همزمان با هفتمین سالگرد رحلت آیتالله مهدوی کنی به همت هستهی منظومه فکری علامه طباطبایی مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع)، بزرگداشتی برای تشریح ایده تولید علوم انسانی اسلامی و تربیت مدیران تراز انقلاب اسلامی در دانشگاه امام صادق (ع) به همراه ارائهای از نشریه «متفکرمحوری» در تاریخ پنجشنبه، 29 مهر برگزار شد.
مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع) در هفتمین سالروز رحلت آیتالله مهدوی کنی جلسهی بزرگداشتی با نظر به بُعد اندیشهای ایشان تحت عنوان «متفکر نهادساز» برگزار کرد.
در ابتدای جلسه آقای دکتر جعفری سردبیر نشریهی تخصصی متفکرمحوری به ایراد سخنرانی پرداختند. ایشان در ابتدا بیان کردند که ما در نظام دانشگاهی دچار چالش رسیدن به تخصص در رشتههای علوم انسانی و همچنین تخصص و به معنای دقیق کلمه، اجتهاد در مبانی اسلامی هستیم. ثمره این دو تخصص، نگاه اجتماعی عمیق به مسائل است. اما نکتهی مهم آن که مجتهد شدن در هر دو عرصه، عموماً قابل تجویز در نظام آموزشی نیست. در نظام دانشگاهی کشور نمونهای مانند دانشگاه امام صادق (ع) نیز جزو نوادر است. این موضوع که باید به دو تخصص رسید و به حل مسائل اجتماعی نیز پرداخت، در میان اندیشکدهها بسیار ضروریتر و همچنین مشکلتر میشود. چون مسائل نو خیلی سریع جلوهگری میکنند و افراد در حل آنها با یک فوریتی مواجه میشوند و در نتیجه فرصت تأملات و ملاحظات دقیق را ندارند، فلذا عمدتاً التفات به مبانی دینی فروگذار میشود.
ایده «متفکرمحوری»
نیاز دوگانه مذکور، ما را به این ایده رساند که ذیل نظام فکری یک متفکر، عالَم آن عالِم را دریافت کنیم و ذهن پژوهشگر را به ساختار و نظام فکری آن متفکر نزدیک کنیم. در مرحلهی بعد نیز ساختار آموزشی را بر محور نظام فکری یک متفکر ترسیم کنیم. اصل این ایده در طول تاریخ اسلام و غرب ایدهی جدیدی نیست. در نظام فلسفی ما ابنسینا، شیخ اشراق و ملاصدرا نمونه این موضوع هستند که نظام اندیشهایشان در طول سالیان سال حتی تاکنون، محور اندیشهها و ساختارها قرار گرفته است. در نظام غربی نیز پس از رنسانس بیشتر به این موضوع توجه کردهاند. عملاً در دورهی متأخر، مکاتب فکری پیرامون متفکران شکل میگیرد؛ حتی اندیشکدههایی داریم که مسائل امروز را بر اساس اندیشهی اندیشمندی خاص مثل وبر، مارکس و… حل میکنند. به علاوه ما تجربههای مختلفی در کشور داریم که ساختار آموزشی بر اساس اندیشه یک متفکر ترسیم شود. تجربههای فرهنگستان علوم، موسسه آیتالله مصباح و … هر کدام مصادیقی از این ساختارها هستند.
در نتیجه، در هر دو سنت اسلامی و غربی، شاهد این موضوع هستیم؛ با این تفاوت که
۱. در نظام اندیشهی اسلامی، متفکران سیر هستند نه هدف؛
۲. در نظام معرفتی اسلام، نسبیگرایی معرفتی نداریم بلکه به واقعیتگرایی اعتقاد داریم.
ماحصل پژوهش و تحقیقات در پیگیری این مسیر، در قالب نشریه تأملات مرکز رشد مدون و چاپ گردید و شماره پاییز این نشریه به موضوع «متفکرمحوری» اختصاص داده شد. سؤال اصلی این نشریه عبارت است از: «چطور میشود به نظام فکری رسید؟ یا روش رسیدن به نظام فکری چیست؟»
نشریه متفکر محوری چهار پنجره اصلی دارد:
۱. مسئلهی چالش بین نظر و عمل؛ در این بخش به نقطه شروع ما برای شرح این ایده پرداخته شد. در این بخش با افرادی که در اندیشکدهها فعال بودند، مصاحبه صورت گرفت تا مشخص شود که فضای اندیشکدهها برای حل مسئله به چه شکل است و نسبتی که آنها با مبانی اسلامی دارند، چگونه است.
۲. در پنجرهی دوم درصدد واکاوی این ایده در سنت فکری و حوزوی بودیم؛ بدینجهت مصاحبههایی با آقایان خسروپناه، عابدینی و… انجام دادیم. ویژگی چنین افرادی این بود که هم در مبنا کار کرده و هم در فضای اندیشکدهای ارتباط داشتهاند و نسبت این ایده را در سنت اسلامی بررسی کردهاند.
