پژوهش و راه دشوار اصلاح اجتماعی
پژوهش و راه دشوار اصلاح اجتماعی

تابه‌حال چقدر دیده‌ایم که به خاطر مشکل یا بحرانی از کشور، «پژوهش علوم اجتماعی» در زمره مجادلات قرار گیرد یا دستگاه‌های پژوهشی کشور هجمه‌ای از نقد را تجربه کنند؟

هرساله چندین جشنواره پژوهشی در کشور برگزار می‌شود و صدها نشست در رثای «پژوهش» شکل می‌گیرد و ده‌ها تقدیر از «پژوهشگران» برگزیده برگزار می‌شود. در شایستگی این جشنواره‌ها، نشست‌ها و بزرگداشت‌ها حرفی نیست، اما بد نیست در کنار آنها، همتی هم بر هم‌اندیشی صاحب‌نظران درخصوص مشکلات پژوهش، یافتن و تفاهم بر سر راه‌حل‌ها و تجمیع اراده‌ها برای اصلاح امر پژوهش داشته باشیم. بزرگانی همچون حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری مدظلّه العالی نقطه شروع اصلاح جامعه را اصلاح دانشگاه دانسته‌اند، اما آیا ما هم به همین میزان به این امر معتقدیم؟ آیا ما هم تقدم اصلاح جامعه را به اصلاح دانشگاه می‌دهیم؟

می‌دانیم که دانشگاه و فرهنگ دانشگاهی بسیار حساس‌تر و ظریف‌تر از سایر بخش‌های نظام اداره کشور است؛ بنابراین شدت تأثیرات نامطلوب در این مجموعه بیشتر است و همین اثرات نامطلوب، به‌شدت نظام علوم انسانی کشور را که باید «طبیب» نظام اداره کشور باشد، زمین‌گیر کرده است. به عبارت روشن‌تر، ما با طبیبی مواجه هستیم که بیماری شدیدتری از خود بیمار دارد. دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف شهیر و رئیس فرهنگستان علوم ایران که سال‌هاست در اداره کلان علمی و فرهنگی کشور نیز دستی بر آتش دارد، در کتاب «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» منتشره در سال ۱۳۸۹، مطرح می‌کنند که علوم انسانی موجود، «در جریان رشد و بسط جامعه جدید برای مقابله با بحران‌ها و حل مسائل مدرنیته پدید آمده‌اند» (ص ۱۸). بر این اساس، قاعدتا لازم است پژوهش علوم اجتماعی کشور ما نیز سهمی بسزا در مقابله با بحران‌ها و حل مسائل جامعه کنونی ما ایفا کند. عالمان علوم انسانی، به دلایل بسیار، علاقه و دغدغه‌ای برای پرداختن به مسائل عمومی و مشکلات سازمان‌های دولتی ندارند:

۱- سازمان‌ها و به‌خصوص مدیران دولتی، این افراد و دانشجویان آنها را به سازمان‌های خود راه نمی‌دهند و اطلاعات مربوط به مسائل عمومی و سازمان‌های دولتی را در اختیار آنها قرار نمی‌دهند.

۲- در صورت پذیرش سازمان‌های دولتی و مدیران آنها، دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی و انسانی اغلب توانایی لازم را برای پرداختن به مسائل آنها ندارند. علت این امر، علاوه‌بر ضعف مفرط در علوم اجتماعی کشور، نامتناسب بودن آموزش‌های ارائه‌شده در این رشته‌ها با مشکلات واقعی کشور است.

۳- نظام ‌انگیزشی وزارت علوم برای اساتید و دانشجویان، مبتنی‌بر مقاله‌های علمی- پژوهشی و کتاب است. در نتیجه اگر هم سازمان‌های دولتی یا مدیران آنها بخواهند دانشگاهیان را در حل مشکلات خود دخالت دهند، ‌انگیزه علمی – نه مادی – مناسبی برای این کار وجود ندارد، زیرا نگارش مقاله و کتاب فارغ از مسائل کشور، بسیار ساده و سهل‌تر از نوشتن مقالات و کتب مبتنی‌بر مسائل عمومی کشور است.

۴- درصورتی‌که بنا بر اتفاق یا ‌انگیزه بسیار قوی، یک فرد دانشگاهی قوی، به‌طورجدی وارد و درگیر فضای خط‌مشی‌های اداره کشور شود، نه‌تنها به‌دلیل تنهایی و کثرت مشاغل، کار خاصی نمی‌تواند انجام دهد، بلکه فرصت‌های علمی خود را نیز از دست می‌دهد. همین درگیری‌ها باعث شده نظام اداری کشور و نظام علوم انسانی، هر یک به مسیر خاص خود ادامه دهند و مطامع خود را برآورند. اما باید توجه داشت نظام علوم انسانی و اجتماعی بیکار نمی‌ماند و به تولیدات علمی خواهد پرداخت؛ منتها وقتی قرار نیست به مشکلات خط‌مشی کشور بپردازد، یا در پی حل مشکلات مطرح جهانی علوم اجتماعی خواهد بود یا به واردات بی‌حدوحصر نسخه‌های غربی مبادرت خواهد ورزید. بگذارید قدری عمیق‌تر این موضوع را واکاوی کنیم. ما در کشور، کم نابسامانی و مشکل نداریم، اما چقدر دیده‌ایم که به علت این مشکلات، پژوهش کشورمان مورد نقد قرار گیرد. مثلا در بحرانی همچون زلزله، «عدم رعایت استانداردهای ساختمانی» به‌عنوان یکی از ریشه‌های تشدید بحران مطرح می‌شود. این موضوع در گفت‌وگوهای مسئولان و کارشناسان مورد توجه قرار می‌گیرد و دستگاه‌های نظارتی این حوزه در معرض شدیدترین نقدها قرار می‌گیرند، اما تابه‌حال چقدر دیده‌ایم که به خاطر مشکل یا بحرانی از کشور، «پژوهش علوم اجتماعی» در زمره مجادلات قرار گیرد یا دستگاه‌های پژوهشی کشور هجمه‌ای از نقد را تجربه کنند. اگر دقت شود، مشخص است که گویا اصلا هیچ انتظاری از «پژوهش علوم اجتماعی» نداریم؛ آنقدر پژوهش را کوچک شمرده‌ایم، آنقدر حسابی روی آن نکرده‌ایم که حتی از آن انتقاد هم نمی‌کنیم. روشن بگوییم؛ ما اصلا شأنی برای «پژوهش علوم اجتماعی» در حل مشکلات کشور قائل نیستیم. اگر بر سر درصد بودجه پژوهش از تولید ناخالص کشور هم بحث می‌کنیم، برای این است که شنیده‌ایم این درصد در کشورهای پیشرفته فلان میزان است؛ پس ما هم برای پیشرفته بودن باید چنین هزینه‌ای انجام دهیم، وگرنه در واقع کارکردی برای این هزینه‌کرد قائل نیستیم. سخن آخر اینکه اگر واقعا پیگیر بهبود وضعیت پژوهش کشور هستیم، باید پیش از هر چیز، فلسفه و کارکرد وجود اجتماعی آن را در کشور تدارک ببینیم؛ وگرنه صرفا با «هویتی تزئینی» مواجه خواهیم بود.

انتشار یادداشت در روزنامه فرهیختگان شماره ۲۹۳۴