همیشه این مردم بودند که تاوان تصمیمات کورشناسانه شب جمعهای آقایان را با فدا کردن بچههایشان دادهاند تا آقایان راحت بخوابند و تازه صبح جمعه بفهمند «مثل اینکه دیشت خبرهایی بوده است».
یک سوپاپ
هاید پارک (Hyde park) لندن، مکان بسیار معروفی است که عمده شهرت آن، به خاطر گردهماییهای اجتماعی درون آن است. جایی که شما آزادید هر اعتراض و حرفی که دارید با مردم در میان بگذارید و با هورا و کف حضار خود را خالی کنید (و البته شاید با هو شدن و مسخره شدن).
یک سوپاپ دیگر
دفتر تونی بلر نخستوزیر دهه گذشته انگلیس، هنگامی که میخواست به دعوت آمریکا، انگلیس را وارد جنگ با عراق در دوره صدام نماید، چند شب و هر شب عدهای از مخالفین جنگ را به استودیو تلویزیونی دعوت میکرد تا با آنها بر سر موضوع ورود به جنگ، صحبت کند و طیفهای مختلف فکری با سؤالات و ابهامات متنوع را قانع نماید. میگویند بعد از اینکه گروههای مختلفی (که حداقل در ظاهر) اکثریت افکار عمومی را نمایندگی میکردند به اقناع نسبی رسیدند، بلر به آمریکا و بوش پسر برای حضور در جنگ با عراق در سال ۲۰۰۳، بله گفت …
عقل چیز خوبی است، اقلا بعضی وقتا
هفته گذشته، قصه عجیبی در مورد بنزین در کشور ما اتفاق افتاد. در حالی که سالها به دلایل سیاسی و انتخاباتی، قیمت بنزین تغییر نکرده بود و در اقدامی غریب کارت سوخت که میتوانست به نوعی نشانگر و در مقاطع بحرانی کنترلکننده (در وهله اول) و جهتدهنده (در وهله دوم) به رفتار مصرفی باشد، از چرخه عرضه بنزین حذف شده بود، به ناگاه قیمت بنزین تا سه برابر افزایش یافت و همزمان سهمیهبندی هم انجام شد. هر فرد نسبتاً عاقلی اگر این تصمیم را با اوضاع کنونی معشیت مردم و فضای کلی اقتصاد تحریم و همچنین وضعیت منطقه جمع نماید، میداند عاقبت این تصمیم چیست و تلاش میکند تا با ابزارهای مختلف، اثرات اعتراضی و (احتمالا خشونتی ) تصمیم را به حداقل ممکن برساند.
اما درست عکس همه فرمولهای مذاکره، گفتگو، اقناع و همراهی صورت گرفت و مردم در اعتراض به این تصمیم بیرون ریختند. خیلی زود موجسواران حاضر به یراق (که هر بار موجسواریشان بر مطالبات مردمی همه را غافلگیر میکند مثل قصه غافلگیری همیشگی شهرداری مقابل برف و باران) خود را روی خواست به حق مردم (=اعتراض به دیده و شنیده نشدن) سوار کردند و شد آنچه نباید میشد. هم تلفات جانی و هم خسارات مالی فراوان حاصل این نوع جدید تصمیمگیری در یک دولت به ظاهر مدرن (و مدعی تخصص گفتگودرمانی و سابقهداری و دنیادیدگی) به بار آمد و هم صدای مردم زیر گرد و خاک آشوبگری و تجاوز فرصتطلبان، آنچنان که باید، دیده نشد و همچون عقدهای در گلوهایشان ماند و مانده.
در واقع، گفتگو شکل نگرفت و «باید بشود» تحمیل شد. از آن طرف مسیر شنیدن و شنیده شدن هم تعطیل بود. در آخر هم صدای اعتراض در هوای مهآلود آشوبگری، گم شد.
