زمانی که نقص و ناکارآمدی ایدئولوژی اسلام، گفتمان غالب اندیشمندان غربی و حتی برخی از مسلمانان بود، امام خمینی (رحمه الله علیه) پاسداری از حریم این مکتب را تکلیف خود دانسته و ضمن پاسخ به ضربات گوناگون، درصدد تبیین تام از این مکتب برمیآید. نخستین تلاش های ایشان را می توان در کتاب کشف اسرار جست.
پس از آنکه علیاکبر حکمیزاده در کتابچهای ۴۰ صفحهای، خراشیدن پیکره تفکر شیعی را هدف قرار داد و درصدد وارد کردن شبهات مختلف در موضوعات گوناگون به مکتب تشیّع برآمد؛ پاسخ به این جسارت، آنقدر به دلمشغولی امام خمینیرحمهاللهعلیه تبدیل میشود که تعطیلی دو ماهه ـ و به قولی ۴۰ روزه ـ درس و بحث را برای آن لازم میبینند.
امام خمینی رحمهاللهعلیه پرداختن به این امر را به سبب احساس تکلیف، در اولویت قرار میدهند و در موارد متعدد بهویژه در مقدمه کتاب از نویسنده کتاب اسرار هزار ساله یعنی حکمیزاده علاوه بر بیسوادی و عدم تحقیق، به خاطر خلط اولویتها و اصرار در پرداختن به مسائلی خارج از اولویت زمانه شکایت میکنند و این را ناشی از عدم آگاهی نویسنده از شرایط زمانهای میدانند که راه نجات آن، پناه آوردن به دین کامل است.[۱] ایشان زمانهای را ترسیم میکنند که همهی عالم دست به سمت روحانیت دراز کرده و تشیع بهعنوان مکتب جامع و کامل، آماده پاسخگویی به تمام نیازهای بشریت است. این یعنی تلاش برای احیاء اصول این مکتب و نوعی خوانش تام از اسلام که در سرتاسر این کتاب، نمونههای متعددی از آن را میبینیم. از این رو است که «پرچمدار اسلام ناب» و «مروج الگوی جامع مکتب تشیع»، مدالی است که در این زمانه تنها بر سینهی امام جای دارد.[۲]
بعد از بیان مقدمات، در ابتدا امام خمینی رحمهاللهعلیه به فراخور مطلب برای بیان ریشهی این افکار، به وهابیت و تاریخچهی آن اشاره میکنند. دقتهای تاریخی امام راحل در این سطور بسیار قابل توجه است. ایشان در چرایی پرداختن حکمی زاده به این مسائل، علاوه بر اینکه افکار او را امتداد تفکر وهابیت میدانند، به سه عامل مؤثر در شکلگیری این دست افکار میپردازند که عبارتاند از:
۱-عقیده به اینکه دین عامل عقبماندگی است
۲-تلاش برای تخریب علما
۳-عوامفریبی
بلندترین فریادهای امام خمینی رحمهاللهعلیه در این ایام و سالهای بعد را در توجه به دو عامل اول میتوان شنید. دفاع جانانه ایشان در ارائهی اسلام انقلابی و پشتیبانی از علما، حاکی از تلاشهای بیدریغ امام در حراست از بنای تشیع است.
بهعنوان نمونه، ایشان در یکی از سخنرانیهای خود، دغدغه معرفی صحیح دین و مقابله با اسلام حداقلی را اینگونه ابراز میکنند:
«اصلِ دین، افیون است. دین را اینها اینطور تبلیغات کردند. و مع الاسف در خود ایران و در جوانهای ما هم تأثیر گذاشت و گذاشته و در بعضى از این روشنفکرهاى ما هم باز اثرش هست. اینها از همان تفالههایند…. حالا هم باز این را میگویند. «نمیشود همه احکام اسلام الآن تحقق پیدا بکند. این مالِ سابق است، مالِ حالا نیست.»! و از این حرفهایی که همینها گاهى میزنند، و گاهى هم نفهمیده، اکثراً هم شاید از روى نفهمى میزنند؛ نه اینکه عداوت دارند؛ از روى نفهمى که اسلام را اصلاً نمیدانند چیست، تا اینکه اسلام مالِ چه وقت است. اینها اصلاً اطلاع ندارند که اسلام چیست…. خیر، اسلام و سایر ادیان همه محرک بودهاند؛ بیدار کردند مردم را. تعلیمات انبیا مردم را بیدار کرد؛ تجهیز کرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشرکین.»[۳]
یا در جایی دیگر، در مقام دفاع از روحانیت اظهار میکنند که:
«مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانیان پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. یک پیرمردى نصف شب مىنویسد: جمع شوید دعا کنیم، تهران حرکت مىکند! یک پیرمرد هم اینجا بنویسد ما مىخواهیم یک ختم «أمَّنْ یُجیب» بگیریم، ببینید چه مىشود! چون ملت ادراک کرده است که علما صلاح آنها را مىخواهند؛ علما مصلح هستند، مفسد نیستند.»[۴]
چرا که در منظومه معرفتی امام راحل، مکتب تشیع بدون روحانیت و منهای آن، به انحراف میرسد و اسلام بدون روحانیت، بیمعناست.
