نفی اقتصاد اسلامی ناشی از غفلت است
نفی اقتصاد اسلامی ناشی از غفلت است

آیت‌الله سیدعلی حسینی‌اشکوری تربیت‌یافته مدرسه نجف و قم و از شاگردان بزرگان عرصه فقاهت همچون امام‌خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و آیات عظام شهید سیدمحمدباقر صدر، سیدعبدالاعلی سبزواری، گلپایگانی، منتظری، میرزا جواد تبریزی و وحید خراسانی به شمار می‌روند. ایشان هم‌اکنون استاد برجسته خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و نماینده مردم گیلان در مجلس خبرگان رهبری است. استاد حسینی‌اشکوری در پی اظهارات اخیر درباره نسبت «دین» با «علوم اجتماعی» و نفی «اقتصاد اسلامی»، در گفت‌وگو با هسته فقه نظام‌های اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) به بررسی ابعاد مختلف این ادعا پرداختند.

آیت‌الله سیدعلی حسینی‌اشکوری تربیت‌یافته مدرسه نجف و قم و از شاگردان بزرگان عرصه فقاهت همچون امام‌خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و آیات عظام شهید سیدمحمدباقر صدر، سیدعبدالاعلی سبزواری، گلپایگانی، منتظری، میرزا جواد تبریزی و وحید خراسانی به شمار می‌روند. ایشان هم‌اکنون استاد برجسته خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و نماینده مردم گیلان در مجلس خبرگان رهبری است. استاد حسینی‌اشکوری در پی اظهارات اخیر درباره نسبت «دین» با «علوم اجتماعی» و نفی «اقتصاد اسلامی»، در گفت‌وگو با هسته فقه نظام‌های اجتماعی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) به بررسی ابعاد مختلف این ادعا پرداختند. استاد اشکوری در این گفت‌وگو، ضمن بررسی نسبت دین با علوم اجتماعی، به نقد اظهارات منتشرشده درباره نفی اقتصاد اسلامی و نفی ورود شریعت به حوزه علوم‌اجتماعی می‌پردازند.

همان‌طور که مستحضرید اخیرا یکی از آقایان مدرسین حوزه علمیه قم، مواضعی درخصوص دخالت دین در عرصه اجتماع داشتند که واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. مطالبی که از سوی ایشان بیان شد، مشتمل بر موضوعات متعددی است، بااین‌حال، بخش‌هایی از گفت‌وگوی ایشان اختصاص داشت به نفی علوم‌انسانی اسلامی و به‌طور خاص، اقتصاد اسلامی؛ و برای این مدعا، ادله‌ای بیان می‌کنند. به‌عنوان اولین سوال، آیا این مدعا از جهت موازین فقهی قابل دفاع است؟

گاهی انسان بعضی مطالب را از بعضی افراد می‌شنود که اگر به‌وسیله فضای مجازی –مباشرتا- از آنها نشنیده بودم، صدورش از امثال این آقایان قابل تصدیق نبود و واقعا موجب تعجب است که چطور به این مطالب تفوّه کردند. ولی این گویای این است که هیچ‌کس معصوم نیست مگر «مَن عَصَمَهُ اللهُ سبحانه و تعالی و کلُّ ابن‌آدم خَطّاء ماعدا المعصومین.» انسان‌ها به خطای در اندیشه و خطای در فکر و در جهات مختلف مبتلا هستند. از این‌دست صحبت‌ها گهگاهی دیده می‌شود، این پراکنده‌گویی صدورش به شخصیت موردنظر جنابعالی منحصر نیست. از ناحیه‌ کسانی دیگر هم گفته می‌شود. حالا اینها علل و اسباب گوناگونی ممکن است [داشته] باشد. یعنی ممکن است دواعی گوناگونی برای ابراز این‌گونه اندیشه و فکر داشته باشند. چون درون افراد را نمی‌خواهیم -و توانش را هم نداریم- بخوانیم که مقصود واقعی‌شان، اغراض‌شان و اهداف‌شان چیست، حمل بر صحت [می‌کنیم] و مقتضای مناسبات هم این است که بگوییم براساس دلسوزی است و این‌طور می‌فهمند و این‌طور می‌اندیشند و تفکرشان این‌چنینی