تکثیر الگوی علامه طباطبایی به ساحت اجتماعی
تکثیر الگوی علامه طباطبایی به ساحت اجتماعی

انقلاب اسلامی پس از مواجهه با جنگ سخت، از دهه 70 با جنگ نرم و فرهنگی روبه‌رو شد و امروزه تحت هجمه‌های مختلف دشمن جهت تغییر خلقیات، آداب، سبک زندگی مردم است؛ با توجه به مبانی دینی، انقلاب اسلامی چه الگو و رویکردی را برای اصلاح این سنخ از مسائل و ایجاد تغییرات اجتماعی فرهنگی باید به کار ببرد؟

انقلاب اسلامی پس از مواجهه با جنگ سخت، از دهه ۷۰ با جنگ نرم و فرهنگی روبه‌رو شد و امروزه تحت هجمه‌های مختلف دشمن جهت تغییر خلقیات، آداب، سبک زندگی مردم است. در این بین سوالی اساسی مطرح می‌شود که با توجه به مبانی دینی، انقلاب اسلامی چه الگو و رویکردی را برای اصلاح این سنخ از مسائل و ایجاد تغییرات اجتماعی فرهنگی باید به کار ببرد؟
به‌نظر می‌رسد مرحوم علامه طباطبایی پاسخی مبنایی و بدیعی به این سوال ارائه کرده‌اند. ایشان ذیل آیه ۱۵۶ و ۱۵۷ سوره مبارکه بقره، بحثی با موضوع «مسالک اخلاقی» ارائه کرده و ضمن آن به توضیح الگوی «تربیت توحیدی» می‌پردازند که برخاسته از نگاه خاص و متمایز اسلام در تربیت اخلاقی است. ادعا آن است که این الگو مضاف بر سطح فردی، ظرفیت‌های فراوانی نیز در تحلیل مسائل اجتماعی و تغییرات فرهنگی اجتماعی دارد. در این یادداشت ضمن معرفی الگوی تربیت توحیدی در مسلک حبی، مزیت آن را نسبت به سایر الگوهای تربیتی اخلاقی بررسی کرده و نهایتا به دلالت اجتماعی آن اشاره می‌کنیم.

  مسالک اخلاقی
به بیان مرحوم علامه، در علم اخلاق که متکفل اصلاح صفات رذیله نفس و تحصیل ملکات فاضله در دو ساحت علم و عمل است، سه رویکرد و مسلک وجود دارد؛ اولین مسلک، اخلاق یونانی است که در آن افراد را به منافع دنیوی فضایل، تحسین افکار عمومی و گزاره‌هایی همچون «عالم باش تا نزد مردم عزیز شوی»، «بخشنده باش تا پس از مرگ مردم با نام نیک از تو یاد کنند» و… توجه می‌دهند. دومین مسلک اخلاقی مربوط به انبیاست که برخلاف اخلاق یونانی، در آن افراد متوجه منافع اخروی و ثواب و عقاب الهی و عباراتی چون «خداوند صابران را بی‌حساب اجر می‌دهد»، «ظالمان عذاب دردناکی در پیش دارند» و… می‌شوند. نهایتا سومین و عالی‌ترین این مسالک، مسلک حبی است که به پیغمبر اکرم(ص) تعلق دارد. در این مسلک که مخصوص قرآن کریم بوده و در هیچ یک از کتب آسمانى دیگر، تعالیم انبیای گذشته و نیز مکاتب فلاسفه و حکمای الهی دیده نشده، افراد به خود خداوند متعال و محبت تام نسبت به او دعوت می‌شوند و با گزاره‌هایی مانند «هر کس طالب عزت است، عزت مخصوص خداوند متعال است»، «خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» و… نسبت به انجام عمل صالح ترغیب می‌شوند. تربیتی که مبتنی‌بر این مسلک رقم می‌خورد، تربیت توحیدی نامیده می‌شود. با طرح این مقدمه به این بحث کلیدی می‌پردازیم که وجه تمایز و مخصصه اصلی مسلک سوم چیست و چه چیزی آن را نسبت به سایر مسالک ممتاز کرده است؟

