الخمینی