چرا جنگ ما تبدیل به مدرسه شد؟ آیا جنگ، امروز الگو هست یا نیست؟ چه مدرسه ای عمیقتر از دفاع مقدس دارید که یک مدل رفتاری حقیقی دینی اخلاقی مدیریتی در ابعاد گوناگون را به عنوان نمونه به نمایش گذاشته باشد؟ از این منظر، دفاع مقدس ما یک مدل و یک الگو است.
وقتی ما بحث شهید باکری را میکنیم، بحث شهید شوکت پور را میکنیم، بحث شهید شاطری را میکنیم، در واقع بحث سر یک فرمانده لشکر نیست، بحث سر یک فرمانده پادگان نیست، بحث سر یک فرمانده نظامی منصوب شده مدرج نیست. بحث بر سر این است که چرا جنگ ما تبدیل به مدرسه شد؟ آیا جنگ، امروز الگو هست یا نیست؟ چه مدرسه ای عمیقتر از دفاع مقدس دارید که یک مدل رفتاری حقیقی دینی اخلاقی مدیریتی در ابعاد گوناگون را به عنوان نمونه به نمایش گذاشته باشد؟ از این منظر، دفاع مقدس ما یک مدل و یک الگو است.
من همیشه میگویم از قریب ۱۳۰۰ سال – یعنی از سال ۴۰ هجری که امیرالمؤمنین به شهادت رسید- در طول این دوره طولانی که ۸۰ سال بنی امیه حکومت کرد، قریب ۵۰۰ سال بنی عباس حکومت کرد، ۴۰۰ سال عثمانیها حکومت کردند و علمای شیعه توی این گرد و خاکها و ویرانه های مختلف این مذهب را حفظ کردند و دست به دست چرخاندند، اگر روحانیت شیعه بخواهد یک نمایشگاه از خودش بروز بدهد و بگوید این حاصل تلاش من است، به نظر من آن نمایشگاه یکجا دفاع مقدس است. در بعد انسانی، اخلاقی، رفتاری، دینی، آن جامعه امام زمانی و آخرالزمانی دفاع مقدس است.[۱]
مکتب خرازی؛ مکتب باکری؛ مکتب شاطری
فرماندهان شهید ما قبل از اینکه فرمانده باشند، صاحب مکتب و مدرسه بودند. تمام شهدا مثل شهید همت بنیانگذاران مدرسه اخلاقی و رفتاری بودند. فرماندهان شهید در جنگ قواعد مدیریت را بر هم زدند. این شهدا، فضایل اخلاقی و مدیریتی را با هم داشتند؛ لذا باید شهیدانی مثل شهید همت و شوشتری را بشناسیم و بعد به مدرسه آنها مراجعه کنیم و ببینیم که اخلاق، رفتار، مدیریت و تربیت آنها چگونه بوده که توانستند این گونه باشند. باید بررسی کنیم که چه شد در جنگ، هیچ فرماندهی خیانت نکرد و این به دلیل جوهره آنها بود که در اسلام وجود داشت. حقیقت در امام متبلور بود و این جوهره و حقیقت امام در شهدا تبلور یافت.[۲]
شهید باکری، شهید خرازی در این فضا، الگو بودند. شهید باکری رئیس و موسس مدرسه ای بود به نام عاشورا که یک مدل رفتار را به نام «مدل رفتار باکری» پایه گذاشت… او فقط فرمانده لشکر نبود؛ او مثل یک مرجع تقلید بود، منتها نه در بعد احکام دینی، در اخلاق و رفتار و مدیریت از او تقلید میکردند.
من در زمان جنگ میدیدم؛ جمعیت وسیعی که بین آنها معلم بود، استاد دانشگاه بود، دانشجو بود، دانش آموز بود، کارگر بود، استاد بنا بود، از تن صدای شهید خرازی، نوع ذکر او، لباس او، کلاه سر او را تقلید میکردند.
