«تبیین و تردید»…
«تبیین و تردید»…

دشمن ظرفیت‌های شناختی و روانی رسانه را فهم کرده و آن را ظرفیت مناسبی برای ضربه زدن به ما می‌بیند و به‌جای اینکه از خودش مایه بگذارد و آدم بیاورد و مهمات و نیرو هزینه کند، می‌خواهد از طریق رسانه و از درون خانه خودش، ما و فرزندان‌مان را درگیر کند و به‌اصطلاح سربازگیری رسانه‌ای کند. از این جهت باید این قضیه را جدی گرفت که آنها، آن را جدی گرفته‌اند.

توضیح: این یادداشت اسفند ۱۴۰۰ نوشته شده است.

 در یکی از جلسات شب‌های جمعه  با دوستان رسانه‌ای خدمت حضرت آقا بودیم. آنجا ایشان طرح موضوعی کردند و نقل به این مضمون‌ها فرمودند: «دشمن دریافته که از نظر نظامی نمی‌تواند (یا سخت بتواند) به ما ضربه بزند و هرچقدر هم قوی باشد و قوی‌تر شود ما از نظر نظامی به گونه‌ای می‌توانیم او را درگیر و زمین‌گیر کنیم که برایش صرف نکند که به این فقره از موضوع اصلا فکر کند. ولی از طریق رسانه‌‌ها (چه سنتی و چه مجازی)، برنامه دارد که ذهن فرزندان ما را به گروگان بگیرد، این موضوع جدی و محتمل است.»

به عبارت دیگر، ایشان متذکرمان می‌کنند به اینکه: دشمن ظرفیت‌های شناختی و روانی رسانه را فهم کرده و آن را ظرفیت مناسبی برای ضربه زدن به ما می‌بیند و به‌جای اینکه از خودش مایه بگذارد و آدم بیاورد و مهمات و نیرو هزینه کند، می‌خواهد از طریق رسانه و از درون خانه خودش، ما و فرزندان‌مان را درگیر کند و به‌اصطلاح سربازگیری رسانه‌ای کند. از این جهت باید این قضیه را جدی گرفت که آنها، آن را جدی گرفته‌اند. لذا باید باور داشته باشیم که اگر ما جنگ رسانه و روایت و مدیریت افکار عمومی را جدی نگیریم در این زمین احتمالا زمین‌گیر می‌شویم.

آنچه دارد در زمین افکار عمومی جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد، ناشی از همین نگاه مهندسی تخریب روانی و تشتت اجتماعی است تا به‌نوعی افکار عمومی و سرمایه اجتماعی نظام مورد هجمه و ‌حمله قرار گیرد. درواقع دشمن در تلاش است پشت نظام را خالی ‌کند. مد نظرشان است که روزی برسد که نظام فقط با یک رویه سروکار داشته باشد و خیلی راحت بتواند این رویه را هم از بین ببرد. به‌عبارتی دیگر، فاصله‌ای معنادار بین رویه و توده ایجاد کند و کار را تمام کند. فلذا همه مایه‌اش را گذاشته برای اینکه بتواند داخل و محتوا را خالی و زائل کند‌.

استراتژی‌ محوری‌ای که دشمن برای تخریب استفاده می‌کند ایجاد تردید و تشکیک است و برای این کار ابزارهای مختلف خودش را به کار گرفته و از تمام داشته‌هایش (چه از نظر محتوایی و چه از نظر تاکتیکی) استفاده می‌کند. به تمام خطاها و غلط‌های ما هم چشم دوخته و سعی می‌کند هیچ‌کدام را از دست ندهد. از همه فرصت‌ها و حتی توپ‌های بادآورده، استفاده می‌کند و دروازه ما را هدف قرار می‌دهد.

در این مسیر و برای این هدف، دشمن به اندازه کافی برای خودش ظرفیت درست کرده که از تردیدآفرینی استفاده کند و شکاف‌ها و گسل‌ها و حفره‌هایی را برای فاصله انداختن بین جریان اداره و راهبری انقلاب  و توده‌های مردم ایجاد نماید‌.