  ویژگی خاص تربیت توحیدی
مرحوم علامه ذیل مسلک سوم به نکته‌ بسیار مهمی اشاره می‌کنند که دلالت‌های فراوانی در عرصه تربیتی دارد. ایشان تفاوت بنیادین مسلک توحیدی با دیگر مسالک را در «رفع» کلی رذایل می‌دانند و نه «دفع» جزء به جزء آنان و می‌فرمایند: «مسلک سوم انسان‌ها را از نظر اوصاف و طرز تفکر، طورى تربیت کرده که دیگر محل و موضوعى براى رذائل اخلاقى باقى نگذاشته و به عبارت دیگر اوصاف رذیله و خوى‏هاى ناستوده را، از طریق رفع از بین برده نه دفع، یعنى اجازه نداده که رذائل در دل‌ها راه یابد تا در‌صدد بر‌طرف کردنش برآیند، بلکه دل‌ها را آنچنان با علوم و معارف خود پر کرده که دیگر جایى براى رذائل باقى نگذاشته است.»
به بیانی دیگر، در مسلک سوم دیگر بحث فضیلت و رذیلت مطرح نمی‌شود و تمام فضایل به یک غرض که همان توحید و محبت و رضای الهی است، مبدل می‌شوند.‌
مبتنی‌بر بیان فوق دو نوع رویکرد را می‌توان در مداخلات تربیتی و اخلاقی اتخاذ کرد:

   ۱. رویکرد دفعی
در این رویکرد فرض بر آن است که صفات و ملکات وجودی «رابطه‌ای مجزا» از یکدیگر دارند و حالت «متکثری» بر آنها حاکم است و لذا می‌بایست رفتارهای ناپسند و رذایل اخلاقی تک به تک بررسی شده و با یک نگاه «جزءنگرانه»، بر اصلاح هر یک از این صفات در دوره زمانی خاصی تمرکز کرد. مطابق این نگاه فرد پس از شناسایی صفت رذیله، باید عملى که مناسب با خوى پسندیده است را به وفور تکرار کند و آن را در موارد جزئى که پیش مى‏آید، آنقدر انجام تا اینکه کم‌کم اثرش در نفسش بماند و در صفحه دلش نقش ببندد. به‌عنوان مثال فردی که صفت بخل را می‌خواهد از دلش بیرون کند و به‌جای آن صفت سخاوت را جایگزین کند، می‌بایست مکررا در مواجهه با اطرافیان خود و انسان‌های نیازمند، به آنها کمک مالی کند. این کار را باید تا زمانی ادامه دهد که اگر اقدام به این کار می‌کند، دیگر نه‌تنها احساس بخل نکند، بلکه از این کارش لذت هم ببرد. در این زمان می‌توان گفت که صفت سخاوت برای فرد ملکه شده است.

