علم دینی؛ پندار یا واقعیت
علم دینی؛ پندار یا واقعیت

در نگاه صحیح به علم و دین، علم دینی حقیقتی بی همتا است که ذیل آن، علوم با نظریه های علمی متعددی شکل می گیرند که خروجی آن، تکون جامعه توحیدی است.

چند شب پیش برنامه مصیر پیرامون نگاه انتقادی به علم دینی از منظر آیت الله جوادی بود که جناب آقای دکتر خسرو باقری به عنوان منتقد به نقد و بررسی نظرات آیت الله جوادی پرداختند. در یک تقسیم کلی نقدهای ایشان در دو حیطه کلی قابل بررسی است: حیطه علمی و حیطه دینی.

از نگاه دکتر باقری علم همان علوم تجربی است که اصطلاحا با تعبیر science از آن یاد می شود، در صورتی که آیت الله جوادی تجربه را یکی از شاخه های علمی می داند. این تفاوت بسیار مهم است که اساسا علم را چه تعریف می کنیم. بر خلاف تصور جناب آقای دکتر خسروباقری علم یک حقیقت مشکک واقع نماست که شریعت، عقل، تجربه و حتی شهود با استفاده از ابزار خود به شناخت آن روی می آورند که البته نقش یکسانی هم در کشف علم ندارند که البته تفصیلش در این مقال نمی گنجد. همچنین ایشان سازه های ذهنی را مقوم علم می دانند و بر همین اساس این عبارت آیت الله جوادی را نقد می کنند که علم اگر علم باشد واقع نماست و اگر خطایی وجود داشته باشد از عالم است. در مقام نقد ایشان این نکته را باید توجه کرد که اگر سازه های ذهنی مقوم علم باشند و نه عالم اولا علم در ذات خودش هیچ وحدتی نخواهد داشت و با علمی مواجهه هستیم که در ذات خود متکثر است. ثانیا گرفتار نسبی گرایی در علم می شویم. ثالثا علم واقع نما نخواهد بود و رابعا هیچ علمی قابلیت نقد نخواهد داشت.

این نکته را فراموش نکنیم که چیستی علم یک سوال فلسفی است و طبیعتا نباید انتظار داشت که وقتی از علم سوال می کنیم، به دانشمندان علوم تجربی رجوع کنیم. حوزه قلمروی علم را فیلسوف مشخص می کند و آن هم مبتنی بر هستی شناسی خودش. پس این که مشهور این است که علم یعنی علم تجربی و منظور از مشهور، شهرت در بین دانشمندان علوم تجربی است برای فهم ماهیت علم کفایت نمی کند.

جناب دکتر باقری در حیطه دوم به تعریف دین می پردازند. ایشان دو تعریف از آیت الله جوادی بیان می کنند که البته به نظر می رسد حقیقتا این دو تعریف از منظر خود آیت الله جوادی یک حقیقت واحد است که به دو نحو بیان شده است. تعریف اول این که دین یعنی کتاب مقدس و تعریف دوم این که دین یعنی مجموعه گزاره های عقلی و نقلی. در واقع در تعریف دوم در کنار کتاب مقدس، گزاره های عقلی هم بیان شده است و به یک معنا جامع تر از تعریف اولی است. اجمالا آقای دکتر باقری دو اشکال عمده بیان می کنند. اول این که قرآن چنین ادعایی ندارد که تمام حقائق را بیان کرده مخصوصا در حوزه علوم تجربی. لذا از این جهت نمی توان از قرآن به عنوان متن مقدس انتظار داشت که منبع تمام علوم ما باشد. از نظر ایشان تعریف دوم هم تعریف دین نیست. این که عالم فعل خداست و شناخت آن یعنی دین، خلاف فهم عمومی دانشمندان و حتی دینداران است. عموم انسانها از دین متن مقدس می فهمند و گزاره های عقلی را خارج از دین می دانند.