دو عنصر مهم یک نیروی انقلابی عبارتند از «روح مبارزهطلبی» و «روح مذهبی». شهید شاطری از این جنس بود. شهید شاطری یک مدل و الگوی رفتاری و اخلاقی بود. لذا وقتی این فکر داخل لبنان رفت، این چهرۀ غمگرفتۀ در اثر خرابههای وسیع را، با رفتار خودش آنچنان عوض کرد که من فکر نمیکنم هیچ کس به این اندازه توانسته باشد تبلیغ مذهب بکند. شما نمیتوانید یک مدال به شاطری بدهید و بگویید مرحبا به شاطری که این تپه را گرفت! بزرگتر از گرفتن یک تپه بود، بزرگتر از گرفتن یک جبهه یا یک منطقه بود، او با حقیقت عمل خودش و اخلاق خودش دلها را گرفت، دلها را تصرف کرد.
این مدلها، بالاترین نقش را در صدور انقلاب ما و بالاترین نقش را در تطهیر جامعۀ ما و سوق دادن آن به سمت مذهب و انقلابیگری داشتند.[۳]
عوامل اصلی تبدیل شدن جنگ به یک مدرسه و مکتب
دو عامل، باعث شد که این جنگ به یک مدرسه و مکتب تبدیل شود و به رغم گذشتِ سالهای طولانی، امروز نسل جوان به شلمچه و طلائیه و جاهای دیگر جنگ که میتوانند میروند و جای پای رزمندگان را میبوسند، امروز همت فقط اسوه و محبوب بچههای تهران نیست، بیش از یک مرجع تقلید در کل کشور محبوب و مورد توجه است. یکی عامل مبنایی بود، یکی عامل میدانی بود:
الف) عامل مبنایی (اسلام ناب)
عامل مبنایی اسلام بود. در طول جنگ همۀ تلاش و توجۀ امام به این بود که همۀ توجهات را در جنگ، متوجۀ اسلام بکند. لذا شما هیچ سخنی از امام ندارید که در آن چه پیروزی باشد، چه شکست و چه قبول سختیهای مختلف باشد، در خطابش به اُسرا، در خطابش به رزمندگان دوران دفاع مقدس، موضوع مورد تاکید امام، پیوسته مسالۀ اسلام بود. «همۀ مقصد ما اسلام است». وقتی هم که خرمشهر آزاد شد، امام فرمود «خدا خرمشهر را آزاد کرد». امام به این موضوع توجه میداد. لذا موضوع مکتب و حاکمیت مکتب در جنگ ما یک تاثیر مبنایی داشت.
انسانهایی سکاندار جنگ بودند که قبل از اینکه فرمانده نظامی باشند، یک مبلغ دین بودند؛ قبل از اینکه تذکر نظامی بدهند، آن چیزی که مراقبت میکردند دین بود. مثلا شهید پایدار[۴] که جوان فداکار عجیبی بود؛ در عملیات والفجر۴ بالای ارتفاعات مشرف به پنجوین، دمدمهای صبح بلندگو را به دست گرفته بود و با یک لطافت و محبتی به بچهها میگفت برادران نمازتان را خواندید؟ ما در تاریخ میخوانیم ظهر عاشورا در بحبوحۀ جنگ، یکی به امام حسین(ع) یادآوری کرد و گفت وقت نماز است، امام حسین(ع) او را دعا کرد و فرمود خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد که من را به یاد نماز انداختی. این خصلت حسینگونه در اوج پاتک دشمن در او بود به طوری که نقطه اساسی در ذهن او این بود که در هر شرایطی نماز بچهها قضا نشود. این مراقبت در مدیریت و فرماندهی است که باعث میشود امروز خانوادۀ شهید و فرمانده شهید به فرزندش افتخار کند، این است که این نامها فراگیر شده است، اینها پیروزیهای بزرگی بود که در صحنه جنگ ما به دست آمد.[۵]
ب) عامل میدانی (فرماندهان شهید)
