«اصلیترین شاخصه حزن حقیقی را شورانگیز و حرکتزا بودن آن باید دانست. این حزن، عزم را راسختر میکند و موتور قوتبخش حرکت انسان میشود. لذا شورانگیزترین حزن، در والاترین معنای آن، یعنی در حزنی که بر اثر مصایب عاشورا و حضرت قتیل العبرات علیهالسلام است، به دست میآید. چنانکه میبینیم، بسیاری از جوششهای شیعه در شدیدترین مراحل آن، از جمله حرکت انقلاب اسلامی، متأثر از عاشورا و در ایام محرم، شعلهور شده است.»
در بیان حال و مقام
نفس انسان حالات مختلفی دارد. مثل بدن او که گاهی خسته میشود و گاهی شاداب. گاه ضعف دارد و بیمار است و گاه در سلامت. نفس آدمی از این نظر، دو حیث کلی دارد: یکی آن جنبه زودگذر بر نفس است و دیگری حالت ماندگارتر در نفس که به جنبه نخست حال و جنبه دوم ملکه یا مقام گفته میشود. حالات نفس همان نحوه زودگذری است که بر انسان عارض میشود و ملکات نحوه دیرگذر و ثابت نفس است. گاهی انسان دچار حزن میشود، گاهی دچار تنبه میشود، گاهی حس ندامت دارد، گاه حسادت میکند یا حتی دچار دلتنگی و اشتیاق شدید میشود و بسیاری از این حالات. اینها حالات نفس است که مدت زمان محدودی در نفس مینشیند و بعد مثل یک مهمان بلند میشود و میرود. اما اگر این مهمان، همیشگی شد. یعنی صاحب خانه شد و بنا داشت که همیشه بماند یا حداقل به سختی از این خانه برود، میشود ملکه. ما در ادبیات عرفی نیز میگوییم که فلان موضوع برای ما ملکه شده است. یعنی دیگر جزئی از خلق ما است. لذا در افعالی که متناسب با این ملکه از ما در بعد ظاهری سر میزند احتیاج به میزان زیادی از توجه و فکر نداریم. چنانچه در تعریف ملکه میگویند: «ملکه للنفس، مقتضیه لصدور الفعال بسهوله من دون احتیاج الی فکر»[۱]
شاید برای همه ما پیش آمده باشد که در مجلس وعظ یا روضه نشستهایم و احساس تنبه و تغییر در روح خود داریم و حس میکنیم که دیگر عوض شدیم. اما بعد از مدتی که از آن حال و فضا فاصله میگیریم، این حس از بین میرود. این همان حال نفس است. اما اگر توانستیم این حال را حفظ کنیم و با تمرین و تکرار آن را نگه داشتیم، آرام آرام برای ما ملکه خواهد شد. اساساً فلسفه چله گرفتنها و ممارست داشتنها برای همین تبدیل حالات به ملکات است.
تعبیر دیگری که برای ملکات میتوان داشت، صورت مثالی انسان است. یعنی این ملکات انسان است که صورت او را در برزخ و بعد از مرگ، شکل میدهد. این صورت مجرد، متناسب با ملکاتی است که انسان در نفس خود نشانده و با استفاده از آنها صورت نفس خود را ترسیم کرده است. به همین خاطر داریم که برخی انسانها به صورت یک حیوان خاص محشور میشوند. چراکه نفس او و خلقیات نفسانی او قریب به خلقیات آن حیوان است. چه بسا صورت نفسانی انسان، به نحوی باشد که ترکیبی از چند حیوان باشد و صورت حیوانات در مقابل این صور، زیبا باشد! «یُحْشَرُ بَعْضُ النّاسِ عَلى صُورَهٍ تَحْسُنُ عِنْدَها الْقِرَدَهُ وَ الْخَنازِیْرُ».[۲] به بیان امام خمینی (ره): «انسان اگر خلق باطن و ملکه و سریرهاش انسانى باشد، صورت ملکوتى او نیز صورت انسانى است. ولى اگر ملکاتش غیر ملکات انسانى باشد، صورتش انسانى نیست و تابع آن سریره و ملکه است. مثلا اگر ملکه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حکم مملکت باطن حکم بهیمه شود، انسان صورت ملکوتیش صورت یکى از بهائم است مناسب با آن خلق».[۳]