است؛ هرچند این‌گونه تفکر، موردقبول نباشد. البته پیشاپیش این را عرض کنم که هیچ اشکالی ندارد تفکرات گوناگون در حوزه و از ناحیه علما، بزرگان، اندیشمندان و فضلا مطرح بشود، حرف‌ها زده بشود، چون در این گفت‌وگوها و مباحث، مطالب پخته می‌شود، اما مقتضای درایت و حکمت این است که افرادی که متصدی بیان مطالبی می‌شوند و می‌خواهند آنها را هم به دین و به شریعت و مذهب نسبت بدهند، ملتفت باشند که ببینند ابعاد و تاثیرات گفتارشان بر مذهب و بر سلک روحانیت و بر خدماتی که روحانیت به جامعه اسلامی کرده است، چیست. آیا لطمه‌ای وارد می‌کند یا نه. قصدشان که حتما خدمت‌رسانی است و می‌خواهند خدمت بکنند ولی ببینند که آیا آن هدفی را که -ان‌شاءالله تعالی- در نظر دارند، به آن هدف می‌رسند یا نه. نکته دیگری هم که خیلی حائز اهمیت است آنکه واقعا چه کسی که نقد می‌کند و چه کسی که جواب نقد را می‌دهد، بنایش این باشد که برای رضای خدا باشد. مخصوصا از ناحیه کسانی که در سلک روحانیت هستند و می‌خواهند از دین و مذهب دفاع بکنند و نظرشان بیان حق است. جزء تعقیبات نماز صبح این است که انسان در تعقیبات نماز صبح بگوید «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد. اللهم اهدنی لما اختُلِفَ فیه من الحقِّ بإذنک إنک تهدی من تشاءُ إلى صراطٍ مستقیم.» و ما باید برای دست‌یافتن به حق، پناه به خدای تعالی ببریم و از او مدد بجوییم تا حق را به ما نشان بدهد و از حق پیروی بکنیم. اول راه شناختن حق و بعد هم پیروی از حق و الا اختلاف افکار و تضارب افکار موجود است. ان‌شاءالله اگر نقدی داریم اگر نکته‌ای داریم، اگر نظری داریم، [هدف ما] کشف حق و اتباع حق باشد، که به نظر ما -که نظر مشترک است، جامع مشترک است بین همه ما- می‌خواهیم آنچه را که -برحسب ظاهر- مذهب و مکتب اهل‌بیت است [و آنچه را که] درراستای دین و شریعت است، بیان کنیم.

اینکه ایشان فرمودند ما یک رشته‌ای به نام رشته اقتصاد اسلامی نداریم، [که گویی] یک رشته من‌درآوردی است، یا [اینکه] جامعه‌شناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی و علوم‌انسانی اسلامی نداریم هم چنین چیزی را [به ذهن متبادر می‌کند]، از لابه‌لای حرف‌های ایشان یک چنین چیزی درمی‌آید. جواب این است که اولا کسانی که قدرت دریافت ندارند، نمی‌توانند منکر بشوند. شما می‌توانید بگویید که من دریافت ندارم. [می‌توانید بگویید] من از این منابع شرعی که در اختیار دارم، روانشناسی‌اسلامی را نمی‌توانم استنباط کنم، علوم‌انسانی اسلامی را نمی‌توانم دریافت بکنم، اقتصاد اسلامی را نمی‌توانم دریافت بکنم. اما اینکه [چنین علومی] نیست، مگر شما بر همه ابعاد احاطه کامل دارید؟ این چه ادعایی است؟ [آن‌هم] در برابر کسانی که در نبوغ و فقه و فضل و علم و جهات عدیده علوم اسلامی سرآمد بودند؟ آنها مدعی [این علوم] هستند. بعد ما بیاییم بگوییم از بیخ چنین چیزی نیست! این خیلی حرف عجیبی است. این خودش استغراب زیادی را می‌طلبد. مثلا فرض بفرمایید مرحوم آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر که جزء نوابغ است، مرحوم آقای مطهری، مرحوم بهشتی و خیلی از بزرگان دیگر -که حالا اسم نمی‌خواهم بیاورم- اینها قائل به این معنا هستند. [بعد ما] بیاییم بگوییم که نه‌خیر! چنین چیزی نیست! یک وقت یک شخصیتی در رده اینها باشد و منکر بشود، خیلی خوب! اما آیا چنین چیزی است؟ در خودشان چنین چیزی می‌بینند که انکار بکنند؟ ثانیا این نکته درخور التفات است که در سایر علوم -علوم دینی متداول در حوزه‌های علمیه- مثل فقه، اصول، رجال، تفسیر، کلام، در نسل‌های اول، در جیل اول، به‌صورت مجزا، مبوَّب، به این صورتی که الان در اختیار بنده و جنابعالی و این آقاست، این‌طور بوده یا نه؟ یک‌سری مسائل پراکنده و متفرق [بوده]. اگر هم به‌صورت مدون بوده، تدوین بسیار جزئی، در حد جزوه‌ها و احتمالا رساله‌های بسیار کوچکی بوده. این‌طور نبوده که فرض بفرمایید ما در رابطه با اصول فقه و کلام، [از همان ابتدا] یک تدوینی یا یک کتاب مدون و مرتبی داشته باشیم. مثلا فرض بفرمایید قبل از «الذریعه» سید مرتضی و «العُدّه» شیخ‌طوسی [چنین علوم مدونی] داشتیم؟ نداشتیم. این به برکت شیخ‌طوسی و سیدمرتضی است که ضرورت مرحله و ضرورت آن موقعیت ایجاب کرد و آنها را وادار کرد که تلاش بکنند و یک مجموعه‌ای را تدوین بکنند و به‌عنوان اصول‌فقه اسلامی ارائه بدهند. [همین‌طور] در رابطه با رجال، در رابطه با فهرست‌نویسی، در رابطه با تفسیر، در رابطه با فقه، در رابطه با احادیث، شیخ طوسی(رض)، شیخ الطائفه، آستین بالا زد و همت کرد و نیاز مرحله را برآورده کرد. همچنانکه در مقدمه «المبسوط» شیخ طوسی می‌گوید من وقتی دیدم طعنه می‌زنند به ما و می‌گویند که شما [فقه تفریعی] ندارید، یا در «الفهرست» ایشان هم همین‌طور است؛ وقتی می‌بیند در ساحت علمی، جامعه مکتب تشیع یک کتاب مدونی ندارد که ارائه بدهد، با وجود اینکه ما افتخارمان این است که از نظر منابع (کتاب و سنت به‌معنی واسعش که ائمه اثنی‌عشر را شامل می‌شود) از این ذخایر، از این منابع بسیار مهم برخورداریم [و] بعد می‌بینیم عملا دربرابر آنها در آن مرحله دست‌مان کوتاه است و حرفی نداریم که ارائه بدهیم، یک شخصیتی مثل مرحوم شیخ طائفه شیخ طوسی(رض) آستین بالا می‌زند، همت می‌کند، تفسیر تبیان را ارائه می‌دهد، رجالش را ارائه می‌دهد، فهرستش را ارائه می‌دهد، تهذیبش را ارائه می‌دهد، مبسوطش را ارائه می‌دهد.

آن کسی که دلسوز است، فقیه است، متضلع است، عالم است، توانمند است (البته باید از این توانمندی برخوردار باشد) و مسلط بر احادیث و منابع شرعی است، آستین بالا می‌زند و نیاز مرحله را برآورده می‌کند و [در عمل هم] اینچنین کردند. در رابطه با اقتصاد اسلامی هم همین‌طور است. اینکه به‌مناسبت می‌گویند: «یا سرمایه‌داری است یا سوسیالیستی است [و قسم سومی نداریم]»، بنابراین، [لابد یعنی آن] تقسیم ثلاثی که مثلا بزرگان کردند، درست نیست. چرا درست نیست؟ اگر مساله مالکیت -بماهو مالکیت- است، بالاخره مارکسیست‌ها و چپ‌ها هم قائل به مالکیت هستند، ولی مالکیت عمومی. پس [می‌شود بگوییم] تقسیم ثُنائی هم درست نیست، بلکه یک تقسیم بیشتر نیست، آن هم مالکیت است. اما اگر [بپذیریم] برای مالکیت، قیود و شروطی منوِّع هستند که این قیود و شروط، مالکیت ویژه‌ای ایجاد می‌کنند، بنابراین تقسیم ثلاثی است [و در کنار مالکیت سوسیالیستی] و مالکیت سرمایه‌داری، مالکیت اسلامی هم داریم. [نتیجه آنکه] این حرف‌ها نتیجه عدم‌دقت است. حالا اینها که نزاع لفظی است، حالا ثلاثی باشد یا ثُنائی باشد یا رباعی باشد! اینها اهمیت ندارد اما می‌خواهم بگویم وقتی که یک کسی مثل مرحوم آقای صدر یا مرحوم آقای مطهری یا مرحوم آقای بهشتی و دیگر بزرگان متصدی شدند، براساس نیاز مرحله بود نه اینکه [بگوییم چنین علمی] نیست چون که [قبلا] نبوده. مثلا فرض کنید چون شیخ طوسی یک کتاب مؤلَّفی تحت عنوان «اقتصاد اسلامی» ندارد، پس اقتصاد اسلامی نیست. این چه حرفی است؟! پس قبل از العده شیخ طوسی بگوییم فقه ما فاقد اصول بوده. اینجور برخورد با قضایا احتمالا حکایت از غفلت است. تعبیر دیگری ندارم. اگر التفات داشته باشند شاید به این عرضی که من دارم اذعان کنند. در عراق وقتی که شیوعی‌ها شروع کردند به ترویج افکار شیوعی و اشتراکی در میان مردم فقیر عراق، جاذبیتی که نظریات اشتراکی و مالکیت اشتراکی برای مردم فقیر و پابرهنه و گرسنه عراق داشت [موجب شد] که دسته‌دسته، گروه‌گروه، جوان‌های مسلمان و بچه‌های شیعه به آنها گرایش پیدا کنند. [در چنین شرایطی] یک فقیه متضلعی مثل آقای صدر، احساس مسئولیت می‌کند. در ایران هم همین‌طور. در ایران وقتی که دانشگاه‌ها و جاهای دیگر حتی در حوزه‌های علمیه، نسبت به طبقه جوان و طلاب جوان وقتی [تفکرات انحرافی] تاثیر می‌گذارد؛ مرحوم آقای مطهری یا آقای بهشتی را وادار می‌کند [وارد شوند.]  البته این معنایش این نیست که اینها وقتی که استنباطاتی کرده‌اند و مطالبی را بیان کرده‌اند، بگوییم صددرصد نتایج اینها، هیچ قابل نقد نیست؛ خیر. مثل سایر نظریات که در اثر مرور زمان و بارور شدن، پخته می‌شود و آن نظریه‌ها به‌روز می‌شود؛ کما اینکه در اصول این‌طور است، در فقه این‌طور است و در سایر ابواب فقه هم همین‌طور بوده منتها آن سایر ابواب فقه، چون محل ابتلا بوده، غور کردند، تتبع کردند، تفحص کردند [درنتیجه] این [علوم] رشد کرده است.

به‌مناسبت، ایشان کأن به‌عنوان استنکار و استیحاش اقتصاد اسلامی می‌گوید که ما در رابطه با رشد اقتصادی، مثلا چندتا روایت داریم؟ مگر روایت داریم؟ آیه داریم؟ چندتا آیه داریم؟ عین عبارت ایشان ظاهرا این‌طور است که: «مگر ما چند آیه و روایت داریم [که] اگر تورم بالا رفت چه‌جور بخواهیم کنترلش بکنیم. چند تا آیه و روایت داریم که رشد اقتصادی با چه فرمولی باید درست بشود.» واقعا این فرمایش خیلی حرف عجیبی است. این سخن بسیار مایه تعجب من است. فقیه توانمند از یک روایت ممکن است ده‌ها فرع استنباط بکند. کما اینکه کرده‌اند. مگر ما در رابطه با طهارت و نجاست و حیض و نفاسی که این‌همه در آن غور کرده‌اند و بحث‌های زیادی کرده‌اند، مگر چندتا روایت هست؟ چند تا آیه داریم؟ مگر از چند آیه و چند روایت، این‌همه احکام را استنباط کرده‌اند و می‌کنند؟ اضافه بر این -‌از باب مثال عرض می‌کنم- در باب یکی از مواردی که اتفاقا ایشان نسبت به تورم اشاره کرده، یکی از اسباب تورم کمبود کالاست. یکی از عوامل کمبود کالا احتکار است. مگر احتکار نیست؟ روایاتی که احتکار و احکام احتکار را بیان کرده، از نظر سند و دلالت کمتر از روایات طهارت و نجاست و حیض و نفاس است؟ کمتر است؟ مضافا حضرت آقای محترم! روایات اقتصادی -که در رابطه با اقتصاد است- پراکنده است کما اینکه سایر روایات هم همین‌طور پراکنده بوده. ما ده‌ها و صدها روایت داریم، صدها روایت داریم. البته یک مقدارش هم دسته‌بندی شده است [یعنی کسانی] این روایات را دسته‌بندی کردند. استفاده از این روایات توانمندی می‌خواهد. بله! کار هرکسی نیست. ابداع می‌خواهد. کما اینکه عرض کردم نسبت به مراحل اول، تدوین کتبی که تدوین شده، به‌وسیله افراد زبردست و توانمند است. گاهی وقت‌ها کلیدش زده می‌شود، نسل‌های بعد می‌آید تتبع می‌کند و [درنتیجه] تناور می‌شود.