اما تأثیر عامل میدانی، مربوط به فرماندهان بود ــ منظورم عموماً فرماندهان شهید است ــ این تاثیر فوقالعادهای بود. [۶] البته این فرماندهی از امام(ره) آغاز میَشود و بعد به همان صورت، در سطح جبهه تکثیر پیدا میکند. وجود امام، شخصیت، معنویت، شجاعت، شهادتطلبی، روح دینی و مذهبی امام(ره) به نوعی در تک تک آحاد رزمندگان دفاع مقدس تکثیر یافته بود. هر کسی یک مقدار از عطر امام(ره) را با خود داشت یا به نوعی از آن متاثر بود. فرماندهان شهید ما دقیقاً مثل آن آهنی که به آهنربا متصل شده باشد، بعد خودش به یک مدار مغناطبیسی تبدیل شود، به دلیل آن تاثیری که از امام(ره) گرفته بودند حقیقتاً مثل یک مدار مغناطیسی بودند و این بُرادههای آهن را جذب خودشان میکردند.[۷]
دو نوع رهبری در جنگ
در واقع در جنگ طولانی، دو رهبری وجود داشت: یک رهبری در دفاع مقدس ما بود، یک رهبری هم در طرف مقابل بود که هجوم کننده اصلی بود. من فکر میکنم که هیچ کشته داده ای در عراق برای همه عمر هیچ وقت نمیتواند افتخار کند که فرزندش یا عزیزش ــ که خیلی هم او را دوست دارد ــ در رکاب، کنار و تحت فرمان شخصیتی مثل صدام جائر جبار ستمگر و جاه طلب و به فرمان او جنگیده و کشته شده باشد؛ همه خانوادهها این خونها را در آن جا هدر رفته میدانند و هیچ جا نمیتوانند به این کشتهها افتخار کنند. اما این طرف، آن کسی که فرماندهی عالی این جنگ را بر عهده داشت، یک پیرمرد منور نورانی خداترس خداشناس بود که جز خدا و ارزش های الهی و انسانی به چیزی فکر نمیکرد. همه خانواده های شهدا هم به شهدایشان و هم به فرمانده عالی این جنگ افتخار میکنند و این خونها را سرمایه میدانند. این خیلی مهم است که فرماندهی جنگ را چه کسانی بر عهده داشته اند. حتی در یک سطح پایین تر، فرماندهان میدانی و عملیاتی چه کسانی بودند و چه خصلت هایی داشتند؟ آن طرف یک سری آدم های دائم الخمری بودند که وقتی سنگرشان را جست و جو میکردی، جز مجلات مبتذل و آثار لهم و لعب و مسایلی از این قبیل چیز دیگری پیدا نمیشد. اما فرماندهان این طرف چه کسانی بودند؟ وقتی شخصیت شهیدانمان را بررسی میکنیم، میبینیم ارزشمندترین انسان هایی بودند که نمونه آنها را فقط در تاریخ صحابه پیامبر یا حواریون انبیاء الهی خوانده ایم و شنیده ایم. حالا پیرامون این فرماندهان شهید حرف مفصل وجود دارد که اینها چه کسانی بودند؟ این شهید زین الدین چه کسی بود؟ حسین خرازی چه کسی بود؟ چگونه از بچه های مردم در صحنه جنگ حراست میکرد؟ چگونه آنها را تربیت و آموزش میداد؟ رابطه اینها چگونه بود؟
ملاک اصلی مسئولیتها
شاید تنها جایی که این جملۀ امام(ره) به طور کامل محقق شده بود و تحقق پیدا کرده بود، صحنه جنگ بود. امام(ره) فرمودند ملاک مسئولیتها، تقوا و جهاد فیسبیلالله است. [به همین دلیل] در تمام انتخابهایی که در صحنه جنگ صورت گرفت، کمتر انتخابی را میتوان پیدا کرد که این انتخاب دچار مشکل شده یا غلط بوده باشد. تمام فرمانده گردانهایی که انتخاب شدند، تمام مسئولیتهای مختلفی را که فرماندهان شهید ما در صحنه جنگ انتخاب کردند بدون استثناء جزء بهترین انتخابها بوده است. لذا این تاثیر فقط در سطوح فرماندهان عالی شهید ما نبود، بلکه فرماندهان گردان، گروهان، دستهها، تخریب و اطلاعات ما و همۀ سطوح جنگ را شامل میَشد. لذا یک تحول عظیم در صحنه جنگ به وجود آورد.[۸]
قلههای مدیریت و تأثیر آن
