امید دولت سابق به غرب و بی‌مهری روحانی در حق همسایگان و کشورهای شرقی
امید دولت سابق به غرب و بی‌مهری روحانی در حق همسایگان و کشورهای شرقی

از جمله ضرورت‌هایی که باید مورد پیگیری دولت سیزدهم قرار بگیرد، متوازن‌سازی سیاست خارجی است و بسط روابط با شرق، یکی از اقتضائات این متوازن‌سازی است. اما بخشی از افکار عمومی ایران تا پذیرش این موضوع فاصله زیادی دارد. راهکار مناسب برای کم کردن این فاصله کدام است؟ در این مختصر برآنیم که به بررسی این موضوع بپردازیم.

ضرورت متوازن‌سازی سیاست خارجی در دولت رییسی

اگرچه دولت روحانی، تعامل گسترده با همه جهان را به عنوان گفتمان خود ترویج می‌کرد، اما در عمل، ترجمان این شعار را مذاکره و تنش‌زدایی با غرب به رهبری امریکا یافتیم. همین شد که دولت ۸ ساله تدبیر و امید، به امید رابطه با غرب بی‌مهری زیادی در حق همسایگان و کشورهای شرقی روا داشت و در این مسیر تا جایی پیش رفت که حتی مناسبات بین ایران و شرق تحت تاثیر قرار گرفت.

محمدجواد ظریف در آخرین نامه‌اش به کمیسیون امنیت ملی مجلس نوشت: «اگر در مورد ضرورت کار متوازن با شرق و غرب به یک اجماع ملی رسیده بودیم و با خوش خیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکت‌های غربی از خود نرنجانده بودیم، دوستانمان سرخورده نمی‌شدند و در دوران سختی رهایمان نمی‌کردند.» هرچند ظریف در این نامه هم بخشی از تقصیر را به گردن اجماع ملی انداخته و سعی می‌کند از زیر بار مسئولیت و پاسخگویی شانه خالی نماید، اما به هر تقدیر این دولت روحانی بود که با اجرای کاریکاتوری سیاست تنش‌زدایی و معرفی مذاکره به عنوان راه‌حل نهایی همه مشکلات کشور، منافع ملی را قربانیِ روابط نامتوازن و غش کردنِ به سمت غرب نمود. پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و با شروع کار دولت سیزدهم، این نیاز به شدت احساس می‌شد که باید در همه عرصه‌هایی که مورد افراط یا تفریط دولت قبل قرار گرفته _ از جمله در عرصه سیاست خارجی_ به یک نقطه تعادل برسیم. لازمه متوازن‌سازی ۸ سال غرب‌گرایی دولت روحانی، گسترش و تعمیق سطح روابط با شرق بود. راهبردی که خیلی زود به چشم آمد، برجسته شد و خطوط رسانه‌ای قدرتمندی علیه آن شکل گرفت.

افکار عمومی ایران و گسترش روابط با شرق

بخش قابل توجهی از افکار عمومی جامعه ایرانی به علت سابقه روس‌ها طی دو قرن گذشته، به بستری مهیا برای روس‌ستیزی تبدیل شده است. چین البته از چنین جایگاه تاریخی منفوری نزد ایرانیان برخوردار نیست، اما به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر تلاش زیادی شده تا نوعی ذهنیت منفی هم نسبت به این کشور در ایران شکل بگیرد. البته اشاره به تلاش‌ها و پروژه‌های هدفمند ضدشرقی در ایران بدان معنا نیست که هیچ عامل غیرساختگی و ریشه‌داری در ایجاد این فضا دخیل نبوده است، اما باید به این نکته توجه داشت که در افکار عمومی ایران، وقتی وضعیت انگاره‌های موجود درباره شرق را با انگاره‌های موجود درباره غرب مقایسه می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که اراده‌های سیاسی و پروپاگاندا سهم بسیار بیشتری در فرم‌دهی به اذهان داشته و دارند.

در چندماهه اخیر، پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای و نیز، سفر حجت‌الاسلام رئیسی به روسیه و دیدار با پوتین از جمله اتفاقاتی بود که حواشی زیادی به دنبال داشت. پیش از این هم امضای قرارداد ۲۵ ساله با چین در روزهای پایانی دولت قبل بود که موجی از واکنش‌ها و التهاب افکار عمومی را موجب شده بود. اگر این عکس‌العمل‌های موردی و منفی را یک سلسله واکنش مرتبط و پیوسته در نظر بگیریم که هر یک زمینه‌ای برای واکنش‌های تند بعدی می‌شود، در می‌یابیم که خلاء بزرگی در این میان وجود دارد. از یک سو دولت رئیسی چاره‌ای ندارد جز اینکه به تقویت ارتباط با شرق بپردازد و از سوی دیگر، بخشی از افکار عمومی ایران نه تنها پذیرش لازم برای این موضوع را ندارد، که حتی ضد آن است. بنابراین به نظر می‌رسد اشکال، بسیار فراتر از مسئله‌ای مانند شفافیت قراردادهاست و شفاف‌سازی مفاد پیمان‌ها و قراردادها _که مگر در موارد خاص، لازم هم هست_ کمک بنیادینی به باز شدن این گره ذهنی جامعه نخواهد کرد.