رجوع به شناسنامه
انقلاب اسلامی ما، از معدود انقلابهای مردمی در جهان است. انقلابی که تار و پودش به خواست مردم گره خورده و با مردم معنا میدهد. رهبران فکری انقلاب همواره مردم را صاحبان اصلی انقلاب دانسته و حضور، مشارکت و دخالتشان را ضرورتی حتمی میدانند. شعارهای بلند انقلاب و حتی نوع حکومت مقبول اکثریت: «جمهوری اسلامی» نیز بر این نقش و سهم صحه میگذارند.
حضور در بین مردم، دیدارهای مردمی، دیدار با خانواده شهدا در منازلشان و مهمتر از همه خود را از مردم دانستن و مثل آنها زندگی کرن و جدا نبودن زندگیشان از زندگی مردم بخشی از عملیاتی شدن نگاهشان به مردمی بودن انقلاب را بازتاب میدهد.
سن که رسید به هفتاد…
این نگاه در دولتهای اخیر دچار نوسانات شدیدی شده است. هرچند در دولت نهم و بخشی از دولت دهم، ارتباط و نزدیکی با توده مردم، انقلاب را به نقطه آرمانیاش نزدیک مینمود (که البته با خودشیفتگی و منممنمها، این فرصت تاریخی توسط شیطان درون ضایع شد و نفله)، اما در دولتهای یازدهم و دوازدهم فاصله معناداری بین زی دولت و زی مردم بهوجود آمد و با مردم بودن تبدیل به یک نگاه قشری و فانتزی شد و در روزهایی که مشغول شادی وصفناپذیری از جشنهای تولد هفتاد و یک سالگی بودیم، همه کادوهای سوختی سالهای قبل در یک پک سهمیهای و قیمتی تقدیم هفت دهک اول شد و همه را سوزاند و البته سه دهک اطراف ولنجک و نیاوران و لواسان به گزیدن ککشان هم نرسید.
کلاس مردمشناسی
همیشه این مردم بودند که انقلاب را با پوست و گوشت خود حفظ کردند چرا که برایش خون دلها خوردهاند.
همیشه این مردم بودند که نگذاشتند برخی مسئولین، انقلاب را شاهنشاهی کنند و فقط از درون ماشینهای شیشه دودیشان، مردم را نظاره و وزن کنند.
همیشه این مردم بودند که تاوان تصمیمات کورشناسانه شب جمعهای آقایان را با فدا کردن بچههایشان دادهاند تا آقایان راحت بخوابند و تازه صبح جمعه بفهمند «مثل اینکه دیشت خبرهایی بوده است».
همیشه این مردم بودهاند که ربع پهلوی و دودمان دودی و منقلیشان را آرزو به گور کرده و بر بیشرفی منافقین آب دهان انداختهاند.
همیشه این مردم بودهاند که نگذارند گربه مظلوم ایرانی توسط گرگهای ایران اینترنشنال سعودی و روباههای بیبیسی ملکه الی و کفتارهای من و تو پهلویچه تکه تکه شود.
همیشه این مردم بودهاند که «قدر» خمینی و خامنهای را فهمیدهاند و آنها را برتر از هزار «ماه» میدانند.
و همیشه این مردم بودهاند که گلههایشان از سوءتدبیرها و بیملاحظگیها و حواسپرتیهای مسئولین را به صندوق خانه دلشان بردهاند تا نکند چینی نازک تنهائی انقلابشان ترکی بردارد.
ده فرمان برای بعدی
۱- آچار شلاقی بدرد بخوره، قفل فرمون خوبه، سوپاپ لازمه.
۲- کدخدا و بستگانش فابل اعتماد نیستند اما دانش فنی سوپاپهاشون زیاد به کارمون میاد.
۳- مارادونا رو ول کن، غضنفر رو بچسب.
۴- منع نکن سرت میاد.
۵- تهران ۲۲ منطقه داره.
۶- حنا بعضی وقتا دختری در مزرعه است بعضی وقتا هم رنگی نداره.
۷- دعوا میندازی در نرو، تا تهش وایستا.
۸- رشته ارتباطات احتمالا بدرد مملکتداری بخوره.
۹- ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیبه.
۱۰- مراقب خیاط و کوزه باش.