اگر مسأله اول اقتصاد کشور، تولید، نقدینگی و بانک باشد، بیشک مسأله اول اجتماعی ما، امید به آینده، انگیزه برای تحول و بهبودی، اعتماد به نفس ملی، و افتخار به راه طی شده است. سخن رهبری در طلیعه سال نو، کلیدی مدبرانه و راهگشا برای جهاد امید است: جوانگراییِ حاکمیت، و روی دیگر سکه که تقویت و شکوفایی تعهد ملی جوانان است. اما تحقق این مهم، مستلزم رعایت ملاحظاتی است...
«عرض من این است که جوانها باید شانهشان را زیر بار مسئولیّتهای دشوارِ کوچک و بزرگ بدهند؛ علاج مشکلات کشور این است.
ما در گام دوّم انقلاب بایستی حرکت کشور را بر دوش جوانها قرار بدهیم همچنان که در گام اوّل در دورهی انقلاب هم هدایت را امام میکرد امّا حرکت را و موتور پیشرفت را جوانان روشن میکردند، حرکت را آنها به وجود میآوردند.
امروز تلاش شما و سعی شما این است که استقلال کشور را و عزّت کشور را تأمین کنید؛ هزینهی این کار را شما امروز دارید میدهید؛ [هزینهی] امروز ملّت ایران و جوانان ما، هزینهی رسیدن به استقلال کامل -در جهات مختلف- و به عزّت ملّی و به جامعهی اسلامی است؛ نسلهای بعد، از این دستآورد شما استفاده خواهند کرد؛ همچنان که یک روز جوانها، هزینهی مبارزهی با دستگاه طاغوت را قبول کردند و دادند، زندانش را رفتند، کتکش را خوردند و انقلاب بحمدالله به پیروزی رسید، نظام طاغوت ویران شد؛ یا در دوران جنگ تحمیلی خانوادهها هزینهی دفاع از کشور را دادند و امروز شما در امنیّت دارید زندگی میکنید؛ امروز هم شما باید هزینهی ایستادگی در مقابل دشمن را بدهید تا نسلهای آینده انشاءالله از دستآورد شما استفاده کنند.» (بیانات رهبر انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، ۱۳۹۸/۰۱/۰۱)
اگر مسأله اول اقتصاد کشور، تولید، نقدینگی و بانک باشد، بیشک مسأله اول اجتماعی ما، امید به آینده، انگیزه برای تحول و بهبودی، اعتماد به نفس ملی، و افتخار به راه طی شده است. این مسأله، با حاکم شدن ایده ناکارآمدی ملی، اقدامات و برنامههای بهبودبخش را هم بلااثر و از پیش بازنده خواهد ساخت. اگر حکیمی از واجبی سخن بگوید، قطعا مقدمه آن واجب را هم مراد کرده است. رفع و درمان عارضههای اجتماعی موجود، مقدمه واجب تحقق هر شعار و هدفگذاری ملی در عرصه اقتصاد است. این درمان، با جهاد و حرکتِ بیدرنگ و سراسری مؤثران بر افکار عمومی و سرمایه اجتماعی، و البته با یافتن کلیدهای فرهنگ سیاسی و فرهنگ عمومی جامعه ایرانی محقق میشود.
سخن رهبری در طلیعه سال نو که در مطلع متن آمد، کلیدی مدبرانه و کارگشا برای جهاد امید است: جوانگراییِ حاکمیت، و روی دیگر سکه که تقویت و شکوفایی تعهد ملی جوانان است.
جوانی، روایتگر تحول و محرک تازگی و خلاقیت است، بخش مهمی از سرمایه اجتماعی ما که هنوز از ناکارآمدی دولتها، زخمی نشده است. از سوی دیگر، ما واقعا کشوری جوان هستیم و بدون درک این شرایط و برساختن آمیزهای از انرژی جوانانه و تجربه کهنسالانه، موتور خاموش سیاستگذاری ملی و مدیریت اجراییمان روشن نمیشود. منطق بیرونی و پیامد رسانهای این جوانگرایی، طبعا نجات سازمان امید و اعتماد جامعه است. حاکمیتی که چنین به جوانانش اعتماد میکند، لایق حسن ظن بیشتری است، بیش از آنچه جوسالاران مجازی تجویز میکنند…
بر این اساس مهمترین و فوریترین پیشنهادات نگارنده این است که:
اول؛ این منطق را به قاعده هرم حاکمیت، و البته به مردم صادقانه تفهیم نماییم. مهلک جوانگرایی، نمایشی قلمدادشدن آن است. یعنی چنان کنیم که همه مردم، ائمه جمعه، مدیران بازننشسته!، معتمدین شهرها و سران گروهها و جریانهای سیاسی و اقتصادی، صحنه سیاست و اقدام ملی را مثل رهبری، مهیا ببینند؛ این جوانگرایی … ضرورت مرگ و زندگی جامعه ایرانی است، چهل سال پس از انقلاب قرن! و در ظهور مجدد سختیهای از جنس دهه شصت، دههای که ولایت پیر جماران و جسارت جوان تهرانی، مشهدی، اصفهانی، خرمشهری و… آن را به به حافظه انقلابیگری ما تبدیل کرد.