اگر بخواهیم با مبنای قرآنی به این رویداد نگاه کنیم، مناسب است که آیه ۶۰ سوره احزاب را ملاحظه نماییم:
  لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی‌الْمَدِینَه لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا

در این آیه از سه گروه اسم می‌برد که اینها افرادی هستند که می‌توان آنها را «اصحاب تردیدآفرینی» نامید: اول منافقون، دوم کسانی که «الذین فی قلوبهم مرض» هستند و سوم، مرجفون (آنها که با خبرپراکنی یا بدون دقت شایعه درست کردن سعی می‌کنند قلوب را لرزان و متزلزل کنند). شاید دسته اول و دسته سوم، خاصیت جریان‌‌سازی و تالیفی داشته باشند اما دسته دوم که لزوما جزء منافقین نیستند ولی افرادی هستند که تابع می‌شوند و پیاده‌نظام آنها (یا دسته سوم) می‌شوند و در مقام پشتیبانی کار آن دو دسته را به زعم خودشان به نتیجه می‌رسانند. این گروه‌ها با هدف به‌هم خوردن انسجام مردم، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند و نقطه نهایی پیروزی‌شان، همین تخریب روانی مردم و ایجاد تشتت اجتماعی گسترده است.

با این مقدمه خوب است به تکنیک‌های مستعمل تردیدآفرینی توجه کنیم‌:
۱.‌ روایت وارونه: کسانی که روایت‌ها را وارونه و معکوس می‌کنند، موفقیت را شکست روایت می‌کنند. صدرنشینی را سقوط تداعی می‌کنند. بالا را پایین و روز را شب جا می‌زنند. ویژگی این مساله و این کار این است که نظام ارزشی جامعه را زیرورو می‌کنند. مثلا مفهوم «استقلال» را امری مذموم می‌شمرد که برایش باید هزینه بی‌خود داد. «آزادی» را ولنگاری و هرکی به هر‌کی ترجمه کرده و با شاخص‌هایی همان را به خورد مردم می‌دهند تا آن‌طور که می‌خواهند روایت شده و در ذهن شکل بگیرد. برای تمامیت ارضی قیمت پایینی قائل می‌شوند تا تجزیه محل اعتبار پیدا کند و قس علی هذا…
۲. روایت گزینشی: دومین نوع، روایت‌های تقطیعی، بخشی و گزینشی است. با اینکه اثری از تحریف ظاهری در این نوع روایت نیست ولی نوعی تحریف معنایی و مضمونی در آن وجود دارد که کلیت و فضای حاکم بر خواست گوینده به مخاطب منتقل نشده است.
۳. روایت‌ نیمه‌خالی: اینجا هم روایت، روایتی ناقص و مبتنی‌بر تحریف با تمرکز بر نقاط منفی و یأس‌آلود است. در این فقره، بدون اینکه بگوید ما چه به‌دست آوردیم، اینها را رها می‌کند و مشغول‌مان می‌کند به روایت‌های نیمه‌خالی. آن هم روایت‌هایی بی‌اصل و نسب. بدون اینکه حداقل بر علت‌های نداشته‌ها و نقص‌هایمان، گذر و نظری داشته باشد، یک‌راست آوار دلسردی و یأس را روی مخاطب ناآگاه ویران می‌کند‌.
۴. روایت‌های پس و پیش: در این قسم، نظم روایت را به‌هم می‌ریزد تا مخاطبی که جسته‌و‌گریخته نکاتی از قصه را شنیده است، کل روایت را باور می‌کند. درواقع، مخلوطی جدید از زنجیره به‌هم‌ریخته یک رویداد را بیان می‌کند. یعنی به‌جای اینکه یک ایده و روایت را از یک تا صد بگوید، یک جوری می‌گوید و می‌نویسد و نقل می‌کند که در ذهن مخاطب، آنچه که می‌خواهد را می‌نشاند. مثلا فرض کنید از نداشته‌ای رسیدیم به بخشی از داشته‌هایمان. او به‌جای اینکه این حرف را از نبود به بود روایت کند، اول به بخشی از داشته‌هایمان اشاره می‌کند و سپس ما را می‌رساند به اینکه چقدر چیز نداریم و نهایتا نداشته را برجسته می‌کند. مخاطب هم به‌جای حس توانستن، حس بی‌عرضگی و ناتوانی سراغش می‌آید.
۵. روایت‌های متمرکز بر نقطه کانونی خاص: در روایت‌ها، نقاط کانونی در نظر می‌گیرند تا در آن نقطه یا نقاط تیر خود را شلیک کنند و مخاطب را آچمز کنند. فرآیند بیان روایت هیچ نقطه ابهام و کذبی ندارد ولی ایستگاه روایت روی نقطه‌ای است که کل روایت در ذهنش معنا و جهتی خاص که مورد نظر راوی است، پیدا می‌کند. در اغلب مستندها، خاصه مستندهای خبری، قرار است روایت در نقطه کانونی خود مخاطب را در گرداب طراحی خود اسیر و بی‌دفاع کند.
۶. سکوت به‌جای روایت: اگر هر جور روایت کنند و پلیتیک بزنند، کار درنیاید و جبهه حق تقویت شود، با ظرافت از کنار آن رد می‌شوند. همین ظرافت و سکوت هم خودش تاکتیکی یادگرفتنی است. درواقع، طوری از قضیه رد می‌شوند که انگار نه شاهی آمده و نه شاهی هم رفته. اینکه چیدمان کار چگونه باشد خیلی مهم است. البته برخی اوقات، سکوت را مضرتر از روایت می‌دانند پس سعی می‌کنند با روایتی خنثی، از اتهام عدم‌بیان حقایق بگذرند اما در همین مسیر هم به قبل و بعد و زنجیره کلی کار توجه ویژه دارند‌.
در پایان این بخش ذکر این نکته ضروری است که: دشمن با حسابگری و خدعه‌، در سطحی پیشرفته‌تر، از تردید‌آفرینی یک ماشین درست می‌کند و دائم به تردید، حیات مصنوعی می‌بخشد و آن را حرکت و‌ جریان می‌دهد. در این نقطه، تردیدآفرینی دیگر یک تیتر و خبر و‌ گزاره و محتوا نیست بلکه موجودی زنده است که دائم نوزایی می‌گردد و بازتولید می‌شود. در این نقطه، هزینه تبیین و تنویر سخت و سنگین است و نیاز به راهکارهایی به‌مراتب پیچیده‌تر و هنرمندانه است. بعضا در این فضای مه‌آلود تردید و تشکیک، ما درون دایره‌های تودرتویی (لوپی) اسیر می‌شویم که هرچه دست‌وپا می‌زنیم، گرداب‌وار و باتلاق‌گونه، بیشتر فرو می‌رویم‌.