حزن، در مدار تعلق
بحث ما در بیان تفاوت حال و ملکه نیست. بلکه صحبت بر سر یکی از حالات نفس به نام حزن است. این حالت نفس در روایات مکرر مورد اشاره است و گاه به عنوان یکی از ابزارهای تربیت انسان لحاظ میشود. حزن دائمی اساساً یکی از خصوصیتهای مؤمن ذکر شده و از جمله نشانههای عالم عامل نیز حزن نام برده شده است. «صاحب الفقه و العقل، ذو کآبه و حزن و سهر»[۴] تأکید بر اشک از خوف نسبت به خدای متعال و از همه مهمتر مجالس روضه سیدالشهدا، نشان از اهمیت این حالت در نفس انسان دارد. کربلا و عاشورا قطعاً یک روی آن مصیبت و حزنی است که در کنار حماسه و معارفی که دارد، هرگز قابل انکار نخواهد بود. علاوه بر این یکی از عوامل و شرایط مهم برای ایجاد تنبه و یقظه، همین حزن است. به تعبیر بهتر، حزن معمولاً زمینه مساعدتری برای بیداری و یقظه برای افراد فراهم میکند. در نگاه اهل عرفان به حزن توجه ویژهای شده است و آن را از ضروریات سلوک خواندهاند. برای مثال سرّی سقطی از جمله شروط سالک را «الحزن الدائم»[۵] میداند. عبدالخالق غجدوانی میگوید: «باید که دل تو همیشه اندوهگین باشد و بدن تو بیمار و چشم تو گریان»[۶] از جانب دیگر این حزن، بنفسه امر ممدوحی خوانده نشده است و گاه به بیان معصومعلیهالسلام معلول عمل شیطان است. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَ مَعَهُ مَلَکٌ وَ شَیْطَانٌ فَإِذَا کَانَ فَرِحَ کَانَ دُنُوَّ اَلْمَلَکِ مِنْهُ وَ إِذَا کَانَ حَزِنَ کَانَ دُنُوَّ اَلشَّیْطَانِ مِنْهُ»[۷]
حزن در واقع حالتی در نفس است که هنگام احساس فقدان یک کمال به انسان دست میدهد. انسانی که چیزی را برای خود کمال در نظر بگیرد اگر احساس کند که آن را ندارد و یا از آن فاصله گرفته است، دچار حزن میشود. مثلاً برای یک دانشآموز قبولی در فلان دانشگاه یا فلان رتبه در کنکور، کمال نهایی است که اگر به آن نرسد، دچار حزن خواهد شد. لذا حزن، دائر مدار تعلق نفس است. نفس انسان به هر آنچه آن را کمال خود تصور کند، علقه پیدا میکند و به هر چه علقه داشته باشد، با داشتن آن فرح دارد و در نداشتن آن محزون است.
علقهها شاکله و ذائقه نفس را شکل میدهند. صورت نفس انسان همان چیزی است که به آن علقه پیدا کرده است. «هر چیز که در جستن آنی؛ آنی» نفس ما عین آن چیزی است که کمال میپنداریم. «قیمه کل امرء ما یحسنه» نه آنکه مثل آن باشد بلکه عین آن است. اینجاست که محبتها سرنوشتساز خواهند شد. وحدت و محبت دو روی یک سکه خواهند شد. هم وحدت و سنخیت محبتآفرین است و هم محبت، وحدتبخش میشود. محبت نفس به هر چیز برابر است با یکی شدن آن چیز با نفس. بنابراین کمالپنداشتن یک چیز، تعلق پیدا کردن و محبت داشتن به آن، در عمل همه به یک نقطه میرسند. با این نگاه، نفس به هر چه محبت پیدا کرد و نسبت به آن تعلق حقیقی داشت، در صورت هرگونه احساس فقدان آن، دچار حزن خواهد شد.
