در شرایط فعلی نه طالبان با چالشهای فرهنگی و سیاسی در داخل و خارج، و نه دولت فعلی با ضعف و ناکارآمدی سیستمی و کمبودهای فراوان و عدم پشتوانه ملی، هیچکدام توان اداره کشور به تنهایی را ندارند. اعتماد ملی و پشتوانه مردمی هر دو به شدت ضعیف است، چراکه هیچ تصویر روشنی از هیچ یک از دو طرف در ذهن ملت افغانستان نیست. در چنین شرایطی بهترین راهحل برون رفت از وضعیت نامطلوب فعلی، حضور همه طرفهای درگیر با میانجیگری کشورهای همسایه نظیر جمهوری اسلامی ایران است تا بتوانند با تشکیل یک دولت آشتی ملی به تقویت انسجام و اعتماد ملی بپردازند.
مقدمه
امروزه در قرن بیستویکم بیش از هر زمان دیگری استفاده از قدرت نرم با بهرهگیری از تصویر ملی، برندسازی ملی و… افزایش یافته است. اما مسئله مشترک میان این موارد این است که همگی محصول فرآیندی به نام بازاریابی سیاسی بینالملل است. بازاریابی سیاسی بینالملل به دنبال ایجاد، حفظ و تقویت روابط طولانی مدت بین مردم، دولتهای ملی، گروههای ذینفع و سازمانهای بینالمللی است، به طوری که اهداف بازیگران سیاسی ملی و سازمانهای درگیر محقق میشود.
این روزها در آستانه آغاز به کار دولت سیزدهم در ایران، وضعیت همسایه شرقی خیلی مساعد نیست. دولت مستقر همچنان دست و پا میزند و طالبان هر روز ایالات بیشتری را به کنترل خود در میآورد. گفتوگوها در قطر نیز چندان موفقیت آمیز نبود و نتوانست حتی آتشبس یا صلحی موقت را به همراه داشته باشد. آمارها حاکی از آن است که طالبان حدود ۸۰% از خاک افغانستان را تحت کنترل دارد و اکثر گذرگاههای مرزی و تجاری با کشورهای همسایه از جمله ایران، پاکستان، تاجیکستان و ترکمنستان را در دست گرفته است.
اما علیرغم همه این پیروزیهای میدانی و سالها تلاش بیوقفه طالبان در راستای تثبیت جایگاه خود در افغانستان، آنچه در رسانهها و افکار عمومی شاهد هستیم افزایش روز افزون نفرت و تقابل جهانی علیه طالبان است. به راستی چرا طالبان با آنکه اکثر کشور را در دست دارد و پای میز مذاکره نیز حاضر شده است و در میدان نیز توانسته دست برتر خود را همچنان حفظ کند، نتوانسته است اقبال عمومی به خود را افزایش دهد؟ آیا طالبان با وجود تمام مزیتهای خود، میتواند به اقناع مردم خود و جامعه جهانی بپردازد و تصویری مطلوب از خود ارائه دهد؟
طالب امروز، کیست؟
در رابطه با ماهیت و اهداف کنونی طالبان اختلاف نظرها زیاد است. برخی معتقدند طالبان امروز تفاوتی با طالبان گذشته در دهه ۹۰ میلادی ندارد و بر همان اعتقادات و اهداف گذشته پایبند است و هویت خود را حفظ کرده است.
برخی دیگر بر این باور هستند که طالبان امروز بسیار متفاوتتر از طالبان پاکستان در دهه ۹۰ میلادی است و در هویت آنها تغییرات بنیادین رخ داده است. کار هایی نظیر حضور دیپلماتیک و حاضر شدن پای میز مذاکره، عدم تعرض به اقوام و اقلیتها و پذیرش برخی اصلاحات مدنی از جمله مواردی هستند که برخی را به باور تغییر اساسی عقاید طالبان رسانده است.
از طرف دیگر برخی گمانهزنی میکنند که طالبان ممکن است از لحاظ هویتی تغییر اساسی نکرده باشد و تنها به منظور کاهش مخالفتهای بینالمللی و بهبود چهره داخلی به طور موقت رویکردی فریبکارانه در پیش گرفته است. از این رو دست به برخی اصلاحات ظاهری زده است تا بتواند بدون مواجهه شدید با چالشهای فراوان گذشته به قدرت برسد.
و در نهایت در نگاهی دقیقتر و منطقیتر میتوان مشاهده کرد که طالبان با توجه به تجربه دو دهه گذشته خود به این نتیجه رسیده است که نه تنها برای کسب قدرت بلکه برای حفظ قدرت نیاز به تغییراتی ظاهری در شیوه حکمرانی دارد. در همین راستا رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر درباره چشمانداز حکومت آینده طالبان چنین مینویسد: «ما نگرانیها را درک میکنیم. ما به این متعهد هستیم که با جهتهای مختلف در فضای احترام متقابل برخورد کنیم و به یک نظام سیاسی که صدای همه افغانها در آن شنیده شده باشد به توافق برسیم.»