فرماندهی در جنگ ما عجیب بود، مشخصات عجیبی داشت… این فرماندهی در دوران جنگ قابل افتخار بود، فرماندهان شهید، قله بودند.[۹] شهید بابایی، شهید مظاهری، شهید شهبازی، شهید همدانی، شهید خرازی، شهید باکری، شهید متوسلیان، همت و دیگران، قله بودند. اینکه شما میبینید اینقدر دامنههای این قلهها سرسبز و پر از معنویت شد و امروز میلیونها نفر به عنوان راهیان نور به جبهه میروند و جای پای آنها رامی بوسند، و این حجم از عرفان حقیقی و تدین حقیقی در جامعه ما شکل گرفت و جامعه ما را دگرگون کرد، دلیلش آن قله های برافراشته بود. آن قله های برافراشته، این دامنه های سرسبز را به وجود آوردند.[۱۰] رسول معظم اسلام(ص) حدود ۱۰ سال رسمی حکومت کرد اما هزاران سال بر دلها جا دارد، این قله است. امام(ره) ۱۰ سال حکومت کرد، اما تاثیر امام بر جامعه ما بیش از تاثیر تمام حکومت در بیش از ۵۰ سال بوده است. پس وقتی یک قله، قله مرتفعی باشد اثر میگذارد. امروز تاثیر مقام معظم رهبری بر جامعه ما، بر مصونیت جامعه ما و در حفظ جامعه ما بیش از تاثیر یک حکومت است؛ این تاثیر قله است و از ویژگیهای جنگ، وجود این قلهها بود. [۱۱]
تاثیر این قلهها باعث شد این تحول عظیم در جنگ به وجود بیاید. به این دلیل بود که آنها آنقدر محبوب بودند که اگر میگفتند «مهدی»، همه متوجۀ یک مهدی میشدند در حالی که هزاران مهدی در آن لشکر وجود داشت، یا اگر میگفتند حاج همت که معروف به این نام بود، همۀ چشمها متوجۀ او میشد انگار این چهره را بر همۀ قلبها هک کرده بودند.[۱۲] مدیر یک قلهی برافراشته است و نقشش از یک منبر بالاتر است. جامعه به هر سمتی، چه به سمت صلاح یا به سمت غیر صلاح حرکت بکند به مدیری در درون جامعه برمی گردد. حالا شما این جامعه را چه در شورای یک ده، چه شورای شهر، چه شورای اداری یک استان، چه شورای دیگری و یا شورای فرماندهی سپاه قرار بدهید، اینها اثرگذارند؛ اینها قلهها هستند. این ها، دامنهها را متأثر میکنند.[۱۳] جامعهای صالح میشود که افراد صالح در آن حاکم شوند. افراد منزه جامعه را منظم میکنند. جامعهی جنگ دلیل منزه بودنش این بود.[۱۴]
مشخصات این جمع چه بود؟
دینداری این ها،امانتداری اینها بر دینداری و امانتداری جامعه اثر دارد. ببینید چه عواملی باعث شد که دردوران دفاع مقدس، چنین زیبایی هایی جلوه گر شد و چنین جمع هایی از آن متأثر شدند. مشخصات این جمعها چه بود؟ مشخصات این جمعها همان عبارات آقا امیرالمومنین بود که فرمودند:«اینها وقتی به هم میرسیدند یَتَواصَلونَ بِالوِلایۀ و یتلاقونَ بِالمُحَبَّۀ» حلقه اتصال اینها خدا بود، محبت بود، نه حزب و گروه و جناح. اگر درجایی مدیری با چنین رویکردی الهی محور شد، خدامحور شد، او خودبین نیست و خود را فراموش میکند. او خطا بین نیست. او خادم میشود. اینکه امام(ره) فرمود به من رهبر نگویید به من خادم بگویید بهتر است، العیاذ بالله غلو که نمیکرد بلکه انتظار امام(ره) از مدیریت در یک جامعه اسلامی، این بود. [۱۵]
الف) جلوداری و خطرپذیری
یکی از ویژگیهای مدیریت در دوران دفاع مقدس که فقط منحصر به دفاع مقدس نیست و در هر دورهای میتواند اثرگذار باشد، این بود که فرماندهان جلودار بودند، خطرپذیرتر بودند، در نوک بودند. اصلاً یک تغییر ماهیتی و اساسی در مدیریت جنگ از شیوۀ کلاسیک به شیوۀ اسلامی ایجاد و علاج اساسی شد.