۳. در مرحلهی بعد سراغ تجارب ساختاری رفتیم؛ از جمله مؤسسه امام خمینی و فرهنگستان علوم.
۴. نهایتاً در آخرین مرحله، پیشنهادهای اولیهای برای پیادهسازی ایده متفکرمحوری در پژوهش و حل مسئله ارائه کردیم. در این بخش، پنج متفکر را معرفی کردیم: حضرت امام خمینی (ره)، آیتالله خامنهای، علامه طباطبایی (رض)، شهید مطهری (رض) و شهید صدر (رض).
دغدغه ما در رجوع به سیره و منطق آیتالله مهدوی کنی تجربه نهادسازی ایشان بوده است. دانشگاه امام صادق (ع) توسط یک فقیه و متفکری تأسیس و راهبری شده است که در متن انقلاب بوده و با فهم خود، دست به ساخت یک نهاد علمی زده است. اما این مصداق، تجربهای قابل استفاده و امتداد است. تجربه نگاری به امتداد بهتر این سیر و ساخت الگوی مشابه در داخل و خارج از کشور کمک میکند.
در ادامه نماهنگی با محوریت ایدهی حاج آقای مهدوی درباره تأسیس دانشگاه امام صادق (ع) پخش شد.
در نهایت حجتالاسلام دکتر زهیر انصاریان به ایراد سخنرانی پرداختند. ایشان صحبت خود را با این نکته آغاز کردند که بعد متفکر بودن حاج آقا مهدوی معمولاً مغفول میباشد. ایشان اشاره کردند آن چیزی که معمولاً در این سالها در اطرافیان و شاگردان حاج آقا میبینیم، شناخته شدن ایشان با عنوان مهدویِ اخلاقی یا مهدویِ سیاسی است. کاهش دادن ایشان به یک انسان اخلاقی و سیاسی و یا حتی یک فرد صرفاً انقلابی، خطری بود که پس از رحلت ایشان به طور بالقوه وجود داشته ولی متأسفانه در ایام اخیر، این خطر بالقوه بالفعل شده است. با توجه به این بُعد مغفول شخصیت آیتالله مهدوی کنی، بحث را به دو بخش تقسیم میکنم: یکی بحث در رابطه با متفکر بودن ایشان و بخش دوم، نتیجه آن تفکر در نهادسازی علمی.
تأمل در متفکر خواندن آیتالله مهدوی کنی
روش بحث بنده در این جلسه روش تحلیلی است و نه روش توصیفی؛ بدین معنا که از استنادات علمی کمتر استفاده خواهم کرد. علتش هم سنخ شخصیتی است که درباره آن صحبت میکنیم.
آیتالله مهدوی با سایر متفکرانی که مرسوم و معروف هستند، متفاوتاند. ایشان بیش از اینکه آثار مکتوب و نظریات علمی موثق از خود بهجای گذاشته باشد، یک نهادی تحت عنوان دانشگاه امام صادق (ع) بنیان گذاشتند که حاصل تجلی فکری ایشان بوده است. به همین دلیل، ایشان بیش از اینکه یک متفکر شفاهی باشند، یک متفکر کتبیاند. از جهت دیگر ما با یک «متفکر در موقعیت» مواجهیم. «متفکر در موقعیت» متفکری انضمامی است که در مسئله فکر میکند. در این نوع متفکرین، انسان در نگاه اول احساس پراکندگی فکری میکند. ویژگی چنین متفکرانی این است که عقل عملیشان فعالتر از عقل نظریشان است و پررنگتر عمل میکند. یکی از مشکلات ما در این دوره و حل مسائل خودمان بیتوجهی به عقل عملی است. افرادی مثل امام خمینی (ره) چنین ویژگیای دارند. برخلاف مرحوم علامه طباطبایی یا شهید مطهری که وجههی عقل نظریشان پررنگتر است. با توجه به اینکه علوم انسانی بیشتر وابستهی به عقل عملی است تا عقل نظری، توجه به متفکرینی مانند امام خمینی (ره) و آیتالله مهدوی بیش از پیش ضروری میشود.