اینها بخشی از انواع تکنیک‌ها و روایت‌های‌ تردیدآفرینی بود که دشمن با دقت و ظرافت، مهندسی نموده و در معرض مخاطب قرار می‌دهد. این خط روایی، نوعی آشفتگی و التقاط ذهنی در مخاطب ایجاد می‌کند و دستگاه محاسباتی او را کاملا تحت‌تاثیر قرار می‌دهد به‌نوعی که در ادامه، مخاطب به‌دنبال این‌گونه اخبار می‌رود و می‌دود. اینکه با این وضعیت، چگونه رو‌در‌رو شویم و مواجهه کنیم، بخش اعظم معماری ما را تشکیل می‌دهد. برخی اصول و خطوط راهنما به شرح ذیل است:

۱. زمین بازی: یکی از مهم‌ترین اصول برای نیفتادن به گرداب اصحاب جبهه تردید، اتخاذ استراتژی‌های فوق‌فعال است. درواقع، هر نوع بازی تدافعی و عکس‌العملی، درست مطابق خواست و انتظار جبهه تردید بوده و احتمال توفیق آنها در بازی را به‌شدت بالا می‌برد. از این جهت، معماری تبیین عمدتا معماری دست‌اول و بکر است و قرار نیست روی دیوار خرابه‌های تردیدآفرینان، کار پیش رود. بدیهی است اگر این معماری و طراحی که نیازمند فراست و صرافت و ظرافت فراوان است، با کاهلی و بی‌حوصلگی دست‌کم گرفته شود و به‌جای کار دست اول و بازی در زمین خودمان، دائم در پاسخگویی و تجاوب و دفاع و توجیه بیفتیم، کارمان زار است و بیرون آمدن از این باتلاق، سخت و دشوار. تاکتیک‌های روایت تردیدآفرینان نشان داد، حتی بهترین امور و دستاوردها را می‌توان از زاویه و منظری به خورد مخاطب داد که او را مردد کرد و بعضا کاملا او را در ردیف مخالف و معارض بدیهی‌ترین فعالیت‌ها و ثمرات مثبت، مشاهده کرد. مسلم است که این موضوع، راهبرد دفاع و توجیه و پاسخگویی را دست‌کم نمی‌شمارد بلکه یادآوری می‌کند و هشدار می‌دهد قرار گرفتن دائم در ناحیه دفاعی، آرام‌آرام تمرکز را گرفته، بعضا تشنج را وارد کرده و حتی منجر به گل‌به‌خودی هم می‌شود. لذا در اختیار گرفتن زمین بازی یک اصل اساسی است.
۲. پیوست تبیین: در زمانه‌ای که رسیدن به افکار عمومی فقط با یک کلیک ساده اتفاق می‌افتد، بسنده کردن به انجام کار درست بدون منظور نمودن جهات تبیینی آن، حتما خسارت‌بار است. هر آورده‌ای، اگر در کنار خودش روایت درست و دقیق نداشته باشد، می‌تواند تا مرز بی‌حاصلی قضاوت شود. حال، اگر خسارت و فقدانی متوجه‌مان شده باشد، این پیوست ضروری‌تر است. نکته اینجاست، با این پیوست است که اصل کار، علامت و جهت می‌گیرد و بدون آن، امکان اینکه هر بازی و بلایی سرش بیاید کم نیست.
۳. مخاطب، اصل و حاضر دیده شود: تبیین ناظر به مخاطب است، لذا همه اقتضائات مخاطب باید در آن لحاظ شود. بعضا بیان‌ها کاملا یک‌طرفه و با خواست‌ها و مطلوبات گوینده، شکل می‌گیرد و مخاطب و تمایلات و حال و هوا و اقتضائاتش، در روایت، غایب است. اینکه من باید در تبیینم به مخاطب برسم و به‌نوعی با او وارد گفت‌وگو و تخاطب شوم، امری ضروری است که بدون آن اصلا تبیینی صورت نمی‌پذیرد‌.