چرا ما در این جنگ نابرابر با حجم امکانات وسیع دشمن موفق شدیم؟ چرا خطوط سهمگین و شدید و مستحکم و هولناک دشمن در شلمچه و در فاو و جاهای دیگر، یکی پس از دیگری فرو میریخت؟ چون آنها جلودار بودند. من همیشه گفتم که فرق فرماندهیِ فرماندهان شهید دفاع مقدس ما با دیگر سطوح مدیریتی در هر کجای دیگر عالم در یک کلمه بود، در کلمۀ بیا و برو، او در نوک میایستاد.[۱۶] فرماندهی درجنگ، امامت بود نه هدایت. “برو” نبود ، بلکه “بیا” بود. بین این دو کلمه بیا و برو فرق است. آنها در نوک بودند، فریادشان «بیا» بود نه اینکه «برو». آنکه میگوید بیا، او امامت میکند و فرماندهان شهید ما در صحنه جنگ امامت میکردند. [۱۷] وقتی میگفت بیا، واقعاً مثل یک ملکۀ زنبور عسل بود، وقتی میخواهند یک زنبور عسل را بگیرند، نمیروند دانه دانه زنبورهای عسل را بگیرند، بلکه ملکه را داخل یک قوطی کبریت میکنند همۀ چند صد هزار زنبور عسل دور این میریزند. جنگ در اداره و مدیریت خودش دقیقاً اینطوری بود و به همین دلیل هم توانست آن بنبستیشکنی را انجام بدهد.[۱۸]
ب) شجاع ترین و با معنویت ترین
دوم شجاعترین و با معنویتترین بودند. شما اگر مثلا تمام رزمندگان اهل استانهای آذری زبان را جمع کنید و از همۀ آن رزمندگان سوال کنید و بگویید شجاعترین شما که بود؟ میگویند باکری، بپرسید بامعنویتترین شما که بود؟ میگویند باکری، بااخلاصترین شما که بود؟ باکری! من صحنۀ عجیبی از این باکری دیدم، هم صحنۀ شهادتش را و هم صحنه دیگری، این شخصیت برجستهای، مهندس، سه برادری که هر سه مفقود شدند، یکی قبل از انقلاب، دو تا در صحنه جنگ، در یک گودالی یک سنگر کوچکی، این برادرهای لشکر، شما هم اینجا هستید، یکی از آنها شاهد بود، اسم نبرم، در همان سنگر، آن وقت حسین زخمی شده بود، در عملیات خیبر دستش قطع شده بود، برادرش شهید شده بود، برادر مهدی، حمید خودش یک شخصیتی بود، یک مبارز بود، یک اندرزگو بود در قبل از انقلاب، جنازهاش آن طرف پل شِیتات جا مانده بود، بچههای تخلیۀ شهدا به مهدی اصرار میکردند، آن وقت مهدی به روی خودش نمیآورد، من نمیدانستم، حس نمیکردم برادرش شهید شده، برادر شهید شدن، ساده نیست، کمر را تا میکند! حس نمیکردم هیچ بروزی نداشت، آمدم پیش او گفتم ما میتوانیم برویم حمید را بیاوریم، گفت اگر دیگر شهدا را میتوانید بیاورید حمید را بیاورید!