بازاریابی سیاسی و تعامل با شرق نزد افکار عمومی

اگر بخواهیم از منظر بازاریابی سیاسی، جایگاه تعامل با شرق نزد افکار عمومی ایران را بررسی نماییم، با عوامل گوناگونی مواجه خواهیم بود که هر یک در به وجود آمدن این جایگاه سهمی دارند. چنانکه اشاره شد، جریان‌های رسانه‌ای هدفمند که معمولا بر زمینه‌های اجتماعی موجود سوار شده و ضدیت با شرق را تبلیغ می‌کنند از آن جمله‌اند.

مطالعه رفتار این جریان‌ها و ارائه راهکار جهت ناکام گذاشتن ایشان را می‌توان در حوزه «تبلیغات سیاسی» و «روابط عمومی» به حساب آورد که غالبا توسط متخصصین بازاریابی سیاسی، در زمره اجزاء نظام ارتباطی این عرصه دسته‌بندی می‌شوند. هرچند با توجه به نبودِ اجماع بر سر تعاریف، مرز دقیقی میان تبلیغات و روابط عمومی در بازاریابی سیاسی قابل تبیین نیست، اما به طور کلی می‌توان تبلیغات سیاسی را هرگونه ارائه و پیشبرد «ایده» دانست که برای دست‌یابی به هدف، از «نمادها» بهره می‌گیرد. جلب توجه و کسب اعتماد مخاطب به سوی مقاصد معین از ویژگی‌های تبلیغات شمرده شده است. روابط عمومی نیز به منظور ایجاد «تفاهم» و کشش انسان به یک ایده طراحی می‌شود و هدف آن هماهنگ ساختن افراد با فعالیتی ناظر به آن ایده است. یکی از تفاوت‌های گفته شده بین این دو آن است که تبلیغات معمولا کوتاه مدت بوده و به دنبال انتفاعی فوری است اما روابط عمومی بلندمدت، غیرمستقیم‌تر و معطوف به آثار و نتایج در آینده است. به نظر می‌رسد با توجه به اهمیت موضوع روابط ایران و شرق نزد موافقین و مخالفین داخلی و خارجی آن، می‌توان این موضوع را مربوط به هر دو حوزه تبلیغات سیاسی و روابط عمومی دانست؛ چرا که هر دو گروه موافق و مخالف، تاثیرگذاری مستقیم و غیرمستقیم بر مخاطب را چه در کوتاه‌مدت و چه در بلندمدت مطلوبِ خود می‌دانند.

آیا راهکار، تصویرسازی مثبت از شرق است؟

گفته شد که میان بخشی از افکار عمومی ایران و سیاستگذاری‌های جدید در عرصه روابط خارجی خصوصا روابط با شرق، شاهد یک شکاف معنادار هستیم. اما چگونه باید این شکاف را پر کرد؟ ابتدا باید توجه شود که یکی از پیش فرض‌های این پرسش، درک اهمیت افکار عمومی برای حکمرانی و لزوم احترام گذاشتن به مردم‌‌ در حکومت، خصوصا حکومت اسلامی است. پس اگر کسی از اساس قائل به این‌ گزاره‌ها نباشد، تلاش برای یافتن جواب این سوال را بر خود واجب نمی‌بیند. یک پاسخ برای این پرسش می‌تواند آن باشد که تمام توان خود را صرف ساختن تصویری مثبت از شرق در ایران نماییم و در فضای رسانه‌ای به مردم خود اینگونه القا کنیم که: این شرقی‌ها آنقدرها هم که تصور می‌کنید آدم‌های بدی نیستند! چنانچه موفق شویم نگاه جامعه ایرانی را به شرق تغییر دهیم، می‌توانیم امید داشته باشیم که سیاست‌گذاری‌های کلان در حوزه فصل جدید روابط خارجی با شرق، حداقل احتمال به ثمر نشستن دارد. اما آیا واقفیم که تصویرسازی مثبت از بیگانگان _فارغ از اینکه شرقی باشند یا غربی_ چه تبعاتی به همراه خواهد داشت؟ کافی است به نتایج به دست آمده از افکارسنجی‌های انجام شده پس از برجام رجوع کنیم تا تحیر و سرگردانی بخش قابل توجهی از جامعه ایران نسبت‌ به رفتار طرف مقابل و بلاتکلیفی مردم، حتی در اتخاذ روزمره‌ترین تصمیمات اقتصادی مربوط به زندگی‌شان را ببینیم. بی‌تردید یکی از عوامل این سردرگمی، به وجود آمدن ذهنیتی بیش از اندازه مثبت ناظر به مذاکرات و اعتماد حاصل شده نسبت به غرب بود. از طرفی، هرچند ساده‌سازی سیاست ممکن است گاهی در کوتاه‌مدت نتایج مورد نظر را به بار آورد، اما یقینا در بلندمدت اثرات مخربی از خود به جا می‌گذارد.

