هشت آموزۀ راهبردی از یک حضور تربیتی / راه ناتمام تربیت
هشت آموزۀ راهبردی از یک حضور تربیتی / راه ناتمام تربیت

حضور در میان دانش­ آموزانی که به ظاهر از دین و دیانت فاصله گرفته‌اند برای بازیگران عرصۀ تربیت امری ضروری است. آنها باید نقطۀ شروع را بدانند. نقطه شروع هم نقطۀ اشتراک بین آن­ها و دانش­ آموزان است که زبان فطرت و عقل است، نه زبان نقل و زور و تقلید.

مقدمه

قرارگاه مردمی تحول اجتماعی با تمرکز بر نقاط حاشیه شهر و محلات مستضف، قصد اثرگذاری اجتماعی و فعال کردن کنش­های مردمی این محلات را دارد. بدین معنا که اعتقاد دارد اگر بناست این مناطق به رشد کافی برسند و از این وضعیت نجات پیدا کنند، باید اولا خودِ مردمِ این محلات به عنوان کنشگران اجتماعی فعال شوند و ثانیا دستِ همسایه های خود را هم در جهت رشد و تعالی بگیرند.

یکی از برنامه­ های این قرارگاه برگزاری اردوی راهیان نور برای دانش ­آموزان است. منتها این اردو با رویکرد تربیتی-فرهنگی اجرا می ­شود و صرفا به بازدید از مناطق جنگی محدود نمی ­شود.

به پیشنهاد یکی از رفقا، توفیق حضور در این برنامه به عنوان مربی برایم حاصل شد. به جهت تعامل­های تربیتی با معلمان، همواره دغدغه داشتم بحث­هایی که با آن­ها دارم را تا حدودی اجرا کنم. چرا که بعضا با این کلام مواجه می­ شوم که زمان این حرف­ها گذشته است! نسل کنونی را دیگر نمی­ توان کنترل کرد. نسل جدید با آنچه که فکر می ­کنید از زمین تا آسمان فرق دارند و این روش­های تربیتی کارساز نیست و دیگر کار از کار گذشته است و … . به همین خاطر صرف حضور در بین نوجوانانی که به ظاهر از دین و دیانت فاصلۀ جدی گرفته­ اند، برایم موضوعیت و رشد داشت. رشدی که در فضاهای دیگر به راحتی پیدا نمی­ شود. در ادامه مختصری از آنچه مشاهده کردم را در ۸ آموزه تقدیم نگاهتان می ­کنم:

نسلی چالشی اما قابل تغییر

معمولا مربیان و معلمان حزب اللهی درمدارس مذهبی، با دانش­ آموزانی مثبت سر و کله می ­زنند که اکثریت جامعه را تشکیل نمی­ دهند. باید میان همۀ دانش ­آموزان قدم بزنند. شاید یکی از علت­هایی که جرات حضور در چنین عرصه­ هایی را پیدا نمی ­کنند این است که می­ ترسند به چالش کشیده شوند.

چرا که نسل فعلی و این دانش ­آموزان هرچه معلمان بگویند را گوش نمی­ دهند، بلکه دنبال “چرایی ­ها” هستند. لذا اگر معلم فهم کافی (و نه سواد) نداشته باشد، به چالش کشیده می شود و خود را می­ بازد. البته به تعبیر حضرت آقا همین شبهات موجب رشد است ولی برخی از مربیان فقط یاد گرفته ­اند در یک فضای گلخانه­ای با بچه های سوسولِ حرف گوش کنی که خانوادۀ مذهبی دارند مرتبط باشند!

تجربۀ چند روزۀ من نشان داد حضور در میان این دانش­ آموزان و شنیدنِ آنها و اینکه چقدر راحت همه چیز را به سخره می ­گیرند و ارزش­ها را ضد ارزش جلوه می­ دهند برای بازیگران عرصۀ تربیت (از معلم گرفته تا سیاست­گذار) امری ضروری است.

چرا که نهایتا قرار است برای این دانش­ آموزان برنامه ­ریزی کنند و باید نقطۀ شروع را بدانند. نقطه شروع هم نقطۀ اشتراک بین آن­ها و دانش ­آموزان است که زبان فطرت و عقل است نه زبان نقل و زور و تقلید.

اگر به این­ عزیزان بگویی خدا می­ گوید و قرآن می گوید به راحتی می­ گویند برو بابا! هیچ ترس و لرزی هم ندارند. باید چند قدم عقب­ تر شروع کرد. ما بچه ­هایی را دیدیم که در همین سن نوجوانی به راحتی جلوی مربیان و مسئولین خود سیگار می ­­کشیدند. دو سه نفری را دیدیم که پشت خاکریزها گل می­­ کشیدند. چند نفری را دیدیم که سرِ کتک زدنِ یک پیرمرد باهم دیگر شرط گذاشتن و نهایتا یکی پیرمرد را زد و بقیه شروع به خندیدن کردند و … .

