آیا رسالت تعلیم و تربیت، تولید نیروی کار ماهر برای صاحبان ثروت و قدرت است؟ آیا رسالت تعلیم و تربیت، تک بعدی کردن انسانها ذیل شعار تخصصگرایی و مهارتآموزی است؟ آیا انسانها غیر از بعد شغل و معاش، بعد دیگری نیز در ساحتهای انسانی خویش دارند؟
۱۲ کلاس درس خواندیم اما کاری بلد نیستیم! مدرسه به شما چه یاد داده؟ این همه کلاس و واحد درسی گذراندیم اما نه انگلیسی و نه عربی، هیچ یک را یاد نگرفتیم. یادش بخیر شاید از کل مدرسه، ماکت ساختمانی را که با تخته سهلا در کلاس فنی و حرفهای درست کردیم، به عنوان خاطرهای از یادگیری به ذهن داشته باشم. امروز هم که بزرگ شدهایم، برای تعویض یک لامپ یا قفل درب، باید تعمیرکار را خبر کنیم. واقعا ما در مدرسه چه می کردیم؟! گاهی از این برنامههای تلویزیونی را میبینیم که در گزارش یا مناظرهای، میپرسند: «شما از مثلثات یا دیفرانسیل و انتگرال در کجای زندگیتان استفاده کردهاید؟». بعد همه میخندیم و حسرت میخوریم.
اولیاء نگران آینده فرزندان خویش هستند. از اینکه در مدرسه، مهارتی یاد بگیرند خرسند میشوند و اساسا مدرسه موفق را مدرسهای میدانند که مهارتی یاد میدهد. مدارس الگو و موفق، مدارسی دیده میشوند که آزمایشگاه و کارگاههای خوبی دارند یا کارهای عملی جدی دارند. از مدارس غربزده تا مسجد مدرسهها، از رشتههای نظری در متوسطه تا دبستان و حتی مهدهای کودک، از کلاسهای علوم تا کلاسهای ریاضی و ادبیات فارسی، حتی تا دانشگاهها، همه دنبال مهارت هستند. برنامه تلویزیونی پرسشگر، جریانات انقلابی در آموزش و پرورش، وزیر و مسوولان وزارتخانه، رئیسجمهور، نخبگان آموزشی، آموزش در فضای بینالملل و حتی آموزش ۲۰۳۰ نیز به دنبال مهارتآموزی هستند. بسیاری از نیروهای کار در بازار کار ایران، نیروی کار ساده و فاقد مهارتی هستند که عموما در معرض استخر بیکاری، شغلهای ساده و کمدرآمد و خدمات حمایتی پایین هستند؛ شأن اجتماعی پایینی دارند و فقر را در خانواده خویش، بازتولید میکنند.
نوزدهمین پرسش مهر ریاستجمهوری برای سال تحصیلی ۹۷-۹۸، آن است که پارسال چه مهارتهایی را در نظام تعلیم و تربیت آموختید؟ کدام مربی و معلم بیشترین نقش را در مهارتآموزی به شما داشته است؟ به کدام مهارت برای آینده کشورتان نیاز بیشتری دارید و برای زندگی شما مفیدتر بوده است؟ جناب آقای حسینی (سرپرست وزارت آموزش و پرورش) در کنگره ملی این پرسش مهر در تیرماه ۱۳۹۸، مهارتهای فنی و حرفهای را یک سیاست جدی در آموزش و پرورش میداند و بیان میکند که ظرفیت تقریبی ۳۵ درصدی هنرستانها و کاردانش، در برنامه ششم به ۵۰درصد خواهد رسید. هدایت تحصیلی به سمت رشتههای هنرستان و کاردانش (که ظرفیتش تقریبا تکمیل است)، مسابقات گوناگون مهارتی، توسعه دروس فنی در متوسطه، طرح خوداتکایی مدارس شبانهروزی، ایران مهارت، سمپاد مهارتی و … همگی در پی تقویت مهارت هستند. آموزشگاههای خصوصی، عموما در حال آموزش رباتیک، چرتکه، زبان و امثال آن هستند.
حال در هژمونی مهارتآموزی و تا حدی سلطه مهارتآموزی بر تعلیم و تربیت، باید فریادی بلند سر داد و خفتگان را از این ظلم و بیعدالتی بر حذر داشت که: «مرگ بر مهارت؛ مرگ بر تکنیکزدگی».
