مشق عدالتخواهی در زنگ دانشجویی
مشق عدالتخواهی در زنگ دانشجویی

 آن زمان می‌توان به معنای واقعی کلمه از یک «جنبش» در سطح اجتماعی در یک جامعه اسلامی سخن گفت که «فکر اسلام ناب» به نحو گسترده و در میان عامه دانشجویان گسترش یابد که حداقل فعالین مرکزی تشکل‌های دانشجویی، خود حامل یک ایده و تفکر مدلل، ریشه‌ای و اصولی باشند و این تفکر ضمن ظهور و بروز در خلق‌وخوی آن‌ها، موجب جذب عامه دانشجویان به این سبک و سیاق زیستن باشد. مسئولیت‌پذیری، ایجاد حس تعهد اجتماعی و درنهایت یافتن معنای زندگی در این سلوک، ثمرات این جنبش اصیل عدالتخواهانه خواهد بود.

حالا دیگر هفت دهه از اولین تحرکات جنبش دانشجویی می‌گذرد. جنبشی که گرچه از دهه ۲۰ شمسی زمینه‌هایی در ایران معاصر داشت؛ اما به‌طور خاص از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ وارد فاز جدیدی شد. آنچه در «دانشکده فنی دانشگاه تهران» در اعتراض به سفر «نیکسون» رخ داد، گرچه متأثر از نوعی چپ‌گرایی و ملی‌گرایی اوایل دهه ۳۰ بود، اما یک حُسن بزرگ هم داشت: جهت‌گیری ضد استبدادی و ضد استعماری در آن مشهود بود. البته هر چه از فضای دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ به‌طرف دهه ۱۳۵۰، نزدیک‌تر می‌شویم، حضور جریان مذهبی در فعالیت‌های دانشجویی، ملموس‌تر می‌شود.

نباید از این واقعیت صرف‌نظر کرد که فعالیت جنبش‌های دانشجویی که دارای شأن روشنفکری به معنای اصلاح اجتماعی هستند، در تاریخ معاصر ایران در تمام گرایش‌های مذهبی و لائیک، همواره به‌تبع تغییرات خارج از گستره دانشجویی شکل‌گرفته و این حرکت زیگزاگی در صعود یا افول فعالیت‌های دانشجویی، به همین جهت بوده است. این واقعیت تکلیف دانشجو را ساقط نمی‌کند؛ ولی این توجه را هم به ما گوشزد می‌کند که انتظارات درست و واقع‌بینانه از فعالیت‌های دانشجویی داشته باشیم. طبعاً افق مطلوب آن است که دانشجو راهبر و نه پیرو تغییرات اجتماعی باشد.

اعتراض به‌نظام سلطه و سازوکارهای موجود نظم جهانی که سیاستی خاص را برای کشورهای پیرامون دیکته و پیاده‌سازی می‌کرد، از ذهن و بینش دانشجویی که به‌حسب طبع و ماهیت جوانی، از نوعی آزادگی و رهایی برخوردار بود پنهان نبود. خصلت اولیه‌ای که جنبش‌های دانشجویی از بدو تولد با همه نواقص با خود به‌صورت تاریخی حمل کردند، آرمان‌خواهی، نقد اجتماعی و عدم رضایت به وضع موجود، رهایی نسبی از سازوکارهای مرسوم قدرت دولتی و درنهایت کنشگری معطوف به‌نوعی عدالتخواهی با صبغه مبارزه با هرگونه فساد و تبعیض بود. این خصایص در دهه‌های گذشته با شدت و ضعف و با سبک و سیاق‌های مختلف در جریان‌های دانشجویی ظهور و بروز یافته و در هر دوره‌ای پیامدهای سیاسی و اجتماعی خاص خود را بر جامعه ایران گذاشته است. بدین‌جهت امکان صدور احکامی ثابت برای همه این دوره‌های تاریخی به نحو یکسان نیست؛ لکن امروز شناخت تاریخی جنبش‌های دانشجویی معطوف به عدالتخواهی با رویکرد تقویت اهرم‌های پیش‌برنده و تضعیف نیروهای مزاحم جهت تداوم و تکامل‌ این جریان اصلاح اجتماعی بیش از گذشته لازم است.