از این حرف­­ها زیاد است. همه سختی ارتباط گرفتن با این نسل را می ­دانیم. اما سخن اینجاست که همه چیز تمام شده؟ باید نا امید شد؟ این ها هیچ ارزشی نمی­­ فهمند؟ این ها قابلیت تحول ندارند؟ اینجا عده­ای کاملا بدبین هستند و عده­ای مانند حضرت اقا کاملا خوشبین در حدی که می ­فرمایند: دهه هشتادی ها هستند که انقلاب را به سرانجام می ­رسانند! از اقا باید پرسید کدام دهه هشتادی ­ها؟ همان چند درصد کمی که در مدارس مذهبی هستند؟ قطعا نه. آن­ها هم هستند اما منظور آقا این بچه ­ها را هم شامل می ­شود. پس مشکل شاید از ماست نه از این بچه ­ها!! ما باید خودمان را درست کنیم تا بدانیم چگونه با این ها تعامل برقرار کنیم.

اصل خودآگاهی

آن نقطۀ اشتراکی که در قسمت قبل از آن صحبت کردم، خودآگاهی است. نسل اکنون نیاز به اطلاعات ندارند. مملو از اطلاعات هستند. صبح تا شب به آن­ها اطلاعات می­ رسد. اما نکته اینجاست که قدرت پردازش اطلاعات ندارند. یعنی قدرت توجه عمیق به آنچه علم دارند را ندارند. به بیان علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) علمِ به علم ندارند و این چیزی است که دنبال آن هستند. باور کنید وقتی در گعده ­های شبانه به دور آتشی که در آن سیب زمینی درحال پخته شدن بود، حرف­های معرفت النفسی با بچه­ ها می ­زدم شاخک هایشان تیز می ­شد.

اگر می­ خواستم حرف­های کلیشه­ ای بزنم، قطعا جواب نمی داد. وقتی می ­گفتم بچه ها از خودتان بگویید آن ها کیف می­ کردند که صحبت می­ کردند و من می­ شنیدم. (شاید کسی تا کنون آن­ها را نشنیده بود!) از خودشان که می­ گفتند وقت آن بود که من هم آن ها را به چالش بکشم. چالشی که متوجه خود واقعی شان بشوند. بدانند خودی که از آن صحبت می­ کنند واقعا خودشان نیست. چالش­ها و سوالاتی که برای پاسخ به آنها مجبور باشند به خودشان رجوع کنند. صرف اطلاعات دادن را که هوش های مصنوعی به راحتی انجام می­ دهند. این تنبه و آگاهی و سوالات انفسی است که کار مربی است و دانش ­آموز را متوجه خود می­ کند. خودی که نهایتا او را به خدا می­ کشاند.

اصل محبت و رفاقت

همین بچه­ هایی که پیرمرد را می­ زدند واقعا جذب محبت کردنِ ما شدند. محبت نمرده است. هنوز زنده است و کار می­ کند. واقعا برایشان عجیب بود چرا یک فرد بزرگتر باید به آن­ها لبخند بزند و با آن­ها شوخی کند و برایشان چایی بریزد. مشخص بود اصلا محبت از بزرگترهایشان ندیده ­اند. وقتی سر سفره غذا دستشان می­ دادیم با تمام وجود تشکر می­­ کردند. وقتی یکی از بچه­ ها مریض شده بود و برایش قرص می­ بردم، برق خوشحالی در چشمانش مشخص بود. وقتی دانش ­آموزی که خسته بود و باید ظرف غذایش را می­ شست کمکش ظرفش را شستم واقعا نمی ­دانست چگونه محبت خود را اظهار کند.

بچه­ هایی که در روز اول اردو قصد داشتند از ما بکنند(!) و یادگاری بگیرند، روز آخر خودشان به ما یادگاری دادند که این نشانِ همان فهمیدن محبت است. مواردی از این قبیل زیاد اتفاق افتاد. فقط خواستم بگویم طبق آنچه بعضی می ­گویند حتی در بین خلاف ­ترین دانش آموزان این عصر، محبت و رفاقت زنده است و کار می ­کند.

روش خلق موقعیت و اکتشاف

یکی از اهداف جدی ما در این اردو این بود که عزت نفس بچه ­ها را بالا ببریم تا خود را باور کنند و اقدام به فعالیت های جدی در محلات خود کنند. ما می­ توانستیم صرفا با سخنرانی این را بگوییم اما یک موقعیت برایشان طراحی کردیم. موقعیتی که خود چیزی را طراحی کنند و بسازند.

راکت آبی، راکت خاکی و ماشین انفجاری! بچه ها گروه بندی شدند و از صبح تا ظهر با کمک مربی مخصوص این کار، مشغول به ساختن راکت ­ها شدند. این میان بچه­ ها واقعا دیدنی بودند. با چه شور و عشقی مشغول ساختن بودند. خلاقیت به خرج دادانشان جالب بود. دوست نداشتند کاملا شبیه راکت­ ها و ماشین ­های قبلی درست کنند و تقلید کردن را دوست نداشتند!باهم بحث و استدلال می کردند که چه تعداد باله برای راکت شان قرار دهند و … نهایتا هم وقتی راکت هایشان را آزمایش می­ کردند و به هوا می­ رفت برق خوشحالی و “من می­ توانم” در چشمانشان قابل مشاهده بود. این­ هایی که می­ گویم همه از بچه­ هایی بود که به شاگرد آخر کلاس محسوب می­ شدند. این یعنی شاید نتوانند مطالبی که بعضا فایدۀ چندانی هم ندارند، به خوبی به حافظه بسپارند اما در دیگر عرصه­ ها توانایی­ های جدیدی داشتند که فقط باید کشف شود.