حزن، در صراط عدالت
ملاک در تمامی حالات نفس از جمله حزن، حد اعتدال آن است. تمام حالاتی که برای نفس حاصل میشود، یک جانب افراط دارد و یک جانب تفریط که هر کدام بر خلاف طریق مستقیم عدالت است. گاه انسان در تحفظ دچار افراط میشود و به صفت جبن یا ترس میرسد و گاه دچار تفریط میشود و تهوّر و بیباکی پیدا میکند. حد اعتدال این صفت نیز همان شجاعت است. به همین سبب است که عدالت را کلید اخلاق میدانند. چنانکه امام خمینی (ره) در باب عدالت میفرمایند: «از امّهات فضایل اخلاقیه است؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نَفْسیه و جسمیه است». [۸] اساساً در این نگاه انسان دارای دو قوه تحریکیه و ادراکیه است و هر کدام به دو قسم، تقسیم میشوند. قوه ادراکی عبارت میشود از ادراک نظری و ادراک عملی و قوه تحریکی نیز شامل دفع و جذب میشود. این دفع و جذب در قوه تحریکی همان غضب و شهوت است. همه این قوا در این مرتبه از انسان، باید به عدالت برسند و جانب افراط و تفریط آن از بین برود. اگر عدالت در قوای تحریکی مستقر شود، انسان را به حکمت میرساند؛ حکمت نظری و حکمت عملی و اگر عدالت در قوه تحریکی محقق شود، در قوه غضبیه، صفت شجاعت را میسازد و در قوه شهویه، صفت عفت را. به تعبیر امام خمینی (ره): «پس حکمت عبارت است از: تعدیل قوّه نظریّه و تهذیب آن و عدالت عبارت است از: تعدیل قوّه عملیه و تهذیب آن. و شجاعت عبارت است از: تعدیل قوّه غضبیّه و تهذیب آن و عفت عبارت است از: تعدیل و تهذیب قوّه شهویّه».
پس میتوان گفت وجه ممدوح حزن، جانب عدالت آن و وجه مذموم آن جانب افراط یا تفریط است. حالت اعتدال در حزن چیست و چگونه از جنبه افراطی یا تفریطی آن متمایز میشود؟ حزن انسان دارای چه خصائصی باشد، میتوانیم آن را حزن ممدوح بدانیم؟ نسبت حزن ممدوح و فرح چگونه خواهد بود؟ آیا میتوان در این دوگانه حزن و فرح به یکی اصالت داد و یکی را فرع بر دیگری تعریف کرد؟
گفته شد که حزن، دائر مدار تعلق نفس است. پس هرچه آن چیزی که نفس بدان تعلق پیدا میکند، حقیقیتر، حزن بر اثر احساس فقدان آن نیز حقیقیتر خواهد بود. لذا هرچند داریم که «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم»[۹] نباید نسبت به آنچه از دست میرود، محزون بود، در روایتی از امیرالمومنین علیهالسلام داریم که «حزن القلوب یمحص الذنوب»[۱۰] حزن، عامل رشد نفس است. به بیان امام خمینی (ره): «این انکسار و حزن علاوه بر آنکه خود قلب را نورانى مىکند و صفا مىدهد، مبدأ اصلاح نفس و منشأ قیام به وظایف عبودیت و بندگى مىشود. و نور علم آرام از دل صاحبش ببرد و دل او را به حق و دار کرامت او آشنا کند و از مناجات حق تعالى لذتها برد و شبها را به بیدارى گذراند و قیام به وظیفه بندگى کند».[۱۱] به این معنا که چنانچه حزن نتیجه تعلق نفس به امر حقیقی باشد، ممدوح و در مدار عدالت و برای رشد نفس ضروری است و اگر بر اثر تعلق و وحدت نفس به جانب دیگر این طیف باشد و به سمت امری غیرحقیقی سوق پیدا کند، مذموم خواهد بود. در واقع حزن در جانب افراط، رکود میآورد و در حالت تفریط سهلاندیشی و غفلت به همراه دارد.