«ما بیزار هستیم از اینکه بگویند اسلام منهای روحانیت. اسلام منهای روحانیت خیانت است. میخواهند اسلام را ببرند، اول روحانیت را میبرند؛ اول میگویند اسلام را میخواهیم، روحانیت را نمیخواهیم! روحانیت استثنا بشود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیت به اینجا رسیده است»[۵]
نگاهی به فصلبندی کتاب کشف اسرار:
فصلبندی این کتاب در شش گفتار انجام شده است که این تبویب ظاهراً بر اساس ترتیب مسائل مطرح شده در کتاب اسرار هزارساله است و شامل مسائل توحید، امامت، جایگاه روحانیت، حکومت، قانون و حدیث میشود.
در هر گفتار، ایشان به ترتیب، با اتکا به استنادات برهانی و بعد قرآنی و روایی، پاسخ شبهات را میدهند. غالباً پس از آنکه جنود برهانی و قرآنی و روایی را روانهی نویسنده اسرار هزارساله میکنند از خوانندگان میخواهند تا با عینک انصاف، خود به قضاوت بنشینند و در گفتارها تفکر کنند. این الگوی تربیتی امام خمینیرحمهاللهعلیه و تاکید ایشان بر موضوع تفکر در مخاطب را باید در جای جای مکتب علمی و عملی ایشان به نظاره نشست و در سرتاسر نهضت اسلامی آن را مشاهده کرد.
همانطور که اشاره شد کاشفِ اسرار در هر فصل به فراخور گفتار، شبهات را مطرح کرده و به پاسخ آنها پرداخته است: در گفتار اول مسائلی مانند : حاجت خواستن از غیر خداوند، سجده بر تربت، گنبد و بارگاه، غیبگویی، مسائلی در زیارت جامعه کبیره و استخاره را تبیین میکنند و شبهات ناظر به آن را به بهترین شکل پاسخ میدهند.
اشارههای ایشان در ابواب مختلف علم روز و آراء فلاسفهی اروپا در این گفتارها، حاکی از گسترهی اطلاعات و تسلط علمی ایشان است که بسیار جالبتوجه بوده و شاید در آثار دیگر ایشان به این شکل دیده نشود. ازجمله شرح مقوله مینیاتیزم یا نوم مغناطیسی که به فراخور پاسخ به شبههای به بهترین شکل طرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است.
گفتار دوم شامل پاسخ به مسائلی مانند چرایی عدم تصریح امامت در قرآن، اینکه آیا امام از پیامبر بالاتر است؟، چگونگی نزول جبرئیل بر امام، معنای تقیه، ارتباط حکومت صفویه و گسترش منابع تشیع و چگونگی کثرت ثواب زیارت میشود.