با توجه به عزم طالبان برای حضور در قدرت و تثبیت جایگاه خود و عبرتگیری از سقوط در سال ۲۰۰۱ رویکرد پایانی تصویری نسبتاً دقیقتر درباره بازیگر اصلی این روزهای افغانستان به ما میدهد. البته باید به این واقعیت نیز توجه داشت که در حال حاضر آنچه اختلافات عمیق و ریشهدار دستههای مختلف طالبان با یکدیگر را کم رنگ کرده است، در پیش داشتن دشمن مشترک یعنی دولت مستقر در کابل است؛ پس انتظار بروز اختلافات درونی در آینده نزدیک نیز دور از انتظار نیست.
پیامدهای قدرتگیری طالبان
از آنجا که هنوز ماهیت و اهداف طالبان به صورت دقیق مشخص نیست و نمیتوان پیش بینی دقیقی را انجام داد به طور کلی می توان پیامدهای زیر را در صورت قدرت گرفتن طالبان در نظر داشت:
با توجه به اختلافات گسترده میان اقوام و گروههای سیاسی افغانستان و درگیریهای ریشهدار در این منطقه در صورت قدرتگیری یکجانبه طالبان باید انتظار جنگهای داخلی و ناامنی گسترده را در این کشور داشت. از طرفی دیگر با قدرتگیری طالبان به احتمال زیاد باید انتظار فراهم شدن بیشتر بسترهای رشد گروههای افراطی و تهدیدات تروریستی را داشت. افزایش مهاجرت و پناهندگی نیز از جمله پیامدهای احتمالی حاکمیت طالبان است که افغانستانیها را به سمت همسایگان خود به ویژه ایران روانه خواهد کرد. از جهت دیگر با توجه به سابقه گذشته طالبان و نگاه تبعیضآمیز آنان احتمال برخورد و اعمال محدودیتها و محرومیتها به طور گسترده در قبال شیعیان افغانستان به ویژه قوم هزارهها وجود دارد.
پیروزیها در سایه تصویر داخلی موفق
آنچه در اینجا حائز اهمیت فراوان است، تصویر طالبان در داخل و خارج از مرزهای افغانستان است. اگر با عینک بازاریابی سیاسی بینالملل بخواهیم به آنچه در شرایط فعلی برای طالبان میگذرد توجه کنیم به نکتههایی قابل تأمل در رابطه با طالبان برخورد میکنیم. این نکته قابل توجه چیزی نیست جز یک اختلاف تصویر به شدت زیاد میان فضای داخلی و خارجی افغانستان.
در فضای داخلی افغانستان با وجود آنکه طالبان یک سابقه شکست خورده و نافرجام را در کارنامه خود دارد و علیرغم ذهنیت منفی در رابطه با عقاید و رفتارهای طالبان در قبال موارد اجتماعی و مدنی، مردم به ویژه در مناطق روستایی کمبرخوردارتر به شدت از طالبان حمایت میکنند و در مواردی نیز یاریرسان آنها برای پیروزی هستند. چراکه آنچه طالبان به نمایش گذاشته است و در اذهان مردم فقیر و زحمتکش به جا گذاشته است چیزی جز امنیت و ثبات نیست. امنیت و ثبات در افغانستان گمشدهای است که سالها به طور کامل تحقق پیدا نکرده است و در مقاطعی که برقرار بوده است توسط نیروهای خارجی صورت گرفته است، پس حالا اقبال مردم به امنیت و ثباتی که توسط نیروهای بومی خودشان برقرار شده باشد قطعاً بیشتر است و مهمترین عامل پیشرویهای فعلی نیز همین موضوع است.
این در حالی است که در فضای خارج از مرزهای افغانستان کمتر کسی خیلی مشتاق روی کار آمدن طالبان است. از طرفی خاطرات ناگوار از یک گروهک تروریستی در ذهن دیگر کشورها و افکار عمومی آنها نقش بسته است و از طرفی دیگر کشورهای ذینفع در مسئله افغانستان نگران آن هستند که با قدرت گرفتن طالبان شاهد حکومتی بنیادگرا، تمامیتخواه و افراطی در امور سیاسی و فرهنگی باشند. از این رو بسیج اجماع جهانی علیه طالبان احتمالاً کار دشواری نباشد چراکه آنچه در اذهان خارجیهاست به هیچ وجه به نفع طالبان نخواهد بود.
مدیریت تصویر، حلقه مفقوده طالبان
در زمانی نه چندان دور شاید طالبان خیلی به آنچه دیگران درباره او میگفتند اهمیت زیادی نمیداد، اما امروز تصویرسازی به منظور اقناع، احتمالاً بزرگترین چالش طالبان خواهد بود. در حال حاضر آنچه طالبان با آن دست و پنجه نرم میکند قطعاً در میدان نظامی نخواهد بود چراکه مجاهدینی پرتلاش و متعهد به آرمانها دارد که علاقهای به خستگی یا تسلیم شدن ندارند.