۴. تبیین، جبهه‌ای است: همان‌طور‌که تردیدآفرینی، در قالب یک جبهه، شکل گرفته برای تبیین نیز باید جبهه‌ای دید و عمل کرد. تیرهای مشقی یا تک‌تیرها درست است که بی‌اثر نیستند، اما وقتی در قالب جبهه عملیات می‌کنند، آنگاه موثرتر و عمیق‌تر می‌شوند. بدیهی است، الزامات و ملزومات جبهه باید مراعی باشد که از آن ‌جمله، وجود یک قرارگاه و فرماندهی است تا بتواند از ظرفیت‌ها و منابع موجود، به تناسب مزیت و قوت، استفاده بهینه‌ای کند‌.
۵. استفاده هنری و هوشمندانه از ابزارهای اقناع و موثرسازی: تبیین، نیازمند ظرفیت‌سازی برای جذب و درگیرشدن مخاطب است. به عبارت دیگر، همان‌طور‌که محتوای پیام اهمیت دارد، رساندن و درگیری مخاطب با پیام نیز، اهمیت زایدالوصفی دارد. برای درگیری مخاطب، نیازمند استفاده درست از ابزارهای هنری و پیشبردی است. تولید محتوای خوب، بدون زیبندگی هنری و آرایش درون، کفه طرف مقابل را سنگین‌تر می‌کند؛ چراکه تردیدآفرینان برای درگیری بیشتر مخاطب، نقشه‌ها دارند و اصلا تردیدآفرینی به این عناصر وابستگی حیاتی و ذاتی دارد‌.
۶. روایت اخلاقی و صادقانه اما هشیارانه‌: قطعا روش جبهه باطل در تردیدآفرینی، بر دروغگویی یا در مواقع مورد نیاز راست‌نگویی و درست‌نگویی و بعضا کتمان حقیقت است. اما در جبهه حق، آنچه اهمیت دارد بیان درست حقایق با درنظر داشتن واقعیت‌ها و همراه کردن و اقناع مخاطب است. در‌واقع هرچقدر تردیدآفرینان به شیوه تهاجمی و با از بین بردن قوه محاسباتی و کتمان حقایق و دقایق، برای خود مخاطب و همراه درست می‌کنند، جبهه حق با تبیین صحیح هر خبر و رویداد و اتفاقی تلاش دارند که در آن، با بیان ضعف‌ها و قوت‌ها به‌صورت توامان و علت‌ها و ریشه‌های توفیقات و شکست‌ها و رسیدن‌ها و نارسایی‌ها، مخاطب را همراه و هم‌رای خود نمایند. یادمان باشد این همراهی و مرافقت و موافقت، با یک خبر و یک اتفاق و یک کانال حاصل نمی‌شود بلکه باید در مسیری در طول زمان، آن را به‌صورت پردامنه و جبهه‌ای محقق ساخت.
۷. روایت دشمن و دشمنی: علاوه‌ بر اینکه جبهه حق به‌درستی و درایت خود را روایت می‌کند، لازم است دوربین، جبهه باطل را هم با همه زوایا در معرض فکر و ذهن مخاطب قرار دهد. معمولا جبهه باطل با زینت و زیورهای جعلی و قلبی، سعی می‌کند خود را شکیل و تمیز جلوه دهد و با کنترل و سرپوش‌گذاری و با استفاده از تاکتیک تزئین محتوا و فرم، خود را در چشم مخاطب می‌نشاند. اما اگر دوربین‌های تبیینی باطل را درست و راست نمایش دهد، بسیاری از عریانی‌ها و لختی‌ها و نقص و عیب‌ها بیرون می‌زند و آنها را رسوا می‌کند. در جهاد تبیین واجب و لازم است که حتما در هر رویداد و خبری، دشمن و موضع و مرام و بی‌مرامی‌اش به‌درستی روایت شود‌.