اما از گفتار سوم تا انتهای کتاب، میتوانیم نوعی از ترسیم نظریهی حکومت اسلامی ایشان را به تماشا بنشینیم. در گفتار سوم با توجه به ادعاهای حکمی زاده، امام خمینی رحمهاللهعلیه موضوع حکومت را از منظر اسلامی تشریح میکنند. هستهی اصلی مباحث امام در این گفتار حول این استدلال است که تنها، خالق اصلی انسان یعنی خداوند متعال است که لازم الاتباع و جایز التصرف میباشد و لذا حق حکومت را فقط در ید توانای حق تعالی باید جست. این نکته، خط بطلانی بر همه دعواهای اندیشمندان علوم سیاسی و پاسخهای دور از واقعیت آنها بر سر این سؤال است که حکومت از آن چه کسی است؟ و چرا باید از حکومت تبعیت کرد؟
در این گفتارها میتوان پردههایی از نمایش ترسیم حکومت اسلامی در زمان غیبت توسط امام خمینیرحمهاللهعلیه را نظارهگر بود. برای نمونه، ایشان در صفحه ۱۹۱ کتاب میفرمایند:
«اگر آن حکومت حق خدائی عادلانه بخواهد تشکیل شود باید مجلس از فقهاء یا بنظارت فقهاء تشکیل شود و در مجلس قوانین آسمانی طرح شود و در کیفیت عملی شدن آن بحث شود و دولت قوه اجراء آن باشد و جمله کلام آنکه شما میگوئید قوه تقنینیه افکار پوسیده بشر است ما میگوئیم قوه تقنینیه خدای جهان است که عالم به همه مصالح است و هم مهربان به همه افراد است و هم خود غرض و مرض ندارد و هم دستخوش عوامل نیست.»
امام خمینی رحمهاللهعلیه این واقعیت را بازگو میکنند که «مجتهدین هیچگاه با نظام موجود مخالفت نکردند هرچند آن را جائر بدانند اما تا نشود یک نظام مطلوب ساخت همین نظام را از هیچ بهتر میدانند.» اما در صفحه ۲۶۳ بهصراحت بیان میکنند که:
«ما میگوییم اگر دستورات دینی از میان اوراق بهپای عمل بیاید فاتحه این زندگی کنونی و کشور امروزی را میخوانیم لکن یک زندگی و کشوری به جهان نمایش میدهیم که دستور کلی همه آنها باشد شما که نمیدانید خدای عالم با چه دستور جامع خللناپذیر ختم نبوت را اعلان کرده است.»
از صفحات ۲۵۵ به بعد نیز ایشان الگوی نظام مالی و مالیاتی اسلام را تبیین میکنند. انواع مالیات در اسلام و موارد مصرف آن از موضوعاتی است که در این سرفصل به آن میپردازند. و در گفتار پنجم شرح مشروعیت قانون و قانونگذاری در اسلام را به قلم میآورند.
اینها گوشهای از فریادهای این پاسبان حریم اسلام در حدود سال ۱۳۲۳ است که در کتاب کشف اسرار لبریز شده است. فریادهای غیورانهای که باید به گوش زمانهای برسد که با نگاهی حداقلی به اسلام و ارتجاع سیاه نامیدن آن سعی در ناکارآمد جلوه دادن این مکتب دارد. فریادهای نابی که گوش طاغوت را کر، و رنگ از چهره استکبار میزداید و سر سازش با هیچ کدام ندارد.
در آخر اما شایسته است آخرین نکتهای را که ایشان در پایان کتاب بدان اشاره میکنند ذکر شود تا مخاطبان این نوشتار از سنخ دغدغهمندیهای امام در آن ایام بهتر مطلع شوند:
«هممیهنان عزیز خوانندگان گرامی برادران ایمانی جوانان ایراندوست ایرانیان عظمت خواه مسلمانان عزت طلب دینداران استقلالخواه اینک این فرمانهای آسمانی است این دستورات خدائی است این پیامهای غیبی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور اسلامی و بنای عظمت و سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرو فرستاده آنها را بخوانید و تکرار کنید و در پیرامون آن دقت نمایید و آنها را بکار ببندید تا استقلال و عظمت شما برگردد و پیروزی و سرفرازی را دوباره در آغوش گیرید و گرنه راه نیستی و زندگانی سراسر ذلت و خواری را خواهید پیمود و طعمه همه جهانیان خواهید شد. والسلام علی من اتبع الهدی.»
[۱] سنخ زمانه شناسی امام خمینی رحمهاللهعلیه در کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» تألیف استاد اصغر طاهرزاده بهخوبی قابل دریافتن است.
[۲] رنگ و بوی این سنخ از دغدغهها را در مقدمه کتاب ولایتفقیه نیز میتوان یافت.
[۳] صحیفه امام ج۸ ص ۴۵۵-۴۵۷
[۴] صحیفه امام، ج۱، ص: ۱۲۰
[۵] صحیفه امام، ج۷، ص: ۴۸۶