حزن خارج از صراط عدالت، نفس را متوقف میکند و از حرکت بازمیدارد لکن حزن در معنای تام خود، روی دیگر آن شوق و فرح حقیقی است. اساساً رسیدن به فرح در معنای حقیقی خود جز از طریق حزن مهیا نمیشود. حزن بارقه جلال الهی و فرح بارقه جمال الهی است. لذا همانطور که جلال، پس راندنی است که «بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ»[۱۲] و بازگشت آن به جمال است، نتیجه چنین حزنی یقیناً، فرح ابدی است که «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱۳] پس اصلیترین شاخصه حزن حقیقی را شورانگیز و حرکتزا بودن آن باید دانست. این حزن، عزم را راسختر میکند و موتور قوتبخش حرکت انسان میشود. شورانگیزترین حزن نیز در والاترین معنای آن، یعنی در حزنی که بر اثر مصایب عاشورا و حضرت قتیل العبراتعلیهالسلام است، به دست میآید. چنانکه میبینیم، بسیاری از جوششهای شیعه در شدیدترین مراحل آن، از جمله حرکت انقلاب اسلامی، متأثر از عاشورا و در ایام محرم، شعلهور شده است. با این نگاه آنچه که در دوگانه حزن و فرح اصالت دارد، حزن است و بیش از آنکه باید در امر تربیت، یادب گیریم و یاد بدهیم که چگونه شاد باشیم و شادی کنیم، باید بیاموزیم که چگونه محزون باشیم و حزن را در مسیر خود استفاده کنیم. اساساً حزن از این منظر، حالتی است که باید بر آن مداومت داشت و بر کسب و حفظ آن کوشید تا بر نفس بنشیند. چنانکه در روایتی از حضرت باقرعلیهالسلام داریم که: «یَا عَبْدَ اَللَّه! مَا مِنْ عِیدٍ لِلْمُسْلِمِینَ أَضْحًى وَ لاَ فِطْرٍ إِلاَّ وَ هُوَ یَتَجَدَّدُ فِیهِ لآِلِ مُحَمَّدٍ حُزْنٌ. قُلْتُ فَلِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُمْ یَرَوْنَ حَقَّهُمْ فِی یَدِ غَیْرِهِمْ».[۱۴] هیچ عیدی بر اهل بیتعلیهمالسلام نمیگذرد مگر آنکه حزن ایشان افزون میشود.
حزن تشکیلاتی
به همان مبنا که حزن در تربیت فردی ضروری است و گوشهای از اهمیت آن روشن شد، در نسبت با جمع و هویت جمعی نیز چنین فرآیندی جاری خواهد بود. در واقع اگر حزن را در مدار تعلق نفس بدانیم، گاه نفوس به میزانی از تعلق با یکدیگر میرسند که هویت واحدی را شکل میدهند که آثاری غیر از آثار تک تک افراد خود پیدا میکنند. اثر داشتن، حاکی از واقعیت داشتن است. اگر جمع از آن جهت که جمع است، اثر حقیقی دارد، پس وجودی حقیقی دارد. به نحوی که به تعبیر امام خمینی (ره)، میتواند به مثابه پیکر واحدی دربیاید و «افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی آدم تشکیل یک شخص دهند و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزاء آن باشد و تمام کوششها و سعیها حول یک مقصد بزرگ الهی و یک مهم عظیم عقلی که صلاح جمعیت و فرد است چرخ زند.»[۱۵] نماز به صورت فرادی صورت و احکام خود را دارد اما همین نماز وقتی به جماعت باشد، صورتی جدید و احکام متفاوتی خواهد داشت. «وقتی فرمودند تعداد افراد نماز جماعت که زیاد میشود، همینطور برکت در آنجا افزایش پیدا میکند، یعنی ما به ظاهر ده نفر هستیم اما در واقع موجودات بسیاری به وجود میآیند. مثل اکسیژن و هیدروژن که به یکدیگر اضافه میشوند، دو چیز نیستند و به تعبیر فلاسفه سه چیز هستند. یک اکسیژن، یک هیدروژن و یک امر مجرد حتما اضافه شده است که خواص جدید دارد. در غیر این صورت عقلاً امکان ندارد فقط همین دو چیز باشند اما خاص جدید اتفاق بیفتد».[۱۶]