دوم؛ خود جوان ایرانی باید رسالت تاریخی و بار سنگینتر از کوهی که روی دوش اوست را ببیند، به حق الیقین!. او در این لحظه تاریخ، متعهد به عهدی ملی و سرنوشتساز است مانند آنچه در دهه شصت برای پدران ما بود… این امر مستلزم ترسیم نقشه هوایی – اما ساده – وضع موجود ملی و جهانی ماست، طبعا سرگرمترسازی و مسابقه بر سر تماشا و جایزه و خنده و لذت در رسانه، که برای فتح قله مخاطب پیش گرفتهاند، ما را بر دهانه آتشفشان خواهد بُرد، همهباهم باید راه دیگری پیدا کنیم. رسانه، دانشگاه و سایر حوزههای عمومی میتواند نقشه هواییِ موقعیت تاریخیِ اکنون – که بیانیه گام دوم هم در پی آن بود – را ترسیم و به موضوع گفتگوی ملی بدل سازد.
سوم؛ جوانگرایی مانند چاقویی برنده است که اگر مسبوق به شایستهسالاری نباشد، آلت جرم نیروهای ورشکسته سیاسی و زرسالاران سیاستپناه خواهد شد. و اگر مبتنی بر شایستهسالاری محقق شود، جراح آسیبهای عمیقی خواهد بود در گفتمانسازی و تحقق جوانگرایی. خصوصا در عرصه مدیریت اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و… کشور باید به این معیت توجه تام داشت.
چهارم؛ باید عملا در مناصب انتصابی، این امر دیده، و تبدیل به پدیدهای بر سر زبانها شود که حتی رسانههای جهانی را از سوژههای دیگر در باب ایران منخلع سازد. بر اساس بررسیهای نگارنده، حتی برندینگ ملی از ایران ۱۴۰۰ میتواند همین جوانی باشد: یک کشور جوان در جهان با جوانترین مدیران و سیاستمداران (متوسط زیر۴۸ سال) که دیگر نمیتوان آنها را به راحتی با انگ ارتجاع و عقبماندگی، تعصب و پدرسالاری بازنمایی کرد.
پنجم؛ در انتصابات میانی و پایین، و نیز نهادهای انتخابی، فحول جریانهای اصلی، جوانترهایشان را نماینده کرده و در معرض آرای عمومی قرار دهند. باید گفتمانی حاکم شود که مدیران یا نمایندگان یا حتی قضات بالای۶۰ سال را تنها استثناء بر اصل و حتی گاهی وقیح و قبیح نشان دهد. باور کنیم که اگر بار اصلی را بر دوش حاملان اصلی برگردانیم، انگیزه و امیدی در حوزه عمومی آزاد میشود و انرژی ویژهای از سوی همین جوانان در راستای گفتگوی ملی متصاعد میگردد، که عبور از این ناکارآمدیهای فعلی، نخستین ثمره آن است.
واقعبینانهتر بنگریم، آیا وضع اداره و مدیریت اجرایی، یا … از این که هست تقلیل مییابد؟ حال آنکه گفتمان مقتدری شیوع مییابد که از دوگان و سهگانهای موجود در هوای آلوده سیاست امروز هم فراتر است. تا کی برای مجلس و شورا و ریاست جمهوری، به این دو دستگی منفی و سلبی که تازه یک ملیجک دیگر هم به آن آویزان شده و تاب میخورد، دل ببندیم، گفتمان انتخاباتی کشور اگر دوگانی داشته باشد، تحولخواهی و انجماد است که تجلی عینی آن هم جوانی یا پیرسالاری است.
یعنی میشود رئیسجمهور آینده ایران، جوانی ۴۰ تا ۴۵ ساله باشد؟ هم سن انقلاب مردم؟ خدا میداند، اما مردم میتوانند.