روی دیوار دور تا دور نمایشگاه، تصویر پدر نقش بسته؛ تصویر حاجآقای مهدوی کنی (ره). دیوار انتهایی اما پر از قصه شده است. قصههای پدر؛ قصههایی که «متفکر نهادساز» را روایت میکند. او دیوارهای نهاد دانشگاه را ساخت، کار هر کسی نبود. مربّی فکرها بود و کارش را هم کرده و حالا نوبت ما است که فکرها را به فناوری تبدیل کنیم، فناوری حل مسئله! ما خیلی کارمان راحت است که نباید دیوار بسازیم؛ ما فقط آمدهایم دیوارها را رنگ بزنیم!
همه سفید بودند، یک دست. تا دیروز البته! امروز اوضاع فرق میکرد و باورمان نمیشد که این همه تغییر در این فرصت کم ممکن باشد. دیوارهها را میگویم. سازههای نمایشگاهیای که اسم خاصی دارند و حالا در خاطرم نیست. پَنِلها یا تختههایِ چوبیِ سفیدرنگی هستند، تقریباً اندازهی دریچه کانال کولر. با ابزار خاصی به همدیگر وصل میشوند تا دیوارههای کاذبی شکل بگیرد و یک سالن بزرگ را به چند قسمت تقسیم کند؛ هر قسمت، یک ایستگاه، ایستگاهی در مسیر روایت فکرپروری تا فناوری.
این دیوارههای کاذب وسط سالن امتحانات دانشگاه امام صادق علیهالسلام کشیده شدهاند تا یاران مرکز رشد، رویشان حرف راست بنویسند، یا بکشند، یا بچسبانند. چسباندن فعل دقیقتری است. روی این تختههای سفید، روایت خود را چاپ کردند و چسباندند. یک شب تا صبح طول کشید تا همهی آن دیوارههای سفید، رنگیرنگی بشود. پسزمینهی رنگ همهی دیوارهها، سبزآبی است. تصاویر و متنها را با خردلی و سفید و یکی دو رنگ دیگر کشیدهاند.
دیوارهها پر شدهاند از قصههای مرکز رشد. یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. دانشگاهی بود به نام مبارک امام صادق علیهالسلام. دانشجوهایش همه خوب و مهربون که هیچ، همه اهل جنگ و جهاد! جنگِ سخت علیالظاهر تمام شد و آدمهایش را هم با خودش برد. دیگر یا کسی نمانده بود که جهادی کار کند، یا دیگر جهادیها را به راحتی پیدا نمیکرد. حالا و اینجا و این یکی دو شب، تلاش یاران مرکز رشد برای شروع قرار، کمنظیر بود. تکاپو و ولولهی شیرینی در سالن امتحاناتی که غالباً با رخوت وارد آن میشدیم، حکمفرما است. انگار تک تک یاران مرکز رشد، خودشان را صاحبِ کلِ کار میدانند! هر کسی هر گوشهی کاری روی زمین مانده باشد را میگیرد تا همه «قرار» بگیریم.البته اینکه میگویم یک شبه دیوارههای سفید، سبزآبی شدهاند، شما را به اشتباه نیاندازد. بیش از یک ماه است که یاران مرکز رشد در تکاپوی طراحی و ساختاربندی روایتهای خود هستند. کلی بالا و پایین کردهاند که توی پنج متر جا، چطور ماجرا را توضیح بدهند؟ تصور کن! هم باید بگویی مسئلهات چیست؟ هم اینکه مأموریت تو در قبال این مسئله چیست؟ هم اینکه با چه منطقی با این مسئله مواجه میشوی؟ هم اینکه تا حالا برای آن چه کارهایی کردهای؟ هم اینکه از این به بعد چه کارهایی قرار است بکنی؟ و چیزهای دیگر.
البته اینکه میگویم از یک ماه قبلش داشتیم برای دیوارهایمان فکر میکردیم، باز شما را به اشتباه نیاندازد. قصه، قصهی یک روز و دو روز و یک ماه و دو ماه نیست. قصه به آن روزی بر میگردد که یک سری از آن جوانان جنگیِ جنگ ندیده، گفتند که دیگر این طور نمیشود؛ این که کار نشد! هر کس میآید توی دانشگاه آیتالله مهدوی کنی، چهار صباح درس میخواند، چند واحدی پاس میکند و بعد میرود پی کارش. آجری روی آجر نمیآید. اگر هم بیاید، دیوارها آنقدری قد نمیکشند. اگر هم قد بکشند، هر کدام یک گوشه از عالماند و به یک دیگر نمیرسند؛ خانهای ساخته نمیشود؛ خانهمان ساخته نمیشود.
دیوارههای کاذب چند روزی اینجا هستند، میآیند و میروند؛ اما اینجا دیوارهایی دارد، که سالهاست سرجایشان هستند. آنها هم شب سفید بودند و صبح سبزآبی شدند. چهاردیواری خود سالن شهید باغانی (سالن امتحانات). عمری از این دیوارها گذشته و آنچنان که باید سفید نیستند. اما دود از کُنده بلند میشود. روی همهی این دیوارها تصویر پدر نقش بسته؛ تصویر حاجآقای مهدوی کنی. کنارش هم نوشته شده: متفکر نهادساز، لوگوی قرار هفتم هم هست. دور تا دور سالن همین شکلی است؛ به جز دیوار انتهای سالن. آن یکی پر از قصه شده است. قصههای پدر؛ قصههایی که «متفکر نهادساز» را روایت میکند. مثلاً اینکه حاج آقا خیلی میخواست بگوید که دانشگاه امام صادق علیهالسلام برای تبلیغ است؛ اما میدید تا این را بگوید همه ذهنشان به منبر رفتن و کتاب نوشتن محدود میشود. حالا اگر خیلی ذهنها باز باشد، منبر را میبرند در بلاد کفر و کتاب را به زبان کفار؛ ولی او میخواست با کارآمدی، با اقتصاد و فرهنگ و سیاست درست و حسابی، جمهوری اسلامی را سر زبان کفار بیاندازد.
او دیوارهای دور تا دور را ساخت. سفید هم ساخت. کار هر کسی نبود. شاید، اصلاً کار هیچ کس دیگری نبود. ولی کسانی باید این دیوارها را رنگ میکردند! به جزئیات نیاز داریم. او مربّی فکرها بود و نهاد دانشگاه را ساخت. او کارش را کرده و حالا نوبت ما است که فکرها را به فناوری تبدیل کنیم، فناوری حل مسئله! باید روی دانه دانه مسائل نظام دست گذاشت، حل کرد و جمهوری اسلامی را کارآمدتر کرد. ما خیلی کارمان راحت است که نباید دیوار بسازیم؛ ما فقط آمدهایم دیوارها را رنگ بزنیم!