با این نگاه، همانطور که انسان دارای نفس است و این نفس مراتبی دارد، جمع نیز نفسی دارد که نفس جمع، میتواند حالات و ملکاتی داشته باشد و از جمله این حالات نیز حزن است. تشکیلات به عنوان مظهر تام کل واحد در اولین گام، محور تعلق خود را باید مشخص کند. روح این تشیکلات متوجه چیست و به چه چیزی متعلق است؟ تشکیلات در معنای حقیقی خود، بستری برای امتسازی با محوریت امام است. در واقع ولایت در این نگاه، دو روکن عرضی و طولی دارد که هر کدام بدون دیگری محقق نمیشود تشکیلات با تحقق ولایت عرضی باید تلاش کند، جمع را در ولایت طولی و در ذیل ولایت امام قرار دهد. این جمع حقیقی، کل واحدی میشود که شأنی از ولی خود خواهد شد و در حکم ید و رجل امام در خواهد آمد. لذا حزن امام، حزن امت و فرح امام، فرح امت خواهد بود. نقل است که شخصی خدمت حضرت صادقعلیهالسلام رسید و عرض کرد من گاهی دچار حزن و شادی میشوم اما علت آن را نمیدانم. حضرت در پاسخ فرمودند چون ما دچار حزن و شادی میشویم، شما هم به این حالات میرسید. «قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِعَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی لَأَحْزَنُ وَ أَفْرَحُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِکَ سَبَباً فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ ذَلِکَ اَلْحُزْنَ وَ اَلْفَرَحَ یَصِلُ إِلَیْکُمْ مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَیْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ کَانَ ذَلِکَ دَاخِلاً عَلَیْکُمْ لِأَنَّا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ نُورِ اَللَّهِ خُلِقْنَا وَ طِینَتُنَا وَ طِینَتُکُمْ وَاحِدَهٌ وَ لَوْ تُرِکَتْ طِینَتُکُمْ کَمَا أُخِذَتْ لَکُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً وَ لَکِنْ مُزِجَتْ طِینَتُکُمْ بِطِینَهِ أَعْدَائِکُمْ فَلَوْ لاَ ذَلِکَ مَا أَذْنَبْتُمْ ذَنْباً وَاحِداً».[۱۷] لذا علت حزن امت، حزن ولی مؤمنین و ارتباط انفسی است که مؤمنین با امام دارند.
بنابراین تشکیلاتسازان و صاحبان تشکیلات، باید در کسب و حفظ حزن، در نسبت و ارتباط جمع با ولی تلاش کنند. اساساً از آنجایی که این حزن، حزنی حرکتآفرین است، چنانچه تشکّل دچار رکود شده و از جوشش افتاده است تزریق این حزن میتواند در پویایی تشکیلات بسیار مؤثر افتد. بهویژه حزنی که در اتصال با وجود مقدس رحمه الله الواسعه، حضرت سیدالشهداعلیهالسلام به دست میآید. از این رو برگزاری روضههای جمعی و تشکیلاتی، هم به جهت وحدت نفوس در نسبت با امام و هم به منظور تقویت حرکت تشیکلات، بسیار مؤثر خواهد بود.
[۱] جامع السعادت، ج۱، ص ۵۵
[۲] برخی مردم در قیامت به صورتی محشور میشوند که صورت میمون و خوک در برابر این صور زیبا هستند. (علم الیقین، ج۲، ص ۹۰۱)
[۳] موسوی الخمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، ص ۱۵
[۴] اصول کافی، ج۱، ص ۴۹
[۵] ابینعیم اصفهانی، احمدبن عبدالله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ۱۰، ص ۱۱۸
[۶] شعیب، شیخ محمده، مرآه الاولیاء، ص ۱۶۳
[۷] الوافی، ج۵، ص ۵۶۲
[۸] موسوی الخمینی، روحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۱۴۷
[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۳
[۱۰] غرر الحکم و دررالکلم، ج۱، ص ۳۵۳
[۱۱] موسوی الخمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، ص ۴۲۴
[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۳
[۱۳] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲
[۱۴] علل الشرایع، ج۲، ص۳۸۹
[۱۵] موسوی الخمینی، روحالله، شرح چهل حدیث، ص ۳۰۹
[۱۶] مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی، اخلاق کار تشکیلاتی، ص ۱۲ و ۱۳
[۱۷] المناقب، ج۴، ص۲۶۱