قطعا نگارنده نیز با مهارتآموزی موافق است، آن را جذاب میداند و نیازی از نیازهای اساسی کشور تلقی میکند. توسعه آن را لازم و عمقبخشی به آن را ضرورت میداند. اما نگارنده با سلطه مهارتآموزی بر تعلیم و تربیت قطعا مخالف است و بهتر است این سؤال را طرح کنیم که «تعلیم و تربیت، یعنی مهارتآموزی؟ و چقدر از تعلیم و تربیت باید به مهارت اختصاص یابد؟». آیا رسالت تعلیم و تربیت، تولید نیروی کار ماهر برای صاحبان ثروت و قدرت است؟ آیا رسالت تعلیم و تربیت، تک بعدی کردن انسانها ذیل شعار تخصصگرایی و مهارتآموزی است؟ آیا انسانها غیر از بُعد شغل و معاش، بعد دیگری نیز در ساحتهای انسانی خویش دارند؟
در فضایی که ظرفیت هنرستان و کاردانش تکمیل میشود و رشته علوم تجربی عمده داوطلبان رشتههای نظری را به سوی خویش جلب میکند، و در عین حال، این رشتهها به شغل، درآمد و اعتبار اجتماعی دست مییابند، آنگاه است که رشتههای علوم انسانی و علوم پایه که زیربنای پیشرفت یک جامعه هستند، از حیث کمی و کیفی دچار ضعف میشوند. این را بگذارید در کنار موج استارتاپی کشور که مطالعات بنیادین و نظری را به حاشیه میبرد. در عین حال، در پرتو تجلیات آموزش ۲۰۳۰، کشورها ضمن تربیت نیروی کار ماهر، امکان مهاجرت نیروی کار را نیز فراهم میکنند تا در یک بازی نابرابر و به دلیل مشکلات اقتصادی کشورهای جنوب، این افراد برای معاش بهتر به سوی کشورهای شمال حرکت میکنند تا نیروی کار نظام سرمایهداری با شعار جهانیشدن شوند. آنگاه است که کشورها از دو حیث راهبردی ضربه میخورند: اولا با هزینه خود، نیروی کار ماهر برای کشورهای دیگر را تربیت میکنند و خود از آن، بهره کمی خواهند برد چراکه بهترینها در مکانیسم حاکمیت پول، به سوی مشتری پولدار میروند. ثانیا علوم انسانی و پایه که زیرساخت پیشرفت کشورها هستند، دچار تضعیف میشوند.
اما از همه اینها مهمتر، ضربه سنگینی است که به تعادل تربیتی در نظام تعلیم و تربیت کشورها وارد میشود و انسان صرفا از زاویه اقتصاد و بهرهکشی به درون آموزش وارد میشود و ساحتهای چندگانه تربیتیاش، مغفول میماند. داشتن مهارت، خوب و ضروری است؛ کشور به تکنسین و نیروی کار ماهر نیاز دارد؛ دروس اساسا تا حد ممکن باید به سمت یادگیری پیش روند تا حافظهمحوری و سبک تدریس باید مبتنی بر امکان اعمال آموخته در حیات انسانی باشد اما باید در کنار این مطلب توجه داشت که انسان باید برای زندگی و حیات طیبه پرورش یابد. پس لازم است ضمن آموختن مهارتهای فنی-شغلی، مهارتهای اجتماعی آموخته، دانش عمومی کسب کند، تحت تربیت و پرورش قرار گیرد، انسان تربیت شود و نهایتا نیز ساختار کلان اقتصادی-اجتماعی باید به سویی باشد که تربیتشدگان نظام آموزشی کشور، مهرههای نظام سرمایهداری نشوند.
باید بدانیم که جریان گفتگوی بینالمللی در حوزه آموزش به تدریج در هزاره جدید به سمت هماهنگی با جریان گفتگوی بینالمللی در حوزه توسعه رفت. به عبارت دیگر به تدریج کشورها در جریان توسعه هزاره، متوجه شدند که بدون توجه به بافت اجتماعی ملل، امکان پیادهسازی برنامههای توسعهای وجود ندارد و لذا در آموزش ۲۰۳۰، محور و پاشنه آشیل توسعه پایدار را «آموزش» معرفی کردند. از آنجا بود که آموزش در متن توسعه تعریف شد تا از مسیر تغییر در سبک زندگی، فرهنگ، باورها و دانش جوامع، آنها را سنگ زیرین چرخهای توسعه جهانی و در کام سرمایهداری قرار دهند. باید نگران بود وقتی که آموزش ۲۰۳۰ بر مهارتافزایی تأکید میکند. باید نگران شد وقتی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برای تعامل با فنی و حرفهای به مذاکره بر میخیزد. باید نگران شد وقتی برای اعتبارسنجی مدارک علمی کشور، ما را هم وارد فرایند تدوین کنوانسیون جهانی میکنند تا با پای خودمان، به استقبال نبایدها برویم. باید نگران شد که وجه مشترک همه جریانات آموزشی در کشور، مهارتافزایی شده است؛ انقلابی و ضد انقلابی به این سو میروند. باید نگران شد که وقتی نمایشگاه سالانه مدارس غیردولتی در مصلای امام خمینی (رحمهاللهعلیه) برگزار میشود، مدارس افتخار خویش را به مهارتآموزیها، محصولات و دستساختههایشان پیوند میزنند. باید نگران بود و در کنار مهارتافزایی، عمق نظری علم را بالا برد. باید نگران بود و در کنار مهارتافزایی، ایمان و آداب حیات اجتماعی سالم را آموزش داد. باید نگران بود و در کنار مهارت، هویت ملی را تقویت کرد و عدالتخواهی و استکبارستیزی را سرلوحه خواست دانشآموزان کرد. باید نگران بود و انسانهایی برای جامعه خود تربیت کنیم.
گویی سالهاست که همگی، خود واقعی را به دست فراموشی سپردهایم. منزلت نظام آموزشی، دانشآموزان و معلمان را فراموش کردهایم و از یاد بردیم که رسالتی جهانی داریم. کشوری که دغدغهاش، پرورش دانشمندان نیست و به جای آن، صرفا میخواهد نیروی کار ماهر تولید کند، عاقبتی جز نوکری دانشمندان دیگر کشورها را نخواهد دید. ویژگی تمدن اسلامی، نوزایی علمی است نه تکنیکزدگی وابسته.
- منبع خبر : سایت هسته عدالتپژوهی