ایجاد یک تصویر مطلقا مثبت از شرق یا غرب در چشمِ جامعه، منجر به تقلیلِ مناسبات پیچیده و عمدتا خاکستریِ روابط بین‌الملل به سیاه یا سفید، خوب یا بد و دوست یا دشمن می‌شود، که نمودی از ساده‌سازی سیاست است و آسیب‌های فراوانی در پی دارد. از این رو، شاید به همان اندازه که دشمنی‌زدایی از امریکا در فضای جامعه غلط بوده و هست، دوست‌نمایی از قدرت‌های شرقی هم غلط باشد. در این صورت است که دائما باید به نحوی غیرعادی، نگران چهره شرکای تجاری و سیاسی خود در داخل بوده و به توجیه اقدامات آن‌ها در سطح جهان بپردازیم (و برای مثال در رسانه ملی، حمله نظامی به یک کشور را عملیات ویژه نظامی در آن کشور بنامیم!)

رویکرد رسانه‌ای مناسب در موضوع تعامل با شرق

پاسخ دقیق‌تر اما می‌تواند این باشد که هم‌زمان با حفظ تمایزات و مرزبندی‌ها با اهالی شرق، بایستی پیچیدگی‌های سیاست از جمله دوایر اشتراک و تعارض منافع با ایشان را برای مردمِ خود توضیح داد و سعی نمود با توسل به شیوه‌های کارآمد اقناع، جامعه را نسبت به تعاملات و روابط خارجی مورد نیاز کشور متقاعد ساخت. در صورتی که بخواهیم خلاء میان افکار عمومی و ریل‌گذاری روابط جدید با شرق را با روی آوردن به این رویکرد پر کنیم، حتما باید ابتدا در مقابل دیدگان جامعه ایرانی، میان خود و دولت‌های شرقی نحوه‌ای از فاصله‌گذاری را به تصویر کشیده و استقلال کشور را پررنگ نماییم.

در این راستا می‌توان حتی از جزیی‌ترین وقایع بهره جست و آن‌ها را به نماد رفتار مستقلانه ایران تبدیل کرد. دقیقا همان کاری که البته در جهت عکس این مطلب، توسط امریکوفیل‌ها در حال انجام است و از این طریق، هر موضوعی را به نفع روایت خود (که سرسپردگی و زیر بلیتِ شرق بودنِ ایران است) تفسیر می‌کنند. به عنوان نمونه، اگرچه موضع‌گیری اولیه حجت‌الاسلام رییسی ناظر به حمله روسیه به اوکراین در تماس تلفنی با پوتین ضعیف بود، اما مواضع بعدی جمهوری اسلامی در مخالفت با جنگ و کشتار و تاکید بر راهکار مسالمت‌آمیز سیاسی که از تریبون‌های رسمی بیان شد، گامی در محدوده همین رویکرد ارزیابی می‌شود.

همچنین گفتگوی تلفنی امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان، با دمیتری کولبا وزیر امور خارجه اوکراین، خبری بود که جریان رسانه‌ای انقلاب باید وزن بسیار بیشتری به آن می‌داد.

در پایان ناگفته نماند، یکی از ملاحظات مهم در این خصوص، نشان دادن انطباق منافع ملی بر اصول و ارزش‌هاست. مقامات و رسانه‌های غربی با پیش کشیدن موضوعاتی چون مسلمانان اویغور چین، چچنی‌های درگیر با روسیه، تسلط طالبان بر افغانستان و اکنون نیز، حمله روسیه به اوکراین، بارها ایران را به ریاکاری و استانداردهای دوگانه در موضع‌گیری متهم کرده‌اند. اما نباید اجازه داد در داخل کشور این تصور خام به وجود آید که جمهوری اسلامی از آرمان‌ها فاصله گرفته، از شعارهایی چون حمایت از مستضعفین عدول کرده و برای جذب منافع حداکثری، خارج از چارچوب عمل می‌کند. روشنگری درباره این موارد و توضیح منافع ملی با توجه به مبانی، اصول و ارزش‌ها، ضروری بوده و می‌تواند در بلندمدت، رشد روزافزون معرفت سیاسی جامعه را در پی داشته باشد.

جمع‌بندی:

بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی آمادگی گسترش روابط با شرق را ندارد. اما لازمه ایجاد این پذیرش در افکار عمومی هم، بازنمایی یک وجهه مثبت و غیرقابل خدشه از شرق نیست. ایرانیان هنوز تشنه استقلال _که آرمان انقلاب اسلامی است_ هستند و در هر نوع رابطه سیاسی و اقتصادی، باید این ادراک حضور داشته باشد. برجسته‌سازی مرزبندی‌ها با طرف مقابل نزد مردم، توام با توضیح مصالح و منافع ملی می‌تواند رویکردی مناسب در راستای سیاست‌های مورد نیاز کشور باشد.

منتشر شده در خبرگزاری فارس