دوره یک روزه «راعون، در گام مسئله» در روز پنج شنبه 13 دی ماه همزمان با سالگرد شهادت سردار سلیمانی برگزار شد. این دوره در قالب یک کارگاه آموزشی، میزهای تخصصی مسائل اجتماعی و ویژه برنامه مأموریتی «مثل حاج قاسم» برگزار شد.
دوره یک روزه «راعون، در گام مسئله» در روز پنج شنبه ۱۳ دی ماه همزمان با سالگرد شهادت سردار سلیمانی برگزار شد. این دوره در قالب یک کارگاه آموزشی، میزهای تخصصی مسائل اجتماعی و ویژه برنامه مأموریتی «مثل حاج قاسم» برگزار شد.
کارگاه «حل مسئله به مثابه بازآفرینی زیست بوم مسئله»
برنامه اول این دوره، کارگاه آموزشی «حل مسئله به مثابه بازآفرینی زیست بوم مسئله» با ارائه دکتر محمدصادق ترابزاده انجام شد. در این کارگاه، به شناخت ابعاد مسائل اجتماعی و پیچیدگی آن و هم چنین به فرایند تغییر زیست بوم مسائل پرداخته شد.
گونه شناسی مسائل اجتماعی
در بخش اول مفهوم مسئله از ابعاد مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. در یک تعریف عمومی میتوان مسئله را چیزی از جنس درک فقدانها، فاصلهها و امکانهای تحقق دانست. در این بخش دکتر ترابزاده با بیان اشکالات موجود در فهم عمومی از مسئله، گونههای مختلفی که میتوان به این مفهوم توجه کرد را بررسی کردند. در این تحلیل مسئلهها به دو گونه نظری یا عملی تقسیم می شوند. مسائل نظری مسائلی است که دغدغه اصلی در آنها فهم است و مسیری که در آن پیموده میشود برای فهم مجهولهای ذهنی است. و مسائل عملی مسائلی هستند که فاصله موجود تا مطلوب دغدغه اصلی در آن را شکل میدهد. در این مسائل، دغدغه تدبیر و حل و تغییر محور فعالیتها را شکل میدهد. در ادامه آسیب نظام دانشگاهی در توجه تک بعدی و رشتهای نسبت به مسائل اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت. نقص اصلی نظام دانشگاهی ما این است که تنها از دریچه رشتهها و با یک نگاه تک بعدی به مسائل توجه میشود. این توجه تک بعدی باعث میشود تا دیگر ابعاد پدیده اجتماعی دیده نشوند. همچنین علاوه بر مطالعات دانشگاهی برای حل مسائل اجتماعی نیاز است که رفت و برگشتی میان حوزه مطالعات نظری و عرصه میدان حل مسئله نیز صورت گیرد. به عنوان یک آسیب عام در نظام دانشگاهی جامعه ما بایست به ابتناء فضای رایج علوم انسانی به مبانی انسان شناسی مادی و فهم سکولار از جامعه و علوم اجتماعی توجه کرد. این اتمسفر ما را از حل مسائل بومی نظام اسلامی جدا میکند. در گام بعد دکتر ترابزاده به تحلیل و گونه شناسی مسائل اجتماعی پرداختند. مسائل اجتماعی را در یک طیف میتوان ساده و عملیاتی، مرکب (فنی و اجتماعی) و پیچیده (فنی و اجتماعی) معرفی کرد. مسائل ساده و عملیاتی مسائلی است که اجماع بر مسئله و راه حل موجود است. در مسائل مرکب ممکن است مسئله و راه حل به لحاظ فنی تولید شده باشد اما توافق اجتماعی بر آن موجود نباشد. در مسائل پیچیده نه توافق نظری در مسئله وجود دارد و نه و در راه حل! یعنی مشخص نیست که مسئله و راه حل دقیقاً چیست و بالطبع در مرحله اجتماعی نیز توافقی موجود نیست.
روشهای اقدام در حوزه حل مسئله
مبتنی بر این مفهوم شناسی در تعریف مسئله در بخش دوم ارائه به چگونگی اقدام در حوزه حل مسئله توجه داده شد. در این موضوع به این نکته اشاره شد که در حل مسائل میتوان به دو گونه اقدام کرد. راه حل اول این است که به صورت خرد و پراکنده به حل مسائل مختلف پرداخت. این مسیر در مسائل ساده به کار خواهد آمد و در مجموع اگر بر مبنای صحیحی انجام شود میتواند تغییراتی ولو خرد در آن مسئله انجام دهد. راه حل دوم این است که به جای حل تک مسئله، بایست به حوزه مسئله توجه نمود. در این مسیر فرد بایست به مثابه یک مصلح اجتماعی خود را در مسیر حل مسئله جامعه قرار دهد. به همین دلیل غایت در این مسیر حل مسئله ، تغییر اکوسیستم و تغییر زمین بازی است. در این مسیر ممکن است شما اقدامات مختلفی برای حل مسئله انجام دهید اما وقتی کسی از بالا به مسیر شما نگاه میکند در مییابد که میخواهید یک حالت پیچیده اجتماعی را از یک وضعیتی به یک وضعیت دیگر تبدیل کنید.
