بعد از تصویب برجام، کشورهای مختلفی به ایران آمدند تا دوباره نظام آموزش عالی ایران را تسخیر کنند. آمریکاییها یک سند نوشتند به نام «بازسازی دوباره ارتباط آموزش عالی ایران و امریکا» که نشد و رفتند. بعد رئیس مؤسسه دآآد (DAAD) آلمان آمد، بعد فرانسویها آمدند … یعنی همه طمع دارند که نظام آموزش عالی ما را در دست خود بگیرند.
هرگاه سخن از غارت کشورها به میان آید، تصاویری از حمله مغول و انگلیس و روس و طمع به چاههای نفتی و همچنین رادمردی میرزاکوچکخانها و دلواریها در ذهن ما رژه میروند. با اندکی تأمل میتوان لایههای زیرین این غارت و استکبار را در جنگ ناملموس اقتصادی یا جنگ در فضای مجازی و … شناسایی کرد. ماهیت طمع دشمن در این نوع جنگها، گستردهتر، بلندمدتتر و پنهانتر است. درجه پیشرفته این غارت و طمع در لایه بنیادین جامعه یعنی عرصه علم و بنای علمی در جریان است.
اگرچه جنگ و ماهیت دشمن در عرصه علم بسیار پنهان و پیچیده است ولی امروزه شواهدی برای آن وجود دارد. یکی از شواهد این جنگ تمامعیار، خبری بود که در سال ۹۹ از زبان رئیس دانشگاه آزاد اسلامی (رئیس سابق دانشگاه شهید بهشتی)، دکتر طهرانچی شنیدیم که بهمثابه خبری از خط مقدم جنگ میگفتند: «بعد از تصویب برجام، کشورهای مختلفی به ایران آمدند تا دوباره نظام آموزش عالی ایران را تسخیر کنند. آمریکاییها یک سند نوشتند به نام «بازسازی دوباره ارتباط آموزش عالی ایران و امریکا» که نشد و رفتند. بعد رئیس مؤسسه دآآد (DAAD) آلمان آمد، بعد فرانسویها آمدند … یعنی همه طمع دارند که نظام آموزش عالی ما را در دست خود بگیرند. »
جنگی بسیار پیچیدهتر و ویرانگرتر از جنگ نظامی و اقتصادی در جریان است که دشواری و فرسایش آن صدچندان است. چکاچک شمشیرها و آمار غارتها در این جنگ نه در همان لحظه نبرد بلکه پس از دهها سال به گوش میرسد و همین امر، فهم مختصات این جبهه را با مشکل مواجه کرده است. اگرچه شاهد برخی تک سنگرهای فکری و عملی در عرصه علم و بناهای علمی هستیم ولی فقدان آرایش جنگی در حرکات و سکنات متفکران و تصمیم گیران اصلی این عرصه موج میزند. شواهد این فقدان را میتوان در سال کرونایی ۹۹ به وضوح مشاهده کرد که در ادامه ذکر خواهند شد.
یکی از حوزههایی که نمره شایستهای در آزمون کرونا نگرفت، حوزه حکمرانی و اداره پژوهش در ایران بود. از ابتدای سال گذشته دغدغههایی درباره گره زدن پژوهشهای علوم انسانی به مسائل اجتماعی برخاسته از کرونا بالا گرفت. اما از سویی دیگر دانشگاهها تعطیل شدند و دانشگاهیان خانهنشین! اوج فعالیتهای ایشان گذراندن کلاسهای آموزش مجازی بود و پژوهش به قهقرا رفت. البته مسئله فقط تعطیلی پژوهش نبود بلکه ضعف سازوکارهای راهبری پژوهش و شیوههای گره زدن پژوهش اجتماعی به مسائل نیز بهخوبی خودش را نشان داد. این ضعف میتواند مایه بیداری کنشگران بنای علمی کشور باشد تا اولاً پاسخ مسائل خود را در ادبیات یکسویه، وارداتی و روشنفکر مأبانه غربی نجویند و ببینند که این وضعیت پاسخ نداد و نهایتاً منجر به یک خواهش ساده از دانشگاهیان برای پژوهش حول مسائل اجتماعی کرونا شد و ثانیاً بدانند که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد، بهعبارتدیگر علوم اجتماعی موجود که به دلیل فقدان سازوکارهای مناسب، روزگاری بس طولانی را بدون ارتباط با جامعه ایرانی کار کرده است، انتظار اصلاح یکساله از آن نمیتوان داشت. بنابراین روی این بیداری و تداوم آن باید تأکید کرد.
حوزه اقتصاد علم و دخلوخرجهای پژوهشی نیز در سال گذشته مثل سالهای قبل مغفول بود. شیوههای تخصیص منابع مالی، طراحی قراردادهای پژوهشی، طراحی سازوکارهای بومی پژوهانه، تنظیم عرضه و تقاضا در عرصه علم، همگی نیازمند اندیشه ورزی عمیق و بومی هستند ولی این حوزه نیز به فراخور رویکردهای خاص و ترجمهشده که کل مباحث اقتصاد علم را در تجاریسازی علم خلاصه کردهاند، وضعیت روبهراهی ندارد. شاهد اخیر آن نیز این تیتر خبرگزاریها از زبان یک مقام ارشد در عرصه علم بود که:«رشتههای تحصیلی بدون بازار کار، حذف میشوند.» مأموریتگرا شدن آموزش عالی و تولید علم نافع و تولید ثروت از طریق علم یک کار ناپسند نیست ولی دنیا برای پاسخ به مسائل خاصی سمت بازاری کردن آموزش عالی رفته است و تقلید کورکورانه از سازوکارهای آنها قطعاً پاسخ مسائل ما نیست و بهمثابه شکست در این جنگ است. ایکاش متصدیان امور بازاری سازی علم و همچنین اندیشمندان مشاور ایشان با پاسخ این سؤال آشنا میشدند که :«چرا آموزش عالی دنیا با سردمداری آمریکا به سمت بازار و الگوهای بازاری کشیده شد؟» تا از این طریق طرحی برای نظام آموزش عالی ایران ترسیم میکردند که قرار بود به تعبیر معمار انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره) خروجی آن انسان باشد.
در سال ۹۹، حوزه ارزشیابی پژوهش و ارتقاء علمی نیز همچنان در ریلگذاری گذشته خودش به مسیر ادامه داد. تا جایی که در مادهواحده «تعیین الزامات اجرایی مربوط به بهبود عوامل مؤثر بر پیشرفت علمی کشور» شورای عالی انقلاب فرهنگی، برخی اصلاحات نسبت به آییننامه جذب و ارتقاء اعضای هیئتعلمی خواسته شده است ولی باید گفت که این آییننامه چهارچوبی ایجاد کرده است که اصلاح آن با تغییر قواعد بازی در این چهارچوب حاصل نخواهد شد بلکه چهارچوب باید اصلاح شود. ایکاش متصدیان آییننامه ارتقاء علمی و اندیشمندان مشاور ایشان و کل اجتماع علمی ایران در یک آرایش جنگی با پاسخ این سؤال آشنا بودند که :«چرا اروپا و آمریکا در یک دوره زمانی معیار مقالهشماری را یکی از مهمترین معیارهای ارتقاء علمی پژوهشگران قرار داد؟» تا از این طریق با مسائل و سازوکارهای دقیق مقاله شماری در آنجا آشنا میشدند و بهجای تقلید از این سازوکار، طرحی نو برای تحول علمی و گره زدن علم ایرانی با مسائل ایرانی و ارزشیابی آن ارائه میکردند.