   ۲. رویکرد رفعی
برخلاف رویکرد قبل، در رویکرد رفعی اولا بحث از سطح ملکات و خلقیات به ساحت «حب و بغض» که لایه عمیق‌تری از وجود انسان است، کشیده می‌شود و ثانیا اینچنین فرض می‌شود که گرایش‌های وجودی ذیل یک «نظام» جای می‌گیرند؛ از این رو «روابطی پیوسته» به‌طور طولی و عرضی با یکدیگر دارند و در عین تکثر، یک حالت «وحدانی» بر آنها حاکم است. از این نکته دو اصل کلیدی می‌توان استخراج کرد.
اولین اصل آن است که صفات و گرایش‌های ذیل یک کل، رابطه‌ای عرضی نسبت به یکدیگر دارند که به نحو تقابلی است. مبتنی‌بر رابطه عرضی تقابلی، میان گرایش‌های عالی و دانی رابطه متقابل و معکوسی وجود دارد و لذا اگر گرایش‌های خوب تقویت شود، خود به خود گرایش‌های بد تضعیف شده و بالعکس اگر گرایش‌های بد تقویت شوند، گرایش‌های خوب تضعیف می‌شوند. برای روشن‌تر شدن این سنخ ارتباط، لوح سفیدی را درنظر بگیرید که به هر میزان روی آن جوهر سیاه ریخته شود، از سفیدی آن کم شده و بالعکس هر چقدر بتوان آن سیاهی‌ها را برطرف کرد، سفیدی‌ بیشتر نمایان می‌شود. مبتنی‌بر این سنخ رابطه عرضی اگر انسان یکی از گرایش‌های عالی خود‌ مثل محبت به همسر و خدمت به او را در خود تقویت کند، گرایش‌های دانی‌اش مثل میل به فحشا، میل به ظلم، میل به دنیا و… در او کم می‌شود.
موید اصل فوق، روایتی از امام باقر(ع) است که می‌فرمایند: «هیچ بنده‏اى نیست مگر آنکه در قلبش لکه‏اى سفید هست، وقتى گناهى کند در این لکه سفید لکه‏اى سیاه پیدا مى‏شود، اگر از آن گناه توبه کند آن لکه سیاه پاک مى‏شود و اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد لکه سیاه زیاد و زیادتر مى‏شود تا آنکه همه سفیدى را بپوشاند، همین که سفیدى پوشیده شد، دیگر تا ابد صاحبش به سوى خیر برنمى‏گردد و این کلام خداى عزوجل است که مى‏فرماید: «کلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهمْ ما کانُوا یکسِبُونَ».»
این روایت به‌خوبی نشان می‌دهد نفس انسان حالت سفید و سیاه‌گونه‌ای دارد که مانند ترازو اگر اعمال سیئه و گرایش‌های دانی غلبه کند، سیاه می‌شود و بالعکس اگر اعمال حسنه و گرایش‌های عالی غلبه کند، سفیدی بیشتر می‌شود و خود به خود سیاهی‌ها از بین می‌رود.
دومین اصل هم آن است که در میان گرایش‌های عالی یا دانی روابطه‌ای طولی به‌نحو توافقی برقرار است و گرایش‌ها در طیفی از گرایش‌های اصلی تا فرعی جای می‌گیرند. از این رو بین خود گرایش‌های عالی (یا دانی) رابطه مستقیمی وجود دارد و تقویت هر گرایش عالی (یا دانی) منجر به تقویت دیگر گرایش‌های عالی (یا دانی) می‌شود. به‌عنوان مثال خداجویی و محبت الهی اصلی‌ترین گرایش عالی وجود انسان است که گرایش‌هایی همچون محبت به اهل بیت، محبت به مومنین، محبت به موجودات و… از آن تفریع شده و تقویت هر یک بر تشدید دیگری موثر است؛ بالعکس حب دنیا نیز از اصلی‌ترین گرایش‌های دانی در انسان است که میل به ثروت، میل به قدرت، میل به شهرت و… از آن ناشی شده و پرداختن به هر یک از این امیال منجر به تقویت دیگری می‌شود. روایاتی از این دست که «حُبُّ الدنیا راس کُلِّ خَطیئَه»، یا «مَنْ أَحَبَّکم فَقَدْ أَحَبَّ الله» و… را می‌توان به‌عنوان موید این بحث ذکر کرد.
پس از بیان دو اصل ناظر به رویکرد رفعی، اکنون می‌توان سبک تجویزی آن را بحث کرد. در رویکرد رفعی، جهت اصلاح اخلاق و تربیت با نگاهی «کل گرایانه»، این‌گونه تجویز می‌شود که فرد لازم نیست به صورت جزء به جزء بر یک خلق رذیله خاص تمرکز کند تا آن را از بین ببرد، بلکه باید با تقویت ساحت حبی و تکیه بر آن، گرایش‌های عالی خود را تقویت کند تا خود به خود گرایش‌های دانی تضعیف شده و اساسا ریشه‌های بدی نابود و رفع بشوند. در این رویکرد با توجه به مراتب گرایش‌ها، به‌طور خاص محبت نسبت به مومنین، اهل بیت و خداوند متعال مورد تاکید قرار می‌گیرد؛ چراکه ارتباط حبی با مومنین، نازله رابطه قلبی با اهل بیت بوده و آن نیز ظهوری از رابطه عبودی حبی با خداوند متعال است، از این رو، این سه سنخ ارتباط حبی در طول یکدیگرند و به نحو تضاعفی یکدیگر را تشدید می‌کنند.
این همان رویکردی است که به تعبیر علامه مخصوص طریقه اسلام و کتاب قرآن بوده و در جای جای ادبیات دینی قابل مشاهده می‌باشد. به‌عنوان مثال قرآن پس از تاکید بر اقامه نماز می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یذْهبْنَ السَّیئاتِ». این عبارت نشان می‌دهد اساسا با انجام اعمال صالح و حسنه و تقویت گرایش‌های خوب قرار است سیئات و ملکات رذیله از بین بروند. یا از آیه «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهقَ الْبَاطِلُ» چنین برداشت می‌شود که طریقه از بین بردن باطل، حاکم شدن حق است و به بیانی زمانی گرایش‌های دانی و باطل از بین می‌روند که گرایش‌های عالی و حقانی حاکم شوند.
تقویت اصلی‌ترین گرایش‌های عالی درنهایت منجر می‌شود که فرد به کلی دگرگون و ملکات و رفتارش اصلاح شود. مرحوم علامه به‌خوبی این فرآیند را شرح داده و می‌فرمایند: «وقتى ایمان بنده خدا رو به‌شدت و زیادى مى‏گذارد، دلش مجذوب تفکر در‌باره پروردگارش می‌شود، همیشه دوست می‌دارد به‌ یاد او باشد و اسمای حسناى محبوب خود را درنظر بگیرد… چنین کسى در تمامى حرکات و سکناتش از فرستاده خدا پیروى مى‏کند، چون وقتى انسان‏ کسى را دوست بدارد، آثار او را هم دوست می‌دارد و رسول خدا‌(ص) از آثار خدا و آیات و نشانه‏هاى اوست، همچنان که همه عالم نیز آثار و آیات او است… باز این محبت هم چنان زیاد می‌شود و شدت مى‏یابد، تا جایى که پیوند دل از هر چیز مى‏گسلد و تنها با محبوب متصل می‌کند و دیگر به غیر پروردگارش هیچ چیز دیگرى را دوست نمی‌دارد… اینجاست که به‌ کلى نحوه ادراک و طرز فکر و طرز رفتارش عوض می‌شود.»
 