میزهای تخصصی مسائل
پس از کارگاه آموزشی شرکت کنندگان دوره در میزهای تخصصی مسائل شرکت کردند. این میزهای تخصصی با موضوعات علم و فناوری، اندیشه رهبر معظم انقلاب، تأمین مالی جمعی، آموزش و پرورش، سلامت و فضای مجازی شکل گرفت. در این میزها تلاش شد نمونههایی واقعی در حوزه مسائل مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. انتخاب میزهای تخصصی متناسب با دغدغه شرکتکنندگان رویداد و اولویتی بود که انتخاب کرده بودند. تسهیلگران و راهنمایان میزها نیز یاران مرکز رشد بودند. در این میزهای گفتگو تلاش بر این بود تا در قالب بررسی نمونههای واقعی حل مسئله مبتنی بر تجربه یاران مرکز در آن حوزه مسئله، پیچیدگی مسائل اجتماعی و توجه به ابعاد مختلف یک مسئله اجتماعی به صورت عینی مورد تجربه قرار گیرد.
ویژه برنامه «ماموریتی مثل حاج قاسم»
برنامه سوم ویژه برنامه «ماموریتی مثل حاج قاسم» با ارائه آقای باقری انجام شد. ایشان در مقدمه اول سخنان خود به این نکته اشاره کرد که گاهی اوقات برای فهم شخصیتهایی مثل حاج قاسم از نقطهای که ما در آن قرار گرفتهایم به آن شخصیت میپردازیم؛ که این کار برای شروع و نسبت سنجی میان ما و حاج قاسم خوب است، اما نگاه نهایی و کار نهایی نسبت به حاج قاسم نباید در این مرحله خلاصه شود؛ بلکه حاج قاسم را باید از افق خودش دید و شناخت. آدمهایی مثل حاج قاسم را تا نروی از نزدیک ببینی، باعث میشود تا از زاویه خودت، تنها آن چیزی را که دوست داری میبینی و به قضاوتها و برداشتهای ناقص میرسی! به عبارت دیگر وقتی از جایگاه خودت میبینی، به گزینش حاج قاسم میپردازی. لذا تا زمانی که خودمان را ارتقاء ندهیم نمیتوانیم شخصیتهایی مثل حاج قاسم را بفهمیم. حالا اگر نمیتوانیم فهم خودمان را ارتقاء دهیم حداقل قضاوت نهایی نکنیم.
مقدمه دوم این که بدانیم حضرت آقا بیجهت از کسی تعریف نمیکنند؛ آن هم نه یک تعریف نقطهای و مقطعی، بلکه یک تعریف استمراری و دنباله دار! گویی ایشان دارند کند و کاو فکری میکنند تا در هر دوره به فراخور زمان و اقتضائات از حاج قاسم نکته یا نکات جدیدی بیان میکنند.
در این جلسه به دنبال آن هستیم تا به نکات و ابعادی از شخصیت حاج قاسم بپردازیم تا در نهایت ببینیم حاج قاسم چگونه خودش را در راه یک مأموریت فدا کرد؟
۱. حاج قاسم به ما یاد میدهد که مأموریت مثل حق است، گرفتنی است نه دادنی! حاج قاسم هیچوقت این گونه نبوده است که منتظر بایستد تا کاری را به او بگویند. حاج قاسم از اول بزرگ انتخاب میکرد. حتی وقتی ۱۲، ۱۳ ساله بود با پسر عمویش (که بعداً در دوره دفاع مقدس به شهادت رسید) برای بدهی پدرش میآید در شهر کار می کند تا بدهی را ادا کند. این آدم یعنی آماده بار برداشتن است. کودکی حاج قاسم جدای از بزرگیش نیست. پس وقتی میگوییم مأموریت گرفتنی است، یعنی توان فهم و فکر و افق خودت را طوری بالا بیاوری که بگویند این کار برای این آدم است. از این جهت، حاج قاسم هیچ موقع میدان را رها نمیکند. مثلا جنگ تمام میشود، میدان را ترک نمیکند و به انتخاب جدیدی درون میدان میرسد. آدمهایی مثل حاج قاسم، شهید کاظمی، مرحوم کاظمی آشتیانی، شهید آوینی هیچ وقت میدان را ترک نمیکنند. اینآدمها مأموریت را برای خودشان میکنند. یعنی میدان و فضا و آدمها و منابع و خلاصه هیچ چیز، برایشان تعیین مأموریت نمیکند، بلکه آنها هستند که خودشان را برای مأموریت میسازند و نامزد میکنند. در این مسیر هیچ جایش برای این آدمها شوخی بردار نیست. هیچ جای زندگیش بیمأموریت و جدای از مأموریت نیست، هر چقدر که خودش بالا میآید مأموریت هم بالا میآید. گاهی مأموریت از خود آدم هم بالا میزند. در این حال و هوا به جایی میرسد که همیشه یکی از انتخابهای ولی برای سپردن مأموریت میشود .در حقیقت، همواره جلوی چشم و سرفهرست است.