یکی از نکاتی که اینجا درخور التفات است این است که چرا -فرض بفرمایید- در زمینه روانشناسی، جامعه‌شناسی، علوم‌انسانی و اقتصاد اسلامی آن مقداری که در طهارت و نجاست و سایر ابواب مطلب داریم و نوشتیم و نوشتند و بیان کردند و بحث کردند (که ما سر سفره آماده آنها نشسته‌ایم و استفاده می‌کنیم و مدعی اجتهاد و استنباط هستیم) [مطلب نداریم]؟ علتش این است که ما متصدی حکومت نبودیم. متصدی امور اجتماعی و برآوردن نیاز علوم‌انسانی اسلامی نبودیم. پیش نرفته بودند. الان بعد از اقامه جمهوری‌اسلامی نیازمندیم و می‌بینیم که بالاخره در این زمینه ثغره‌ها و فراغ‌ها را باید پر کرد. کسی که می‌داند و خبیر است، اطلاع دارد و به قرآن، به شریعت و به روایات و به مسلک و مذهب اهل‌بیت(ع) علم هم دارد، می‌بیند که فقها فروگذار نکردند. با اینکه در مضیقه بودند، با اینکه در گرفتاری بودند، احکام را آن مقداری که میسور بوده، گفته‌اند و همان‌ها برای ما کفایت می‌کند و از همان مقدار میسور، آن فقیه متضلع از معاریض کلام آنها خیلی چیزها را می‌تواند استفاده کند. آن دینی که فرمود حتی اَرش خدش [یعنی دیه خراش] هم در نزد ما هست، آیا می‌توانیم بگوییم که در رابطه با روانشناسی، جامعه‌شناسی، علوم‌انسانی و اقتصاد، هیچ ندارد؟! بگوییم ما ۴ تا روایت [بیشتر] نداریم، آنها هم ارشادی است؟ این حرف، حرف عجیبی است. همین هم جواب دارد. هرجای حرف را می‌بینی یک اشکالی به آن وارد است. اولا؛ اینکه همه روایات معاملات ما ارشادی باشد، نه، [اینطور نیست.] مگر «خیار حیوان» که تدریس‌ می‌کنید و می‌خوانید، ارشادی است؟ مگر «خیار مجلس» ارشادی است؟ مگر «بیع صرف» ارشادی است؟ اینها که خلاف [سیره] عقلای جامعه است. عقلا هم نقد معامله می‌کنند و هم نسیه در حالی که شارع فرموده «یداً بیدٍ» و تقابض باید فی‌المجلس انجام بشود. خب اینکه  خلاف [سیره] عقلا است. یا اینکه ربا را مشروع می‌بینند و عمل می‌کنند. پس بنابراین اینطور نیست که بگوییم همه احکام و روایات باب معاملات، ارشاد به عقل است. کأنّ می‌خواهند بگویند چون که اینجوری بوده، نیاز نبوده دین در این زمینه دخالت کند و در این زمینه دین دخالت نکرده، لذا واگذار کرده به عقلا [و] عقلا هرچه تصمیم گرفتند، همان است. می‌خواهند اینطور بگویند.

اولا [گفتیم که] این درست نیست و ثانیا اجمالا در باب عبادات هم بعضی چیزها امضایی است و تأسیسی نیست. حالا یا [شارع] تعدیل کرده، یا کلش را امضا کرده. مثلا در باب حج اینطور است، در باب صوم اینطور است. نمی‌گویم همه احکامش، بعضی از احکامش اینطور است. پس آنجا هم احکام امضایی داریم. البته در معاملات احکام امضایی عقلایی بیشتر است.

