راز گذر از پژوهش لوکس به پژوهش ضروری
راز گذر از پژوهش لوکس به پژوهش ضروری

 پژوهش در جامعه ما همچنان یک کالای لوکس و به اصطلاح با کلاس است که کارآیی عمده آن در ویترین آرایی‌ها خلاصه می‌شود. این معضل در پژوهش‌های علوم انسانی دوچندان است. شاید همین لوکس‌بودن باعث شده خط مشی‌گذاران و دولتمردان در هنگام کسری بودجه تا می‌توانند از بودجه‌های پژوهش می‌کاهند.

 پژوهش در جامعه ما همچنان یک کالای لوکس و به اصطلاح با کلاس است که کارآیی عمده آن در ویترین آرایی‌ها خلاصه می‌شود. این معضل در پژوهش‌های علوم انسانی دوچندان است. شاید همین لوکس‌بودن باعث شده خط مشی‌گذاران و دولتمردان در هنگام کسری بودجه تا می‌توانند از بودجه‌های پژوهش می‌کاهند. زیرا خرج‌کردن برای کالاهای لوکسی در هنگام تنگدستی دلیلی روشن بر شیرین‌عقلی است. از طرف دیگر می‌دانیم هیچ تمدنی بدون علم و پژوهش قوام نخواهد داشت. حال سؤال این است که چگونه پژوهش در جایگاه واقعی خودش به‌عنوان یک امر ضروری برای جامعه قرار می‌گیرد؟ به عبارتی دیگر چه زمانی رابطه دولت و جامعه با پژوهش رابطه ضروری و حیاتی خواهد شد؟ برای پاسخگویی به این دو سؤال، داستان تاریخی ضروری شدن پژوهش برای دولت آمریکا را مرور می‌کنیم.
بی‌شک پیش از جنگ‌های جهانی اول و دوم این التفات در میان خط مشی‌گذاران و تصمیم‌گیران حوزه علم و فناوری ایالات متحده وجود داشت که علم نیازمند حمایت‌های مادی است. این حمایت‌ها نیز بسیار پیش‌تر از جنگ جهانی اول آغاز شده بود اما کمیت و کیفیت لازم را نداشت.
با شروع جنگ جهانی اول و تصمیم ایالات متحده برای اتخاذ موضع و ورود به جنگ، بسیج جامعه علمی آغاز شد. سازمان‌های متعددی برای استفاده از ظرفیت جامعه علمی در بخش‌های مختلف (نیروی دریایی ارتش، نیروی هوایی و…) شکل گرفت. آزمایشگاه‌های بسیاری ساخته شد. دانشمندان یونیفرم‌های نظامی بر تن می‌کردند و به صورت شبانه‌روزی برای ساختن سلاح‌های جدید، افزایش کیفیت رادارها و … تلاش می‌کردند. با وجود هزینه‌های بسیار زیاد ایالات متحده طی جنگ جهانی اول و بسیج همه جانبه جامعه علمی، دستاوردهای چندانی حاصل نشد (در مقایسه با جنگ جهانی دوم). پس از جنگ نیز دولت در حمایت از علم همچون دوره جنگ تردید داشت و تقریبا همه چیز به روال پیش از جنگ برگشت و ارتباط دولت و جامعه علمی از شکل حداکثری و همه جانبه خارج شد. البته شاید آن ارتباط اقتضای بحران بود و تغییر روابط در دوران پساجنگ چندان هم عجیب به‌نظر نمی‌رسید.
در جنگ جهانی دوم تغییراتی در سبک و شیوه بسیج جامعه علمی شکل گرفت. شکل دیگری از اداره پژوهش بروز کرد. دیگر دانشمندان لباس نظامی بر تن نمی‌کردند. دولت، آزمایشگاه‌ها و زیرساخت‌های جدیدی آماده نکرد. سازمان‌های جدیدی تاسیس نشد. در عوض از ظرفیت‌های موجود با شیوه جدیدی استفاده شد. این شیوه جدید آنقدر کارساز شد که شاید بتوان گفت سرنوشت جنگ را رقم زد (منظورم ساخت بمب اتم است). پس از پایان جنگ دیگر همچون شرایط پس از جنگ‌جهانی اول هرکس به سراغ کاری که پیش از جنگ داشت نرفت. این دولت ایالات متحده بود که می‌خواست ارتباط دولت و جامعه علمی همچون شرایط جنگ در دوران پساجنگ نیز ادامه داشته باشد. این بار جامعه و دولت فهمیده بود که نیاز مبرمی به علم و عالمان دارد و پیشرفت و رفاه بیشتر بدون حضور جدی آنان ممکن نیست. لذا ساختارهای دوران جنگ جهانی دوم پس از جنگ نیز حفظ شد و ارتباط دولت ایالات متحده با جامعه علمی و دانشگاهی بر مبنای تجارب حاصل از دوران جنگ بازنگری شد. از آن زمان تاکنون خط مشی علم ایالات متحده به تدریج رشد و نمو کرده است.
برای گذر از پژوهش لوکس و رسیدن به جایگاه پژوهش واقعی باید دولت و جامعه طعم شیرین پژوهش را بچشد و این امر مستلزم به‌کارگیری الگوهای حکمرانی و راهبری جدید از سوی خط مشی‌گذاران علم و همچنین انجام پژوهش‌های واقعی و کارآمد از سوی پژوهشگران است. این دو، دو روی یک سکّه هستند و همدیگر را تقویت می‌کنند.