   تحلیل تغییرات اجتماعی
پس از شرح «رویکرد رفعی» در تربیت توحیدی، این سوال مطرح می‌شود که آیا این الگو منحصر به ساحت تربیت فردی است یا قابلیت تسری به ساحت اجتماع و تغییرات اجتماعی را نیز داراست؟ پاسخ این سوال را باید در نگاه مرحوم علامه به جامعه جست‌وجو کرد. ایشان علاوه‌بر اصالت فرد، برای جامعه نیز هویتی اصیل و فراتر از افراد آن قائلند و از این رو جامعه را دارای حیات، روح، آگاهی و اراده می‌دانند. این نوع نگاه، راه را برای تسری رویکرد رفعی در ساحت اجتماعی باز می‌کند و ثمره جدی در تحلیل تغییرات اجتماعی دارد.
براساس الگوی تربیت توحیدی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و نیل جامعه ایمانی به رفتارها و ملکات فاضله، بیش از تمرکز بر یک «رویکرد سلبی جزءنگرانه» و اصلاح جزء به جزء ناهنجاری‌های اجتماعی و مسائل فرهنگی همچون بی‌حجابی، قدرت‌طلبی، فساد و فحشا و… ، تلاش اصلی با یک «رویکرد ایجابی کل‌نگرانه» باید بر تشدید محبت نسبت به خداوند و اهل‌بیت و مومنان صورت گیرد تا اساسا ریشه این مسائل حل شود. بر این اساس در سطح سیاستگذاری اجتماعی فرهنگی، تمرکز بر این جنبه‌ها باید در اولویت قرار گیرد و به راهبردهای زیر در نسبت با هر یک از مراتب محبت توجه شود:
۱. ناظر به محبت نسبت به مومنان: در این راستا تکثر ارتباط مومنان با یکدیگر، همدلی آنها نسبت به هم به‌ویژه در شرایط سخت و خدمت به یکدیگر اهمیت بسزایی دارد. بر این اساس پیشنهاد می‌شود که بسترهای لازم جهت اجتماع بیشتر مومنان در مناسبت‌های مختلف مذهبی، مواسات مومنانه و اردوهای جهادی فراهم شود و به‌طور خاص نهاد خانواده و نهادهای مردمی که در جهت خدمت به مومنان فعالیت می‌کنند، بیش از پیش تقویت شوند.
۲. ناظر به محبت نسبت به اهل‌بیت: در این زمینه، انس و ارادت به اهل‌بیت، اظهار محبت نسبت به ایشان و تعظیم شعائر مرتبط با آنان اهمیت فراوانی دارد. از سویی در میان اهل‌بیت به‌طور خاص توجه و محبت به امام حسین(ع) باید محور امور قرار گیرد. بر این اساس باید زمینه برای تقویت و گسترش هر چه بیشتر دو امر عزاداری و زیارت ایجاد شود و به‌طور ویژه نهاد هیات و حرم مطهر ائمه و امامزاده‌ها مورد توجه قرار گیرند.
۳. ناظر به محبت نسبت به خداوند: در این زمینه تقویت ارتباط عبودی و حبی و انس هر چه بیشتر انسان با خداوند از طریق نماز و قرآن اهمیت دارد؛ چراکه نماز مهم‌ترین و بالاترین ارتباط عبادی انسان با خداوند و جلوه تام ذکر الهی است و اگر با حضور قلب اقامه شود، با استناد به آیه «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ»، مانع رفتارها و ملکات رذیله خواهد شد. از سویی قرآن کلام حق تعالی بوده و انس با آن گفت‌وگوی مستقیم با خود خداوند است. بنا‌براین باید شرایط برای گسترش و ترویج اقامه «نماز» و «انس با قرآن» فراهم شده و به‌طور خاص نهاد مسجد مورد توجه قرار گیرد.

 

منتشرشده در شماره ۳۹۸۸ روزنامه فرهیختگان