بعد از همین باب وارد جواب مساله دیگر می‌شویم. می‌خواهند بگویند «چرا دین در آن امور اقتصادی و غیره وارد نشده؟» به‌خاطر اینکه «وظیفه پیغمبر(ص) این جنبه نبوده. وظیفه پیغمبر، ارتقای معنویت جامعه بوده.» شکی نیست که وظیفه پیغمبر(ص) ارتقای معنویت جامعه بوده؛ لاشک و لاریب فیه. اما [فقط] همین بوده؟ این پیغمبر(ص) آیا در مدینه حکومت به‌پا کرد یا نکرد؟ آیا جبایه زکات کرد یا نکرد؟ این پیغمبر(ص) آیا مبلغ فرستاد یا نفرستاد؟ آیا اقامه حدود کرد یا نکرد؟ این پیغمبر است. حکومت مگر چیست؟ حکومت که گنبد و بارگاه ندارد. حکومت همین‌هاست. آیا  قضاوت بین مردم می‌کرد یا نمی‌کرد؟ خیلی خوب! اگر وظیفه پیغمبر(ص) و جانشینش امیرالمؤمنین(ع) فقط ارتقای جنبه معنوی جامعه است، پس این عهدنامه مالک‌اشتر به این عریضی و طویلی که در رابطه با بازار و تنظیم امور و قضاوت و ارتش و… [سخن گفته] چیست؟ اگر [صرفا] ارتقای معنوی است، می‌گفت بروید صومعه. دستور می‌داد یک صومعه بسازند والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته. کاری نداریم دیگر! وما علی الرسول الا البلاغ. به این آیه هم تمسک کنید، تمام است. پس این کارها چه بوده؟ این سیره عملی پیغمبر(ص) [است و] در گفتارشان هم هست. جابی را فرستاد برای زکات. زکات را آورد. بعد یک گوسفندی را کنار بگذارد. بعد بگوید این چیست؟ بگوید این را هدیه داده‌اند. می‌گوید «هلّا جلستَ فی بیت أمِّک». اگر خانه مادرت هم نشسته بودی برایت می‌آوردند [این هدیه را؟] این را برگردان به زکات. عجب! پس اینجوری بوده! حد جاری می‌کرده. احقاق حقوق می‌کرده. این‌همه امور حکومتی بوده؟ آیا حکومت می‌تواند بدون مستلزمات حکومت و ابزار حکمرانی تشکیل بشود؟ نمی‌شود! پس حکومت داشته و ابزار حکومت را متناسب با آن زمان داشته. این یک نکته. نکته دیگر؛ اگر ما قبول بکنیم تنزّلنا سلّمنا که وظیفه قصوای پیغمبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) چیست؟ [می‌گویید] ارتقای معنویت است. من یک سوال می‌کنم. آیا این ارتقای معنویت در جامعه برای نوع مردم -که یک امر مشکک است- بدون معاش مردم می‌شود؟ من لا معاش له، لا معاد له.

یا مثلا ایشان یک نکته‌ای هم دارد راجع به یک روایت نهج‌البلاغه که مثلا فرض بفرمایید که ما نظام‌مان چیزی از خودش ندارد، اگر هم باشد همان سرمایه‌داری است و چیز مستقلی ندارد. این چیزی که از امیرالمومنین(ع) نقل می‌شود که: «ما رأیتُ نعمه موفوره إلا و فی جانبها حقّ مضیّع» این به این تعبیر بله نیست؛ اما قریب به این تعبیر در نهج‌البلاغه هست. دارد که: «ما جاع فقیرٌ الا بما مُتِّعَ به غنیٌّ» این هست. خدای تعالی هم سوال می‌کند: «إِنَّ اللَّه سُبْحَانَه فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَا.» (نهج‌البلاغه، حکمت۳۲۸) اینکه یک‌چیزی، عبارتی را خواندند [و] آن نیست؛ آن نباشد! آن‌قدر روایات دیگری داریم و روایات اقتصادی بسیار، بسیار از آیات و روایات. باید بهره‌برداری کرد و استفاده کرد. این هم بسیار نکته مهمی است که باید ملتفت باشیم که وقتی می‌خواهیم صحبت بکنیم و نسبت بدهیم به شریعت و به مذهب، بدانیم که چه چیزی می‌گوییم.

