زندگی دانشجویی در حساسترین سالهای عمر شریف شما، خواسته یا ناخواسته از آغاز، آغاز میشود. گامهای شما به سوی پایان یکی پس از دیگری برداشته میشود؛ و در این میان بد نیست اندکی هم از دفتر فالمان بخوانیم: عدهای مغازه باز کرده و مشغول کاسبیاند. بله همین طور است، کاسب حبیب خداست. به قول بزرگترها، وقتی به جمع اینها ملحق میشوی، تو گویی هر کسی پیازی برداشته و به دنبال نان میگردد. یکی یکی یکی ...
مرتضی تیموریان از دانشآموختگان رشته معارف اسلامی و مدیریت دولتی ورودی ۸۹ بودند که هم اکنون در مقطع دکتری دانشگاه خودمان مشغول تحصیل هستند. پایاننامه کارشناسی ارشد ایشان زیر عنوان: ارزشیابی خطمشی حمایت از کشاورزی جمهوری اسلامی ایران بر اساس مدل cipp (مطالعه موردی طرح گندم در سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳) دفاع گردید.ایشان هماکنون در هسته سیاست کشاورزی ذیل هدایت دکتر هاشم سوداگر در مرکز رشد مشغولند.
سین لام الف میم؛ سلامٌ قولاً من ربٍ رحیمٍ
اگر موافق باشید، از پایان آغاز کنیم. شهریورماه ۱۴۰۲، تقریباً آخرین مهلت دفاع از پایاننامههای شماست؛ یعنی پایان هفت سال زندگی دانشجویی در دانشگاه امام صادق علیهالسلام. در این نقطه هر کدام از شما میتواند تکه تصویرهایی جسته و گریخته از آنچه در این هفت سال گذشته است، تصور کند: کلاسهای ورزش با حضور حاجی لک، دانشگاه مرجع، شبهای جمعه در کنار برج جنب دانشگاه، پیادهروی اربعین، اردوهای جهادی، زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی، دوره مکالمه عربی، اردوهای کوهنوردی، کوچه برلن، بازدید از مرکز آمار ایران، هیأت میثاق با شهدا، بسیج دانشجویی، دفتر اعزام مبلغ، مرکز رشد، اقامتگاه متأهلی و هزاران تصویر ریزودرشت دیگر؛ و شاید فکرهایی برای آینده خود در سر داشته باشد: سربازی، ازدواج، تربیت فرزندان، پدر پیرتان، دغدغه فرهنگ که خواب از سرتان برده است یا هر فکر دیگر؛ و شاید در این هفت سال با اساتیدی همچون دکتر خندان نیز آشنا شده باشید. در این صورت میتوانید از پایانی دیگر آغاز کنید و دوباره ببینید که اگر شما جای ایشان بودید، پس از گذشت این همه سال از زندگی دانشجویی در چه نقطهای قرار داشتید. البته این گونه است که در این هفت سال با بزرگانی چون آیتالله باقری کنی، خیلی خیلی کم آشنا شدهاید. باز هم از پایان…
از پایان بگذریم! زندگی دانشجویی در حساسترین سالهای عمر شریف شما، خواسته یا ناخواسته از آغاز، آغاز میشود. گامهای شما به سوی پایان یکی پس از دیگری برداشته میشود؛ و در این میان بد نیست اندکی هم از دفتر فالمان بخوانیم: عدهای مغازه باز کرده و مشغول کاسبیاند. بله همین طور است، کاسب حبیب خداست. به قول بزرگترها، وقتی به جمع اینها ملحق میشوی، تو گویی هر کسی پیازی برداشته و به دنبال نان میگردد. یکی چند سال درِ دفتر دیگری را جارو میزند تا یک صندلی از آن خود کند. یکی برای کسب مسئولیت در یک جای ارزشی، چند سال تلاش میکند. یکی پژوهش میکند تا دکتری قبول شود. یکی فنون نرمافزاری یاد میگیرد تا پروژه بردارد. یکی یکی یکی …
دفتر فال هم ملالآور شده است، کاش میشد از آن بگذریم! کاسبی که بد نیست، کاسب حبیب خداست. اصلاً چه کار به دفتر فال داریم، قرآن کریم میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَی تِجَارَهٍ تُنْجِیکمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» (۱۰/ الصف). تازه بلافاصله در آیه بعد میفرماید: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۱۱/ الصف). تنوین نکره[۱] نمیگذارد از دفتر فال بگذریم؛ انگار هر کاسبی هم نجاتدهنده نیست. پس ما که فکر «تِجَارَهً لَنْ تَبُورَ» (۲۹/ فاطر) در سر داریم، ناچاریم بگذریم! از «هر کاسبیای» بگذریم! تا از دفتر فال هم بگذریم! البته اشتباه نشود کاسبی را کنار نمیگذاریم، چون گرفتار صفحه دیگری از دفتر فال میشویم: عدهای محتکرند. سرمایههای عزیز عمر خود را بر پشت در گذاشته و در را بستهاند. یکی تا پاسی از شب بیدار است تا بتواند تا ظهر جمعه، خوب بخوابد. یکی اینقدر حرف میزند تا فرصتی برای فکر کردن نداشته باشد. یکی زندگیاش شده مثل یک مثلث متساویالاضلاع شامل سه ضلع کلاس، خوابگاه و سلف. یکی …
تا اوضاع بدتر نشده دفتر فال را میبندیم. تا شما صفحه جدیدی از این دفتر را بسازید که کسی آن را نبندد…
[۱] تنوین کسره در کلمه «تجارۀٍ»