در پاسخ به نقد اول باید توجه کرد که خود قرآن خود را مبین کل اشیا می داند و البته نباید انتظار داشته باشیم با روشهای تجربی قرآن را به نقد و بررسی بکشانیم. علوم قرآن ناظر به حقیقتی است که احاطه وجودی و علمی نسبت به مادون خود دارد و البته روش فهم قرآن با روش تجربی متفاوت است و باید با همان روش حقائق عالم را در قرآن فهم کرد. قرآن بطونی دارد که علاوه بر این که ظاهر قرآن حقائق علمی برای انسان منکشف می کند، باطن دین هم سرشار از حقائق عالم که اتفاقا به هر مقدار که عقلانیت انسان رشد می کند و همچنین انسان مهذب تر می شود، بهتر می تواند باطن قرآن را درک کند. مشکل بشریت این است که با علم تجربی لزوما نمی تواند علت حوادث طبیعی را کشف کند و در نهایت قادر نیست که از گزاره های واقعی به سمت گزاره های حقیقی حرکت کند. این نکته به معنای عدم حجیت علوم تجربی نیست بلکه این معناست که هر علمی حد و اندازه ای دارد و با صرف علوم تجربی مستغنی از گزارهای عقلی و نقلی نخواهیم شد. کارکرد وحی و الهام این است که شما را به سوی علت حقیقی روابط اشیا رهنمود می کنند که اساسا در حیطه تجربه نیست و صرفا تجربه علل اعدادی حدوث و بقای اشیا را کشف می کند و از این جهت حجیت دارد.

در مورد نقد ایشان به تعریف دوم دو نکته را دقت بفرمایید. اول این که دین را باید صاحب دین تعریف کند و صرف ارجاع به عرف و مشهور حتی عرف دانشمندان کفایت نمی کند که معنای دین را بفهمیم هر چند که عرف مسلمانان هم دین را چنین بیان نکرده است و بر همین اساس عقل را یکی از منابع دینی معرفی می کنند. دین مسیری است که خدا برای سعادت انسانها طراحی کرده و خود خداوند سبحان برای تحقق آن دو حجت نزد انسانها به امانت داده است: حجت درون که عقل است و حجت بیرون هم پیامبران است. اساسا دین ماحصل این دو حجت خدا نزد انسانهاست که البته هر دو به واسطه مقام ولایت به انسان می رسد. ولایت واسطه تکوینی حدوث و رشد عقلانی انسانها و واسطه تشریعی هدایت انسانها به سوی کمال حقیقیشان است.

نکته دوم این که وقتی صحبت فعل خدا می شود صرفا به این معنا نیست که شناخت عالم به عنوان خلقت، علم را دینی می کند بلکه اساسا در کنار نقل، روش عقلی می تواند واقعیت را فی الجمله کشف کند و این کشف در مسیر رسیدن انسان به سعادت حقیقی او بسیار موثر است. روشهای عقلی به اندازه خود مسیر رسیدن به باطن عالم را نشان می دهند؛ مسیری که با استخدام خلقت الهی و تشدید نگاه الهی در مواجه با آفرینش برای انسان حاصل می شود. پس رجوع عقلانی به خلقت به معنای رجوع به باطن و علل حقیقی عالم طبیعت که علاوه بر تسهیل فهم عالم، مسیر رسیدن به غایت خلقت را هموار می کند.

فراموش نکنیم اگر علم محدود به تجربه شود، دین، فلسفه و… در حد پیش فرضها می توانند در علم دینی موثر باشند ولی در حالت مطلوب علم با تمام اقسامش حقیقت علم را می سازد و با روش نقلی، عقلی و عرفانی، علم فی الجمله انسانها به علم حقیقی بالجمله تبدیل می شود.

بر همین اساس وقتی قرآن می فرماید (الا بذکر الله تطمئن القلوب) علاوه بر این که یک حقیقت قرآنی است که در حل اضطرابهای انسانی در علم روانشناسی کارآمد است، یک حقیقت عقلی است که می توان از آن دلالتهای فلسفی و عرفانی برای علم روانشناسی استخراج کرد که البته قابل تجربه هم هست.

در پایان این نکته را هم یادآور شوم اگر علم در حد علوم تجربی بماند نهایت این است که دین به عنوان پیش فرضهای علم کارآمد خواهد بود که البته علمی بودن پیش فرضهای دینی منوط به کارآمد بودن آن در روش تجربی است و اگر انسان توانست آن را اثبات تجربی کند، در کنار دیگر نظریه های رقیب قرار می گیرد، در غیر این صورت گزاره دینی، علمی نخواهد بود. در نگاه صحیح به علم و دین، علم دینی حقیقتی بی همتا است که ذیل آن، علوم با نظریه های علمی متعددی شکل می گیرند که خروجی آن، تکون جامعه توحیدی است. همچنین نظریه های رقیب که خارج از علم دینی هستند، حقیقتا علم نیستند.