اما آنچه طالبان با آن روبروست دو دسته چالش جدی در زمینه مدیریت تصویر و حکمرانی مدرن است:
الف) طالبان در داخل افغانستان با یک چالش فرهنگی-اجتماعی گسترده روبرو است که مردم شهرنشین و طیف نخبگانی و تحصیل کرده آن در مقابلش هستند. چالش حکمرانی و توان اداره کشور و حتی فهم چگونگی حل مشکلات کلان، از جمله مواردی است که قشر تحصیل کرده و نخبگانی افغانستان که عمدتاً در کشورهای خارجی تحصیلات خود را به اتمام رساندهاند، در قبال آن حساسیت فراوانی دارد. به تعبیری دیگر مسائلی مانند حجاب و حدود آن در جامعه، حق تحصیل کودکان و بانوان، حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی، حق کار و حضور اجتماعی زنان و… چالشهایی هستند که طالبان باید به آنها پاسخ دهد و مطالبهگرانی به نام طبقه شهرنشین و قشر نخبگانی دارد.
ب) اما چالش اصلی دیگر طالبان، یک چالش سیاسی و بینالمللی با همسایگان و قدرتهای دارای نفوذ در افغانستان است. به طور کلی همه قدرتهای اصلی منطقه و دیگر قدرتهای جهانی از آمریکا و روسیه و هند گرفته تا ترکیه و ایران و پاکستان به دنبال یک امنیت و آرامش پایدار هستند تا بتوانند جایگاه و نفوذ خود در افغانستان را افزایش دهند، و این خواستهای است که با تصویری که از طالبان وجود دارد فاصله معناداری دارد. این اختلاف تصویر مطلوب و تصویر موجود در جامعه بینالملل، چالشی است که طالبان یا باید آن را مدیریت کند و تصویری مدرن و متفاوت به جهان مخابره کند و یا خود را برای مقابله با یک اجماع جهانی علیه افراطگرایی در افغانستان، آماده کند.
نتیجه گیری
در پایان باید به این نکته توجه شود که آنچه امروز در افغانستان شاهد هستیم چیزی جز فاجعهآفرینی ایالاتمتحده و هم پیمانانش در اتحادیه اروپا نیست. اکنون آمریکا پس از بیست سال تلاش نافرجام برای آرامتر کردن تلاطمهای سیاسی و امنیتی افغانستان و ایجاد امنیت پایدار برای مردم آن و ریشهکن کردن تروریسم در منطقه، و بدون ارائه هیچ راهکار مثبتی برای شرایط فعلی که به نفع مردم باشد در حال خروج مصنوعی از افغانستان است و به ظاهر افغانستان را رها میکند ولی ترجیح میدهد منافع خود را از این پس به طور غیر مستقیم و از طریق عوامل پشت پرده و نفوذی در دستگاه حاکم افغانستان پیگیری کند. البته همین خروج ظاهری هم کامل نبوده است و علیرغم خروج ۲۵۰۰ نیروی نظامی آمریکا، ۶۰۰ نظامی دیگر برای حفاظت از دیپلماتهای آمریکایی در افغانستان باقی ماندهاند.
از طرف دیگر باید توجه داشت که در شرایط فعلی نه طالبان با چالشهای فرهنگی و سیاسی در داخل و خارج، و نه دولت فعلی با ضعف و ناکارآمدی سیستمی و کمبودهای فراوان و عدم پشتوانه ملی، هیچکدام توان اداره کشور به تنهایی را ندارند. اعتماد ملی و پشتوانه مردمی هر دو به شدت ضعیف است، چراکه هیچ تصویر روشنی از هیچ یک از دو طرف در ذهن ملت افغانستان نیست. در چنین شرایطی بهترین راهحل برون رفت از وضعیت نامطلوب فعلی، حضور همه طرفهای درگیر با میانجیگری کشورهای همسایه نظیر جمهوری اسلامی ایران است تا بتوانند با تشکیل یک دولت آشتی ملی به تقویت انسجام و اعتماد ملی بپردازند. در نهایت دولت آشتی ملی باید با اصلاح تصویر ملی و برند ملی خود پشتوانه مردمی لازم و حمایت دوستان منطقهای را جهت بازسازی کشور، به دست بیاورد.
آغاز گفتگوهای بین الافغانی میتواند شروع خوبی برای تقویت برند ملی با رویکرد هویتی برای افغانستان و بالا بردن روحیه آنان در حل بحران داخلی باشد. توانایی یا عدم توانایی افغانستانیها در حل بحران توسط خودشان و بدون حضور مداخلهجویانه دولتهای خارجی به ویژه کشورهای نظام سلطه، میتواند برای آینده افغانستان بسیار سرنوشت ساز باشد.