یک نکته هم در رابطه با بانک است. در رابطه نسبت بانک به افرادی که سرمایه‌گذاری می‌کنند – امثال کارخانه‌دارها که با این ‌همه مشکلات سرمایه‌گذاری می‌کنند- گفته‌اند که بانک‌ها نباید بدهی‌شان و سودی که می‌خواهند بگیرند را از تسهیلات‌گیرندگان بگیرند. اصل بدهی را هم نباید از آنها بگیرند و جایز نیست و مشروع نیست. قریب به همین مضمون. اولا در اینکه ما از سرمایه‌گذاری و سرمایه‌داری مشروع حمایت می‌کنیم و سرمایه و سرمایه‌گذار و کارخانه‌دار و صنعتگر و کشاورز و تمام کسانی که به چرخه اقتصاد جامعه، به تولید جامعه و به جهش تولید خدمت می‌کنند، باید همه مخصوصا آن بانک‌ها و مدیران اقتصادی کشور از اینها حمایت کنند و مراقبت بکنند. اینها نوعا خدمت می‌کنند و در خدمت کارگران و کشاورزان هستند و نباید به اینها اجحاف بشود یا زور گفته شود. نباید اینها مورد بی‌حرمتی قرار بگیرند. واقعا اینها نوعا خدمات بزرگی به اقتصاد کشور کردند و می‌کنند و ما باید قدردان آنها باشیم. احیانا اگر قرائن و شواهدی هست که افرادی اجحاف کردند و یک دخالت‌های بی‌جایی شده یا ارگان‌هایی برخلاف مسئولیت‌شان عمل کرده‌اند و سوءاستفاده‌ای شده، هتک‌حرمتی شده، تضییع حقی شده و زوری گفته می‌شود، اینها حتما محکوم هستند. اما اینکه بگوییم که «چون این آقا کارخانه‌دار است و سرمایه‌دار است و سرمایه‌گذاری کرده، دیگر معاف است از آن قرارداد و توافق مشروعی که بین خودش و بانک بسته و اگر بانک بیاید مطالبه بکند حق خودش را، حق مشروع و قانونی خودش را مطالبه بکند، حق ندارد.» این حرف خیلی عجیبی است. بالاخره ما سوال‌مان این است که این نسبت به‌خصوص سرمایه‌دار و کارخانه‌دار است که معاف است و بانک‌ها حق مطالبه را ندارند و این کار بانک‌ها خلاف شرع است، یا نسبت به هر بدهکاری می‌گویید که هر بدهکار بانکی معاف است؟ آخر با این طرز تفکر اصلا می‌شود کوره‌ ده را اداره کرد؟ اصلا خاصیت بانک در جامعه چیست؟ ما از یک طرف می‌گوییم اصلا ما اقتصاد اسلامی نداریم و باید ببینیم عقلا چه‌کار می‌کنند بعد می‌گوییم که بانک‌ها حق مطالبه حق خودشان را ندارند. این حرف‌ها چیست؟ بالاخره اینکه «حق ندارد» یعنی چه؟ یعنی مطلقا حق مطالبه را ندارد؟ یا مثلا فرض کنید در صورتی‌که اعسار آن بدهکار [یعنی آن] کارخانه‌دار ثابت بشود؟ یا [در صورتی‌که] شک در اعسار داریم؟ یا نه [صورت دیگری دارد]؟ آیا حتی در مورد شک در اعسار، دلیل نداریم بر اینکه آن را نگه داریم [و] حبسش کنیم که کشف مال کنیم؟ داریم یا نداریم؟ یا اینکه مثلا فرض بفرمایید اگر بانک‌ها وثیقه‌ای را گرفتند و عین مرهونه‌ای در اختیارشان بود، آیا طلبکار حق ندارد استیفای حق خودش از عین مرهونه را بکند؟ خوب همین جزء احکام اقتصاد اسلامی هست یا نیست؟ آیا این حق را دارد یا ندارد؟ این چه حرف‌های عجیب و غریبی است؟ وقتی که بخواهید نقد بکنید، [مراقب باشید] یک نقد متینی باشد که اصل مذهب و شریعت و اصل دین و اصل اقتصاد اسلامی را زیر سوال نبریم. اگر احیانا در اجرا خرابکاری بشود که ما نباید بگوییم که اصل قضیه وجود ندارد.

ایشان در ابتدای صحبت‌شان، اشاره‌ای دارند به جریان‌های فکری اول انقلاب و نقش تفکرات چپ و سوسیالیستی را خیلی برجسته می‌کنند و ادعایشان این است که متفکران بزرگ ما در صدر انقلاب، مثل مرحوم شهیدصدر و مرحوم شهیدمطهری، تحت‌تاثیر تفکرات سوسیالیستی بوده‌اند و از اساس، انقلاب اسلامی با گرایش به تفکرات سوسیالیستی شکل گرفت. از دیدگاه جنابعالی این ادعا چقدر قابل قبول است؟

اگر انسان یک مقداری به آیات کریمه قرآن و به روایات اهل‌بیت(ع) نگاه بکند، اذعان می‌کند به اینکه بالاخره دلسوزی برای فقرا و برای درماندگان و برای تهی‌دستان و کمک به آنها، یکی از شعارها و شعیره‌های مهم دین و اسلام است. حالا اگر فرض بفرمایید کمونیست‌ها یا اشتراکیون هم – به حسن‌نیت یا به سوء‌نیت- اگر یک شعاری را بردارند [که در عین‌حال] زمینه اسلامی هم داشته باشد؛ حالا چون‌که اینجور است، پس [آن کسی که حرف اسلامی زده] کمونیست است؟ فرض کنید این افکار کمونیستی را کنار بگذاریم، آن روایتی که هست را [چه کنیم؟] مثل روایتی که امیرالمومنین(ع) داشتند. وقتی در کوفه می‌رفتند یک نصرانی را دیدند که کور است و تکدی می‌کند. فرمودند که کیست؟ گفتند این مثلا نصرانی است. حضرت فرمودند خوب نصرانی باشد! این تا چشم داشت از آن کار کشیدید، الآن کور شده و اتفاق افتاده و بیکار شده است. بعد دستور دادند از بیت‌المال به او پرداخت کنند. خوب این اندیشه را شما می‌توانید بگویید اندیشه اشتراکی و کمونیستی است؟ اولا شریعت ما و مذهب ما پر است از روایات اخلاقی و روایات تشویق به کمک به فقرا و مساکین و دستگیری ایتام. قبل از اینکه چپ بیاید، قبل از اینکه راست بیاید، اینها را داشتیم و داریم. ما غنی هستیم، بی‌نیاز هستیم. حالا اصلا فرض می‌کنیم یک اندیشه و فکری مستحدث است (با اینکه اینها مستحدث نیست و ما مستغنی هستیم) ولی فرض بفرمایید از ذخایر خودمان نمی‌توانیم استفاده کنیم و استفاده نکردیم. مثل این است که ما روی گنجی نشسته باشیم و کاهلی و ناتوانی خودمان، ما را زمین‌گیر کرده باشد. این مربوط به خودمان است و الا ما از نظر فکری و اندیشه مستغنی هستیم. آن نکته دومی که می‌خواستم عرض کنم این است که فرض می‌کنیم یک اندیشه‌ای از چپ یا یک اندیشه‌ای از راست یا یک اندیشه‌ای از شق ثالثی مطرح بشود و در آن زمینه شریعت و دین، ارشاد خاصی را ما دست نیافتیم، نه‌اینکه نداریم، ما دست نیافتیم. مقتضای وظیفه ما چیست؟ مقتضای وظیفه عقلی و شرعی ما این است که «فبشِّر عباد الذین یستعمون القولَ فیتَّبعون أحسنَه.» ما اصلا طرفدار منطقیم. اگر یک حرف حسابی چپ می‌زند، قبول می‌کنیم. ابای این معنا را نداریم. ما از جهالت باید ابا داشته باشیم، از ندانم‌کاری باید ابا داشته باشیم، از ظلم و تعدی باید ابا داشته باشیم. اصلا قرآن می‌گوید: «قل هاتوا برهانکم.» با دیگران، با مشرکان، این‌گونه برخورد می‌کند که برهان‌تان را بیاورید. دین ما، مذهب ما، مخصوصا مذهب اثنی عشری، مذهب منطق است، مذهب معقول است. خیلی عقلایی فکر می‌کنند، عقلایی می‌اندیشند و مقتضای عقلایی اندیشیدن و برهانی فکر کردن ما این است که تا منبعی و راهنمایی از کتاب و سنت و روایات اهل بیت(ع) باشد آنها حجت است. چرا؟ چون براساس دلیل عقل و برهان، از آنها پیروی کردیم و آنها را حجت و معصوم می‌دانیم و آنها را کارشناس خیرخواه می‌دانیم. لذا تا وقتی که از ارشادات، عمومات و از اطلاقات‌شان و از قواعدشان توانستیم، استفاده می‌کنیم. اگر نتوانستیم استفاده کنیم، «فبشّر عباد الذین یستعمون القول فیتبعون أحسنه.» حالا اینکه بر چه مبنایی آنها چپی فکر می‌کردند یا راستی فکر می‌کردند، «تلک أمّهٌ قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم.» برای مشکلات اقتصادی جامعه اسلامی، اگر آن روش اقتصاد را قبول ندارند، روش اقتصادی را که سلیم باشد و با کتاب و سنت خوانا باشد، خیلی خوب، بیاورید و ارائه بدهید. چرا زحمات دیگران را ما زیر سوال ببریم؟ می‌خواهید بگویید بدیلش سرمایه‌داری لیبرالیستی است؟ می‌خواهید بگویید بدیلش آن است؟ واقعا این‌طور است؟ این با «خذ العفو» می‌سازد؟ «خذ العفو وأمر بالعرف.» «و فی أموالهم حق للسائل والمحروم.» وقتی که می‌خواهید فکر کنید و برنامه بدهید، باید تمام آیات اقتصادی، تمام روایات و همه اینها را باید در نظر بگیرید. اینکه مرحوم آقای صدر می‌گوید روح شریعت باید بر استنباطات ما حاکم باشد و ما از آن کلیات و از آن خط عریض و عام نباید غافل بشویم و باید خط عریض و عام را [در نظر] بگیریم، در صورتی است که دلیل خاص نداشته باشیم و دلیل خاص انصرافی نداشته باشد، اینها حرف‌های مفصلی دارد [که] در جای خودش [باید به آن پرداخت].