آنچه وقایع را بحران یا مدیریت می‌کند
آنچه وقایع را بحران یا مدیریت می‌کند

بوروکراسی: به نظر می‌رسد که ساختار اداری کشور حتی در رتق و فتق امور عادی و حالت روزمره نیز دچار مشکل است. آیا این ساختار و نظام اداری که قطعا منفک از انسان‌های درون آن نیست، می‌تواند برای بحران کاری کند؟ وقتی که بسیاری افراد هدفشان از کار در ساختار اداری کشور، صرفا استخدام و بهره‌مندی و پشت میز نشینی است می‌توان توقع حل مشکل داشت؟

مقدمه

 

آیا بحران یک واقعیت خارج از ماست یا اینکه نوع مواجهه ما با رخدادهای معمول و غیرمعمول است که بحران را شکل می دهد؟ زلزله یا هر حادثه دیگری که رخ دهد، این نوع مواجهه ماست که شرایط را برای ما تبدیل به بحران یا غیربحران می کند. انسان‌هایی که دائما در ناز و نعمت بوده‌اند و غیر از آن را نمی توانند تحمل کنند، حتی یک کمبود ساده را بحران می انگارند. پس آنچه در تحلیل یک بحران لازم است مورد توجه قرار گیرد، نوع مواجهه انسان با رخدادها و وقایع است.

در مواجهه با پدیده‌هایی چون زلزله به نظر می رسد که ۴ عنصر کلیدی می توانند به بحران یا مدیریت آن شکل دهند:

  1. بوروکراسی اداره امور عمومی
  2. فرهنگ عمومی مردم
  3. نیروهای خودجوش و موثر
  4. تشکیلات مدیریت بحران

 

بوروکراسی:
به نظر می رسد که ساختار اداری کشور حتی در رتق و فتق امور عادی و حالت روزمره نیز دچار مشکل است. آیا این ساختار و نظام اداری که قطعا منفک از انسان های درون آن نیست، می تواند برای بحران کاری کند؟ وقتی که بسیاری افراد هدفشان از کار در ساختار اداری کشور، صرفا استخدام و بهره مندی و پشت میز نشینی است می توان توقع حل مشکل داشت؟

فرهنگ عمومی:
در جامعه ای که مردمش آلوده به دنیاگرایی و تعلق به مادیات، طمع و حرص و تکاثر، چشم داشت به بیرون از قبیل دولت و دیگران، نداشتن عزت نفس، بی اعتمادی به حاکمیت، ابهام نسبت به آینده و … هستند آیا می توان انتظار آرامش در زمان وقوع رخدادهایی چون زلزله داشت؟ کسانی که همواره در شرایط عادی منتظرند تا دیگران از جمله دولت دست آن‌ها را بگیرد، کسانی که احساس می کنند اگر الان چیزی جمع نکنند فردایی تاریک خواهند داشت، کسانی که دیده قناعت را کور کرده و حرص انبارسازی در دنیا را سرلوحه کرده‌اند، کسانی که دیگران را نمی بینند و ایثار و احسان و انفاق در شرایط غیرمعمول را بی معنی می دانند، …. ، این ها چگونه می خواهند در شرایط بحران، آرامش خود را حفظ کنند، خود را و دیگران را نگاهداری کنند یا به کنترل ستادها و عوامل مدیریت بحران درآیند؟ فارغ از اینکه این خصائص چرا و چگونه ایجاد شده اند، اما وجودشان، یعنی بحران. رخدادها، صرفا آن را به ظهور عمومی می رسانند. در عین حال نقش آموزش عمومی را نیز نباید نادیده گرفت .بالعکس آن هم پاسخی بالعکس دارد. فرهنگ قناعت، صبر، عزت نفس، ایثار و محبت، یعنی صرفا وجود مشکلاتی در بیرون که به راحتی قابل مدیریت است. سختی دارد اما بحرانی نیست. آن‌ها کسانی هستند که منتظر دیگری نیستند.

نیروهای خودجوش و موثر:
فارغ از اینکه نهادهای رسمی حکومت در مواجهه با وقایع و بحران‌ها، چگونه به مدیریت بر می خیزند، همواره عده ای در کشور هستند که در شرایط بحرانی حاضرند و اساسا با بحران زندگی می کنند. آن ها سبکی از زندگی و کار و فعالیت دارند که همیشه و برای هر شرایطی جواب می دهد. حال که بحرانی بروز می کند، تلاطمی در آن ها بروز پیدا نمی کند. این نیروها، در شرایط جنگ، وقایع غیرمعمول طبیعی از قبیل زلزله و سیل و ….، در صحنه مواجهه با محرومیت ها، در صحنه مواجهه با آسیب های اجتماعی، مواجهه با فتنه های سیاسی و این چنین موقعیت‌هایی، حضوری مستمر دارند. شاید بتوان به جرئت بتوان گفت که بخش زیادی از بار انقلاب و خدمت به مردم را خصوصا در شرایط غیرمعمول، این گروه‌ها به عهده دارند. عمده این نیروها، انگیزه‌ها و خاستگاهی دینی-انقلابی دارند و در پشت همه این ها اعتقاد به آخرت و معاد وجود دارد. این افراد شاید در بسیاری مواقع تخصصی به صورت حرفه ای نسبت به آن حادثه نداشته باشند، اما حضورشان در امداد الهی به اثر و برکت می انجامد.

تشکیلات مدیریت بحران:
مردم هر گونه که باشند، نظام اداری هر گونه که باشد، نیروهای خودجوش باشند یا نباشد، در هر صورت نیازمند تشکیلاتی هستیم که کل میدان را مدیریت کند و به انضباط در آورد. ساماندهی افراد، منابع، نهادهای موثر، مدیریت اطلاع رسانی و کنترل فرهنگ عمومی، ایجاد و حفظ امنیت و ادراک امنیت و …. همگی از عملکردهای این تشکیلات است. نبود یا ضعف چنین تشکیلاتی که باید قبل و بعد از حوادث حضور موثر داشته باشد، منجر به ناهماهنگی عملیات حل بحران، اتلاف منابع انسانی و مادی، بی اعتمادی و تخریب فرهنگ عمومی و در نهایت امتداد بحران در بلندمدت می‌شود.