یکی از سؤالات جدی در مورد آیتالله مهدوی کنی این است که آیا واقعاً ایشان متفکر بودهاند؟ آیا متفکر بودن در مورد ایشان ویژگی و برچسبی ارزشی است؟
در پاسخ به این سؤال مهم در ابتدا باید شاخصههای یک متفکر را مورد بررسی قرار داد. در عرف علمی انسانهایی که جامعیت علمی داشته باشند و یا دارای نظام فکری منسجم باشند، متفکر خوانده میشوند؛ فلذا معمولاً انسانهای مؤسسِ یک خط و جریان فکری، بهعنوان متفکر شناخته میشوند. با این نگاه، تعداد زیادی از اندیشمندان، از دایرهی متفکرین خارج میشوند و صرفاً اندیشمندان انتزاعیتر متفکر نامیده میشوند. مثلاً میان شهید مطهری و ملاصدرا، بیشتر ملاصدرا متفکر نامیده میشود؛ چراکه انتزاعیتر فکر کرده است. برای مشخص شدن این چالش، باید نسبت بین علم و تفکر را مشخص شود. به نظر میرسد، نسبت بین علم و تفکر، رابطه عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی تفکرها منجر به علم خواهد شد و برخی خیر. با این بیان، آیا باید لزوماً تفکر را وابستهی به علم معنا کنیم؟
با یک مثال سعی میشود به این سؤال پاسخ داد. شرایط امروزی مانند نهضت ترجمه در قرن دوم هجری است. گویی در شرایطی به سر میبریم که پشت یک میدان مین گیر کردهایم. برای باز کردن یک معبر، اگر همه پشت سر هم حرکت کنیم، احتمال شکست خیلی بالا است ولی اگر به چند دسته تقسیم شویم، احتمال باز شدن مسیر بیشتر میشود. مطابق این مثال، در شرایط واقعی کنونی و تقابل با جبهه علوم غربی، اگر فقط یک خط فکری را پی بگیریم، احتمال بیثمر ماندن آن بسیار است ولی اگر تعدد و تکثر خطوط فکری را بپذیریم، توفیقات بیشتری نصیبمان خواهد شد. لازمهی این امر، گسترش دایره علم به دایرهی فکر است؛ یعنی به جای اینکه یک ادبیات مصطلح متعیّن در یک قالب علمی خاص را مرسوم و یکتا بدانیم، بایستی با تمرکز بر تفکر، به ابعاد و زوایای مختلف فکری بها دهیم و اجازه تضارب آرا و زایش فکری به اذهان و عقول را بدهیم تا از این میان، افکار پختهای حاصل شوند.
لازمهی این امر، تجدید نظر در شاخصههای یک متفکر است؛ یعنی اشخاصی که متفکر نامیده میشوند و بهعنوان مرجع فکری به آنها رجوع میشود، باید وسعت یابند. بدین ترتیب، فقط متفکرین با رویه انتزاعی، متفکر دانسته نمیشوند، بلکه متفکرین با رویه انضمامی نیز در زمرهی متفکرین جای میگیرند. توجه به این متفکرین از این جهت مهم است که چهبسا امروزه، حل عمدهی مسائل با اندیشههای انضمامی انجام میشود. در غرب هم، تولید فلسفه هنر و فلسفه اجتماعی و دیگر فلسفههای مضاف حول اندیشهی کانت یا مارکس و … و توجه به متفکرین انضمامی بیش از پیش دیده میشود.
با این توضیحات، میتوان ادعا کرد که شخصی مانند آیتالله مهدوی، یک متفکر انضمامی بودهاند که سعی داشتند در ادامهی جریان فکری حضرت امام و علامه طباطبایی، نهادی تأسیس کنند تا ماحصل فکری آن بزرگواران به نحو مستمر تداوم یابد و به عرصه اجرا و عملیات هم وارد شود.
به ثمر رسیدن تفکر آیتالله مهدوی در قالب یک نهاد علمی
مأموریتی که آیتالله مهدوی برای خود در نظر گرفتند، عبارت بود از ایجاد نهادی واسط. نهادی که نه صرفاً یک محیط نظری و علمی محض باشد که صرفاً در عرصهی نظریهپردازی فعالیت کند، بلکه نهادی که در میدان اجرا و صحنه عمل نیز فعال باشد؛ این نهاد را میتوان تقریباً معادل نهادی دانست که در حوزهی حکمرانی، بهعنوان سامانههای مشورتی سیاستگذاری شناخته میشوند. به عبارتی درصدد ایجاد نهاد واسطی بودند که نقش ترجمه را به عهده داشته باشد. یعنی تبدیل انتزاعیات به مسائل انضمامی.
با این بیان، برجستهترین نقطه در اندیشه حاج آقا، تأسیس نهاد واسطی بود که در آن نسبت به ادبیات حوزوی شناخت مناسبی پیدا شود، مسائل کف جامعه هم درست درک و ترجمه شوند و در نتیجه با این درک دوجانبه از مبانی دین و مسائل میدان، به حل مسئله پرداخته شود. به تعبیری میتوان گفت حاج آقای مهدوی تئوریسین نهاد واسط بودند. ایشان به این نهاد واسط میگفتند: «دانشگاه اسلامی».[۱] در زمان حاضر ما باید هوشیار باشیم تا دانشگاه امام صادق مانند بقیه دانشگاهها نشود و این رسالت و هویت مهمی که حاج آقا مهدوی مدنظر داشتند حفظ شود.
مبتنی بر این رسالت، برنامهریزی این نهاد واسط، به صورت تلفیقی میباشد. در این نهاد واسط، هم تعامل با مبانی عمیق دینی صورت میگیرد و هم تعامل با مسائل عینی و عملیاتی و با رفت و برگشت میان این دو لایه، زمینهی حل مسائل فراهم خواهد شد.
[۱] از نظر آیتالله مهدوی دانشگاه اسلامی ویژگیهایی دارد. ایشان مقالهای دارند که در اواسط دهه هفتاد نوشتهاند با همین عنوان که دانشگاه اسلامی چیست؟