این مدیریت، خب این میشود که امروز مثل یک مرجع تقلید، تقلیدش میکنند، این فرماندهها قابل افتخارند. این جنگ، این طهارت دارد. آن وقت این همت شما و ما و همۀ ایران، من او را در جزیره مجنون دیدم، فرماندۀ ۵۰ نفر آدم شده بود، فرمانده لشکر بود، در جنگ پیوسته لشکر متلاشی شده بود، آن فرمانده ۵۰ نفر بود، به او حمله کردند به من گفت میتوانی ۲۰ تا نیرو به من قرض بدهی؟ من به شهید میرافضلی فرمانده گردان دم سنگر ایستاده بود گفتم برو به همت یک گروهان نیرو کمک کن، همت ترک او نشست و رفت در این مسیر شهید شد، چند ساعت که روی زمین افتاده بود، کسی نمیدانست او همت است! نه درجهای بود، نه نشانی بود، نه جایزهای بود، نه مدالی بود، نه لوح تقدیری بود! واقعاً از این حادثۀ عجیب دفاع مقدس چه بگویم!
سطوح پایین هم همین بود، فرماندهان گردان از درون آتشها انتخاب میشدند، بهترینها بودند، این امانتدار بچههای شما بودند، اینها نگهداری میکردند. این شد که جنگ یک منطقۀ مطافی شد، یک حوزۀ متحرک عملیۀ علمیۀ اخلاقیِ اخلاص و دینی، این اثر، اثر مدیر، انتخاب یک مدیر دقیق و درست، این اثر را دارد، آن وقت من دیدم و شما بیش از من دیدید، دقت میکردم، ما در این جلسات که جمع میشدیم، ما دانشگاه نظامی نرفته بودیم مثل مرغی که زمین دانه جمع میکند از همدیگر حرف جمع میکردیم وقتی هر کسی از جبهه میآمد. من این حسین و آن کلاه خاص حسین را نگاه میکردم [گریه میکند] و این پیراهنش که روی شلوارش میانداخت، یک لشکر به او اقتدا میکرد، یک لشکر لباس پوشیدنش را اقتدا میکرد. این حادثه و این جامعیت باعث شد که جنگ مثل یک انقلاب بشود و یک اثرگذاری بزرگی اینگونه داشته باشد. حالا من چند نفر را اسم بردم، در این فراوانند، فراوانند! باورشان باور حقیقی بود، باور عجیبی بود.[۱۹]
اثر جمعی مدیر
یک پدر ممکن است فقیر باشد. بچههایش در درون خانه، فقر پدر را درک میکنند، اما پدر را در کنار خودشان گرسنه میبینند. این پدر را در کنار دیگری نمیبینند که از گوشه ای، بشقاب و کاسهی دیگری دارد. نمیبینند که او سیر است و بچهها گرسنه اند. این بچهها همراه با فقر پدر فقیر گرسنهی خودشان که همهی تلاشش را میکند میایستند، میگریند اما تن به ذلت نمیدهند.
