خدمات متقابل هنر و اندیشه
خدمات متقابل هنر و اندیشه

همان‌طور که از عنوان «خدمات متقابل هنر و اندیشه» برمی‌آید،‌ این تعامل دارای دو بعد اصلی است. بعد نخست «خدمت هنر به اندیشه» است و بعد دیگر «خدمت اندیشه به هنر». در قسمت نخست از این سلسله نوشتار، نکاتی ناظر به معضلات موجود در مسیر برقراری «خدمت هنر به اندیشه» در جامعه ایرانی مطرح می‌شود.

«بخش اول»

هنر و اندیشه،‌ دو روی مختلف سکه فرهنگ هستند و لذا همواره باید آن‌ها را در تعامل با یکدیگر نگریست. با این وجود در عالم مدرن، به پدیده‌های مختلف کمتر به‌مثابه وجوه متفاوت یک حقیقت واحد نگریسته می‌شود؛ لذا وحدت مقولاتی مانند اندیشه،‌ هنر،‌ اخلاق،‌ فرهنگ و … به حد کفایت مورد توجه واقع نمی‌شود و این امور بیشتر موضوعاتی تجزیه شده و جدا از هم فرض می‌شوند. یکی از مصائب فرهنگی جامعه ایرانی به‌تبع تأثیرپذیری از وضعیت تمدنی غالب و غفلت از هویت اصیل خود، بروز همین گسست بین مقولات مذکور به‌خصوص دو مقوله «اندیشه» و «هنر» است. بر این اساس می‌توان گفت که یکی از لوازم مهم حرکت به سمت تمدن اسلامی،‌ بازسازی رابطه این دو عنصر تمدن‌ساز در قالب برقراری «خدمات متقابل هنر و اندیشه» است.

همان‌طور که از عنوان «خدمات متقابل هنر و اندیشه» برمی‌آید،‌ این تعامل دارای دو بعد اصلی است. بعد نخست «خدمت هنر به اندیشه» است و بعد دیگر «خدمت اندیشه به هنر». در قسمت نخست از این سلسله نوشتار، نکاتی ناظر به معضلات موجود در مسیر برقراری «خدمت هنر به اندیشه» در جامعه ایرانی مطرح می‌شود.

به نظر می‌رسد که یکی از اصلی‌ترین عرصه‌های تجلی «خدمات هنر به اندیشه» را می‌توان در «ایده بخشی هنر به متفکران» جستجو کرد. حال مهم‌ترین سؤال پیش رو این است که چرا آثار هنری در جامعه ایرانی در فرایند مسئله‌مند کردن ذهن اهالی اندیشه نقش به سزایی را ایفا نمی‌کند؟ مهم‌ترین پاسخ این سؤال را باید در «کلیشه زدگی هنر امروز ایران» و «عدم آشنایی‌زدایی از اندیشه و زندگی مدرن» دانست. در توضیح باید گفت که هنر زمانی می‌تواند درنگی برای اهالی اندیشه به‌حساب آید و باعث گشوده شدن ابواب نوینی به روی ذهن آنان شود که خود را از قیدوبند و کلیشه‌های زندگی متداول امروزی جدا کند. چنین هنری باید به خود اجازه دهد درباره انسانی سخن بگوید که درصدد درانداختن طرح نویی در عالم است. درست در همین نقطه است که لب به سخن گشودن و روایت کردن زندگانی انسان طراز انقلاب اسلامی معنا پیدا می‌کند. با این وجود باید افسوس خورد که در میان آثار هنری ما،‌ به‌خصوص در هنری مانند سینما،‌ دائماً سخن از طبقه متوسطی به میان می‌آید که تمنای مدرنیته را در دل دارد و نمی‌تواند حتی برای لحظه‌ای سر خود را از این سودای پوشالی خالی کند.

بر اساس آنچه گفته شد هنرمندان انقلاب اسلامی باید خودشان، تجربه زیستن در جهان انسان‌های تربیت شده در افق انقلاب را داشته باشند و پس از آن به تعبیر شهید سید مرتضی آوینی،‌ بلبلان عاشقی باشند که جز برای شقایق‌ها نمی‌خوانند. در این رویکرد، هنر انقلابی،‌ خود را عهده‌دار روایت زندگی انسان‌هایی می‌داند که هرکدام در بُعدی از زندگی توانسته‌اند تجلی تحقق اراده الهی بر زمین باشند؛‌ حال ممکن است فردی در عرصه جهاد اقتصادی حماسه‌ای خلق کرده باشد،‌ دیگری در سنگر بهداشت و درمان از سلامت مردم صیانت کرده باشد، شخص دیگری در میدان دفاع از حرم و حریم انقلاب جانش را فدا کرده باشد و … قهرمانان داستان انقلاب اسلامی،‌ الزاماً انسان‌هایی سرشناس و مشهور نیستند؛‌ بلکه ممکن است فلان کارآفرین که در عرصه اشتغال آبادی خودش محل اثر واقع شده باعث ایجاد جرقه‌ای در ذهن یک اقتصاددان برجسته شود یا آن طلبه جوانی که در ضمن اردوهای جهادی به فعالیت تبلیغی می‌پردازد و مبدأ‌ شکل‌گیری یک الگوی نوین رسانه‌ای و تبلیغی شود.

در بخش های بعدی این نوشتار ابعاد دیگری از موضوع خدمات متقابل هنر و اندیشه بررسی خواهد شد.