نمایشگاه قرار فَست است اما یک جریانِ تدریجی، زیرِ پوست آن وجود دارد. پشت هرکدام از اینفوگرافیکهایی که به دیوار چسبانده شده، ساعتها سیاهمشق و مباحثه و مطالعه و پژوهش و مبنا و کار میدانی خوابیده. هر هسته، به تدریج شکل گرفته. هر آدم به تدریج آمده. دیدنشان فقط کمی دقت لازم دارد. به علاوه کمی تدریج!
نمیدانم کارلو پترینی دردش چه بود اما سال ۱۹۸۶ همانطور که در دفتر روزنامهشان نشستهبود و اخبار افتتاحیه شعبه جدید مکدونالد در شهرشان، رم را دنبال میکرد، یکدفعه مثل انیمیشنها یک لامپ بالای سرش روشن شد. رستوران در مشهورترین میدان شهر رُم، پیاتزا دی اسپاگنا، پایین پلههای اسپانیایی افتتاح شد. کارلو که حالا با او رفیقیم و با نام کوچک صدایش میکنیم، بعد از یکی دو بار شرکت در اعتراضات علیه مکدونالد، با رفقایش دست به یک کار عجیب زد. آنها میخواستند «آهسته» غذا بخورند. و اینطور شد که جنبش غذای آهسته یا slow food شکل گرفت. طبق رسم جنبش غربزدگی در ایران، با یک فاصله سی چهل ساله، اشک شوق در چشمان عدهای جمع شد و گفتند چرا ما نه؟ بدون آن که یک بار تا الان، از صبح تا شب کنار دیگ آش گندم هیئت ایستاده باشند تا بفهمند آهستگی یعنی چه!
چهارم مهر ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد، مقدمه بحث در مورد «رشد» است. این بحث معروف است به آزادی معنوی. هر موجود زندهای به سمت تکامل حرکت میکند. همه در حال رشدند. یکی از عوامل سهگانه رشد در کنار آزادی و امنیت، «تربیت» است. تربیت همان سلسله عواملی است که موجود زنده برای رشدش نیاز دارد. مثلا یک گیاه به آب و خاک و نور نیاز دارد، یک حیوان به چیزهای بیشتر و یک انسان به چیزهای خیلی بیشتر که مجموعا به آنها میگوییم: تعلیم و تربیت. تربیت، یک امر کاملاً آهسته است. یکشبه نمیتوان آیتالله شد. در روایت مداومت حداقل یکساله برای تأثیرگذاری یک عمل ذکر شده! دوستی میگفت اگر شهید مطهری یک جلسه دو سه ساعته با تولستوی صحبت میکرد، احتمالا تولستوی شیعه میشد. من میگویم کارلو هم همینطور. البته زیر ده جلسه بعید بود. حداقل کارلو با شهید مطهری همعصر بود و بر خلاف تولستوی، دیدار کارلو و شهید مطهری امکان عقلی داشت اما چیزی که کارلو نداشت توفیق بود!
کاری که کارلو شروع کردهبود در نهایت ختم شد به جنبش آهسته یا slow movement. آهستهها در کتابشان به نامِ «در ستایش آهسته» میگویند: «جنبش آهسته یک انقلاب فرهنگی در برابر این تصور است که سریعتر همیشه بهتر است. فلسفه آهسته این نیست که همه کارها را با سرعت حلزون انجام دهیم. بلکه به این معناست که تلاش برای انجام همه کارها با سرعت مناسب باید انجام شود. لذت بردن از ساعتها و دقیقهها به جای این که فقط آنها را حساب کنید. انجام همه کارها به بهترین وجه ممکن، به جای کمترین زمان ممکن. این در مورد برتری کیفیت بر کمیت در همه چیز است، از کار تا غذا تا پرورش فرزند.»
نگاه کارلو و دوستانش به آهستگی نوعی طریقیت دارد برای لذت یا نهایتا انجام بهتر کارها. اما به نظر آهستگی ریشهایتر از این حرفهاست. مثلاً اگر به جای آهستگی بگوییم «تدریج» چطور؟ چون انسان از ماده نَسَیَ میآید و فراموشی جزئی از اوست، خیلی وقتها تدریج را فراموش میکند. مثلاً وقتی به نمایشگاه «قرار» میآید! شاید چون خودِ قرار زیاد تدریجی نیست، فست است! یک نگاه که در صورت دکتر ترابزاده بیندازید، میفهمید عدالت ریشهایش را سفید کرده؛ اما وقتی در پنجدقیقه کل کارهای هسته عدالتپژوهی را برایتان توضیح میدهد، کمی پشت گوش چپتان را بخارانید و با خودتان بگویید: عجب! این که کارِ یکماه سازمان ماست! که البته اگر چنین چیزی در ذهنتان آمد، میتوانم به شما بگویم هنوز تفاوت عدالت و برابری را نمیدانید.
یا مثلا وقتی وارد هسته مکتب امام خمینی(ره) میشوید، به یاد سلسله کتابهای بیپایان فلان موضوع از منظر امام یا رهبر انقلاب بیفتید. یک جای دیگر که اعضایش فیشهای Khamenei.ir را کتاب میکنند! البته وقتی بعد از ده ثانیه نگهداشتن کتاب روش تحلیل منظومهایشان، مجبور شدید دودستی آن را نگه دارید، اینها را از یاد میبرید. فیش جمعکردن مگر هزار صفحه کتاب روشی میخواهد؟
نمایشگاه قرار فَست است اما یک جریانِ تدریجی، زیرِ پوست آن وجود دارد. پشت هرکدام از اینفوگرافیکهایی که به دیوار چسبانده شده، ساعتها سیاهمشق و مباحثه و مطالعه و پژوهش و مبنا و کار میدانی خوابیده. هر هسته، به تدریج شکل گرفته. هر آدم به تدریج آمده. دیدنشان فقط کمی دقت لازم دارد. به علاوه کمی تدریج!