مدیر اثرش یک اثر جمعی است. مدیر رهبر یک جامعه است. استاندار شخص عادی نیست، امام جمعه محترم شخص عادی نیست، فرماندار شخص عادی نیست، فرمانده سپاه شخص عادی نیست، فرماندهی نیروی انتظامی شخص عادی نیست،اینها بر جامعه اثر دارند. اینها اثر مدیریتشان عین مدیریت دفاع مقدس است. شهید باکری چگونه شهید شد؟ در کجا شهید شد؟ در کنار چند نفر شهید شد؟ خب وقتی در مدیریت نگاه این شد، آنوقت همهی جامعه مثل جامعه دوران دفاع مقدس میشود و توجه اساسی میکند و معنویت در آن رونق پیدا میکند. مگر میشود مدیر یک جامعه ای یا من به عنوان یک فرمانده، در درون جامعهای فاقد معنویت باشم و انتظار داشته باشم جامعه معنویت داشته باشد؟ «الناس علی دین ملوکهم». مردم از رهبرانشان تبعیت میکنند.
فقط رهبری در بالا نیست، همهی سطوح ما درجامعه خودمان به نوعی نقش رهبری داریم. اگر میخواهیم جامعهی ما یک جامعهی مقاوم بشود، شرطش این است مدیران باید متناسب با چنین جامعه ای باشند و بشوند.[۲۰]
منبع:
سلیمانی، قاسم (۱۴۰۱) جنگی که مکتب شد، فصلنامه مدیریت جهادی، شماره۱۱ و۱۲ [ویژه نامه درسهای مدیریت و رهبری از دفاع مقدس]، ص ۹۸
[۱] نخستین سالگرد شهید حسن شاطری، سمنان، بهمن ۱۳۹۲
[۲] همایش بزرگداشت فرماندهان شهید نیروی زمینی سپاه
[۳] نخستین سالگرد شهید حسن شاطری، سمنان، بهمن ۱۳۹۲
[۴] شهید جاویدالاثر؛ محمود پایدار، فرمانده گردان ۴۱۹ محرم لشکر ثارالله کرمان در اسفندماه ۱۳۴۱ در روستای سرطاقین جیرفت متولد شد و در اسفند ماه ۱۳۶۲، در جزیره مجنون شمالی (عملیات خیبر) به شهادت رسید.
[۵] یادوارهی شهدای ادوات لشگر ۴۱ ثارالله، کرمان، مهر ۱۳۹۲
[۶] یادوارهی فرماندهان و معاونین شهید گردانها و واحدهای لشگر ۲۷ محمد رسول الله (پرچمداران دوکوهه)، اسفند ۱۳۹۱
[۷] کنگره سرداران و شش هزار شهید استان قم، ۱۳۹۱
[۸] کنگره سرداران و شش هزار شهید استان قم، ۱۳۹۱
[۹] یادوارهی فرماندهان و معاونین شهید گردانها و واحدهای لشگر ۲۷ محمد رسول الله (پرچمداران دوکوهه)، اسفند ۱۳۹۱
[۱۰] یادواره عملیات رمضان، مردادماه ۱۳۹۷
[۱۱] کنگره هشت هزار شهید استان گیلان، اردیبهشت ۱۳۹۵
[۱۲] یادوارهی فرماندهان و معاونین شهید گردانها و واحدهای لشگر ۲۷ محمد رسول الله (پرچمداران دوکوهه)، اسفند ۱۳۹۱
[۱۳] یادواره عملیات رمضان، مردادماه ۱۳۹۷
[۱۴] کنگره هشت هزار شهید استان گیلان، اردیبهشت ۱۳۹۵
[۱۵] یادواره عملیات رمضان، مردادماه ۱۳۹۷
[۱۶] مراسم هفته دفاع مقدس- محفل هیأت رزمندگان اصفهان، مهر ماه ۱۳۹۶
[۱۷] کنگره هشت هزار شهید استان گیلان، اردیبهشت ۱۳۹۵
[۱۸] یادوارهی فرماندهان و معاونین شهید گردانها و واحدهای لشگر ۲۷ محمد رسول الله (پرچمداران دوکوهه)، اسفند ۱۳۹۱
[۱۹] مراسم هفته دفاع مقدس- محفل هیأت رزمندگان اصفهان، مهر ماه ۱۳۹۶
[۲۰] یادواره عملیات رمضان، مردادماه ۱۳۹۷