۸. سلامت نفس صاحبان قلم: یک موضوع جدی و بعضا مغفول اینکه، سلامت نفس رزمندگان جبهه جهاد تبیین، یک الزام اخلاقی جدی است. اگر این فقره، به‌درستی رعایت نشود، نمی‌توان مطمئن بود که از قلم و اثرش، حراست شود. لذا نمی‌توان در جبهه و جهاد وارد شد، اما بدون مراعات‌ها و قید و بندهای دینی و اخلاقی بود که متاسفانه بعضا ضربه این فقره از ضربات دشمن، کاری‌تر است. اضافه بر آن بدانیم خیرخواهی و دیگر‌آگاهی جزء لوازم اخلاقی کار است. این نکته از حضرت امیر صلوات‌الله‌علیه هم قابل توجه فراوان است که ایشان از هر فعل و قولی که معاویه و اذنابش مرتکب می‌شدند، بیزاری می‌جستند و خود و اصحاب‌شان را مبرا از این سوء افعال و طریق می‌دانستند‌.
۹. تبیین، امری پیوسته و نه گسسته: بعضا، فعالیت‌های تبیینی اثرگذاری در گوشه و کنار دیده می‌شود اما کمتر رنگ انسجام و پیوستگی به خود می‌گیرد. تبیین یک جریان دائمی و منسجم است که در دنیای تردیدآفرینان و مرجفون، خلل و شک وارد می‌کند. در‌واقع، استراتژی تردیدآفرینی بیشتر با سناریوی کشیدن شکل‌های ناقص همراه است (و مخاطب با خیال خود و آموزه‌های قبلی و بعضا انتزاعی کامل می‌کند) اما تبیین، تلاش می‌کند بدون استخدام کمترین حربه مکر و خدعه‌ای، روایتی متقن و محکم برای مخاطب فراهم آورد. روایت‌های چهارچوب‌دار متین، هم ایجاد اطمینان می‌کند و هم تردید را به خود تردیدآفرینان متوجه می‌نماید‌.
۱۰. تبیین، امیدآفرین است: در جبهه تبیین، هم روایت فتح قله‌ها، انگیزه‌بخش و امیدآفرین است و هم گزارش شکست‌ها و ناکامی‌ها. درحقیقت، بیشتر از آنکه رسیدن به هدف مدنظر باشد (که حتما سهمی دارد)، چگونگی و کیفیت رسیدن و تلاش جهادی و برداشتن گام‌ها به‌سمت هدف دارای اهمیت است. در این منظر، دوربین برای نمایش حرکت و تلاش برای دستیابی به موفقیت‌ها، قاب می‌بندد و از اینکه حرکتی به قله برسد یا نرسد واهمه ندارد، بلکه طوری تلاش و تمرکز و همراهی و همیاری را به نمایش می‌گذارد که رسیدن فرع بر آن تصویر و تبیین می‌شود. لذا چندین‌بار آزمایش و شکست بخشی از مسیر رسیدن به توفیق نهایی است.

این خطوط راهنما، بخشی از آن دلالت‌هایی است که در مسیر ضرورت به‌کارگیری و الزامات به‌ثمرنشینی جهاد تبیین، بایستی مدنظر قرار بگیرد. بدیهی است تاکتیک‌های این نوع از جهاد، به‌واسطه تغییر تاکتیک‌های روزمره جبهه تردیدآفرینی، بایستی متفاوت و متناسب و به‌روز باشد. اما اصل ضروری این است که اگر آگاهی‌های عمومی و ذهن اندیشه‌ورز توده مردم ارتقا پیدا نکند، زمین تردیدآفرینی برای رویش علف‌های هرز، قابل و حامل است. از این جهت، بالابردن سطح تفکر و اندیشیدن آحاد مردم از طریق همه ابزارهایی که در حوزه فرهنگ عمومی در اختیار حاکمیت است، امری ضروری بوده و از ولنگاری منابع و بدمدیریتی‌ها که در این سال‌ها به عادتی ناپسند تبدیل شده است، باید به‌جد احتراز و اجتناب شود‌.

 

منتشرشده در شماره ۳۷۶۶ روزنامه فرهیختگان