۲. مأموریت، نیازمند بالا بردن و ارتقاء درجه فکری و فهمی است. علاوه بر این که مأموریت را برای خودت میکنی باید درجه فهمی خودت را نسبت به مأموریت بالاتر ببری. اگر فهم خود را بالا نبرید آرام آرام ، از کیفیت میافتید و کمتر منتخب و معتمد میشوید؛ لذا باید توان و فهم و ایدهپردازی از مأموریت را دائم با خودت بالا ببرید.
۳. آدمهایی از سنخ حاج قاسم، هرچه بیشتر با اخلاص بیشتری (=خداییتر) حرکت کند، مأموریتشان رنگ توحیدی بیشتری به خود می گیرد. آن زمانی که مأموریت خالص است، هر چه پیش بیاید آن ابتلا را برای خودش میکند. ابتلا برایش ترس ایجاد نمیکند؛ زیرا با اخلاص خودش حرکت کرده است. هر چه جلوتر میرود عالم را بیشتر توحیدی میبیند و شکرش در این مرحله عمیقتر میشود. اگر این (=اخلاص) نباشد یا خرده شیشهاش زیاد باشد، آنچه بهعنوان مانع برایش پیش میآید، نمیداند اثر نقص و بیاخلاصیش است یا ابتلاء الهی است! برای این که نشانهها درست کار کنند، باید اول خودت درست باشی! هر چه مأموریت جدیتر میشود، باید اخلاص بیشتر شود. اگر اخلاص نباشد معلوم نیست که بزرگ شدن مأموریت در مسیر سعادت ما رخنمایی کرده یا شقاوت ما!
۴. حاج قاسم هوش اجتماعی بالایی داشت. این خیلی مورد نیاز است. یعنی علاوه بر مأموریت، باید بتوانم با آحاد موجودات کار کنم. آنها را ببینم و برایشان کارسازی کنم. این در نسبت با یک مأموریت بسیار مهم است. حاج قاسم با “کل” کار داشت، ولی هیچ وقت جزئیات را فراموش نمیکرد. مثلاً آدمهایی که متفاوت و به اصطلاح از جنس خودمان نبودند را بیشتر میدید و تحویل میگرفت و همصحبتی و معاشرت میکرد. با همه سر شلوغیها و درگیریها، آن هم با تنوع بسیار فراوان، توجه به جزئیات را فراموش نمیکرد. بهتر بگویم راه حل برخی مسائل بزرگ را در همین جزئیات و جزئی نگریها میدید.
۵. کسی مثل حاج قاسم کیاست، مؤمنانهاش زبانزد است. هیچ وقت این کیاست را خرج موارد مبتذل و سخیف نمیکند. یعنی با عقل و درایتش، گرهگشاییهای بزرگ و یکتا میکند و آن را خرج روزمره و زرنگ بازیهای بعضاً متداول نمیکند.
آن جایی که باید به دشمن ضربه بزند از همین توانایی استفاده میکند. به عبارت دیگر چنین شخصی فراست و کیاست خودش را خرج امور حقیقی و حل مشکلات کشور و مردم میکند؛ لذا یک سادگی در عین پیچیدگی در شخصیت این افراد دیده میشود. در برخورد با مردم علمی و عادی، راحت و بیغلوغش و دربرخورد با متعدیان و مستکبرین، برخورد با غلظت و شدت! همین هست که رشد متوازن اخلاقی و شخصیتی پیدا میکند.
۶. حاج قاسم بند گذشته نبود. گذشته را میفهمید ولی به آن وابسته نبود. یعنی در گذشته نمیماند بلکه با تجربههای فتح و عدم فتحش، برای مسیر پیش رو، راهگشائی میکند. از این جهت با یک آرمان جهانی رو به جلو حرکت میکرد و نرسیدنها و توقفها و شکستها ، او را به سمت راهکارهای جدید رو به هدف بلند و متعالی خود میکشاند.
در نهایت آنکه، تمام هم و غم حاج قاسم، تحقق امر ولی بود. از این جهت اگر الان حاج قاسم بود، برای الان عالم که جبهه کفر، حس سلطه و برتری ظاهری دارد، با طراحی تاکتیکهایی غالباً نامتقارن، دشمن را از این وهم سلطه و هیمنه در میآورد. حرف آخر آنکه، آرمان بلند امام و آقا، بسیج جهانی مستضعفین بود؛ فلذا همیشه یک نگاه حاج قاسم این آرمان را رصد و پیجویی میکرد.