روش مشاهده

در راستای تقویت عزت نفس، بچه ­ها را به نیروگاه برق خرمشهر بردیم. به جهت مسائل امنیتی واقعا هماهنگی چنین بازدیدی خصوصا برای این سنخ دانش­ آموزان واقعا سخت بود، اما مسئول اردو این سختی را به جان خود خرید.ایشان روزها درگیر این هماهنگی بود و این یعنی جدی گرفتنِ بچه ­ها! دانش ­آموزان به ظاهر مخالفِ نظام وقتی به نیروگاه رفتند و عظمت آن را دیدند و متوجه شدند این نیروگاه ساختۀ دست مهندسان ایرانی است افتخار کردند. لذت بردند. دیدند آنقدرها هم که رسانه ها می­ گویند ما عقب­ مانده نیستیم و باخود گفتند پس ما هم می­ توانیم روزی نیروگاه بسازیم. سخن اینجاست که اگر ما برای بچه ­ها از دستاوردهای انقلاب می­ گفتیم فایدۀ چندانی نداشت، اما وقتی که خود در یکی از این دستاوردها حضور پیدا کردند و از نزدیک مشاهده کردند، واقعا اثر کرد.

آفت­ های مربی­گری

آنجا یقین کردم وقتی می ­گوییم مربی باید خودساخته باشد واقعا باید خودساخته باشد و الا کار را خراب می­ کند. وارد شدن در فضای تربیتی و جذب دیگران آنقدر جذابیت بالایی دارد که ممکن است انسان خودش و هدفش را فراموش کند. بالاخره جذاب است عده ­ای به دور تو جمع شوند و حرف تو را گوش دهند و هرچه بگویی چشم بگویند! چون وقتی محبت شدید شود، اطاعت به دنبال خود دارد. معلم و مربی نباید در فضای جذب صرف و دعوت به خود بیفتد و آن هدف نهایی را فراموش کند. در همین راستا برخی مربیان دچار ظاهر گرایی افراطی در امر تربیت می­ شوند که ضربه جدی به دانش آموزان و خود مربی می زند.

تنوع همگرا

در این اردو، واقعا تنوعِ انسان­ ها و اینکه باید در سیاست­گذاری ­­هایمان آن را لحاظ کنیم، برایم جدی تر شد. خودم با روش مشاهده این موضوع را عمیق­تر درک کردم! وقتی بچه های بم و کردستان و اراک و خراسان جنویی و … را دیدیم واقعا تنوع خیلی عجیب و غریبی به چشم می ­خورد. بین بچه های کردستان حتی از اهل سنت داشتیم و چون از محلات مختلف بودند شهرتا شهر تفاوت لهجه و فرهنگ وجود داشت و …. . تفاوت خلقیات بچه ها و درون گرا و برون گرا بودن و …. اینجا برایم جدی تر شد. در فضای تربیت رسمی و مدرسه برای لحاظ این تنوعات هم باید معلم را اختیارات جدی بدهیم تا بتواند ناظر به اقتضائات مختلف دانش­ آموزان روش های تربیتی را اجرا کند. اگر دست و بال معلم بسته باشد و مجبور باشد از یک روش واحد پیروی کند قطعا بچه ­ها ضربۀ جدی می­ خورند.البته این اختلافات به صورت واگرا و کاملا متباین فهم نمی ­شود؛ بلکه ناظر به فطرت مشترک انسانی نهایتا این اختلافات را فروعات اصول واحدی می دانیم که در همۀ انسان­ها مشترک است. به همین جهت تنوعات باید همگرا فهم شوند نه واگرا.

مردمی سازی

در این اردو یقین کردم ما در عین توجه به سازمان­ها و ساختارها و نهادهای مرتبط با حوزۀ آموزش و پرورش باید مردم را هم فعال کنیم چرا که نهایتا همین مردم هستند که تحول را رقم می­ زنند.ما گاهی اوقات اینقدر غرق ساختارها می­ شویم و آن­ها را موثر می­ بینیم که از مردم غافل می­ شویم. ریشۀ این نگاه هم به این برمی ­گردد که مردم را جدی نمی­ گیریم و موثر نمی ­دانیم. جالب است که ابتدا بنده در این اردو به برخی از بچه ­ها همین نگاه عدم تاثیر را داشتم اما وقتی فرصت و بستری برای شکوفایی آن­ها فراهم شد واقعا از این همه استعداد تعجب کردم.

امیدوارم به لطف خدای متعال بتوانیم به عنوان حلقۀ میانی در عین ارتباط با حکومت و دولت از ظرفیت مردم هم برای ایجاد مدارس اسلامی و تحول در آموزش و پرورش بهره مند شویم.

 

منتشرشده در پنجره تربیت خبرگزاری فارس