البته این مرور جهت احیای چالش‌ها و نزاع‌های امور آرشیو شده تاریخی نیست؛ لازمه تداوم و تکامل‌خواهی خط‌مشی اصیل جریان دانشجویی است که می‌خواهد به تعبیر شهید بهشتی، مؤذن جامعه باشد تا نماز مردم قضا نشود. جنبشی که بخواهد جریان باشد و نه یک اتفاق، باید متکی به شناخت فرهنگ خودی و تمایز هویتی‌اش از «دیگر» خودش باشد. ظهور ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در کارنامه جنبش دانشجویی، مدیون آرمان‌گرایی نسل جوان دانشجو بود و بدین‌جهت بعد ازآن فرازوفرود فراوانی تجربه کرده و در هر دوره‌ای با مسئله‌ای درگیر شده است؛ مثلاً در دهه ۵۰ شمسی چالش التقاط با توسعه ایدئولوژی مارکسیسم ظهور و بروز بیشتری دارد؛ چالش برخورد با دیگری و تحمل مخالف و پذیرش نوعی تنوع و تکثر درون جریان‌های دانشجویی در دهه ۶۰ ظهور پیدا می‌کند؛ مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با رنگ و بوی صنفی، موجب طمع قدرت دولتی برای مهار برخی از این تشکل‌های دانشجویی می‌شود و لذا چالش «استقلال» تشکل‌ها ظهور و بروز پیدا می‌کند و در دهه ۸۰ و ۹۰ نیز جنبش دانشجویی عدالتخواهی شکل می‌گیرد که با همه آثار مثبتش، نمود بارز خود را در مبارزه با ظلم و فساد و تبعیض می‌یابد و طرح اصولی و ایجابی جهت شکل‌دهی یک هویت متمایز اجتماعی ارائه نمی‌دهد و بدین‌جهت از درون تنوع‌ها، واگرایی به خود می‌بیند.

زنده شدنِ بیمِ تکرار خطاهای گذشته از سوی جنبش دانشجویی معاصر، ناشی از گرفتار شدن در کلیشه‌های مرسوم زمانه و دنباله‌روی از چهره‌های احزاب سیاسی و تبدیل‌شدن به نیروی اجتماعی یا کارگزار میدانی آن‌ها است. در این میان اما احتمالاً بزرگ‌ترین چالش و آفت این روزهای فعالیت‌های عدالتخواهانه دانشجویی، گرفتار شدن در روزمرگی و سطحی شدن مطالبات و تنگ شدن افق نگرش دانشجو به جستجوگری عدالت در حد «امکانات موجود» و «ملاحظات مرسوم» است. این روزها، خودِ متولیان جنبش‌های دانشجویی نیز به‌صراحت بیان می‌کنند که فقر تئوریک، جوزدگی، کمبود آموزش‌های تشکیلاتی و عملکرد جزیره‌ای از مهم‌ترین آسیب‌های جنبش دانشجویی است.

غلبه بر این بیم‌ها و چالش‌های احتمالی در گرو تحکیم مبانی نظری، شناخت صحیح واقعیت میدانی مستقل از رسانه‌های مختلف فعال اجتماعی و نوعی کنشگری اجتماعی مبتنی بر اصول معین است که بیش از آن‌که حاصل تکرار تأملات دیگران باشد، برآمده از نوعی سلوک عقلانی و البته تجربی (زیست شده) دانشجو است تا از قیدوبند کلیشه‌های متداول در تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی رهایی یابد.

امروز ارزیابی منصفانه عملکرد تشکل‌های دانشجویی با گرایش فعالیت اجتماعی-سیاسی حاکی از آن است که باید آثار مثبت و منفی فعالیت این تشکل‌ها را جهت رسیدن به یک الگوی ایدئال دنبال کرد. خودجوشی، همبستگی با برخی انگیزه‌های متعالی برآمده از انقلاب اسلامی، مطالبه‌گری آگاهانه و به‌موقع و جهت‌گیری بالنسبه ضد استکباری (که متأسفانه به‌تدریج در حد گفتار باقی‌مانده و از معنای اصلی آن در ابتدای انقلاب اسلامی در طرح ایجابی چالش با نظام سلطه در فضای دانشجویی کمی فاصله گرفته است)، کفه ترازوی این جریان را سنگین‌ و سنگین‌تر می‌کند. در مقابل عیوب و ضعف فکری و بینشی، نواقص اخلاق برخورد با مخالف در طرح مسائل اجتماعی، تعاملات ناصحیح با برخی چهره‌ها و نهادهای سیاسی موجب شده تا این حرکت تکامل‌خواهانه اجتماعی تا نقطه مطلوب فاصله بسیار داشته باشد.

آن زمان می‌توان به معنای واقعی کلمه از یک «جنبش» در سطح اجتماعی در یک جامعه اسلامی سخن گفت که «فکر اسلام ناب» به نحو گسترده و در میان عامه دانشجویان گسترش یابد که حداقل فعالین مرکزی تشکل‌های دانشجویی، خود حامل یک ایده و تفکر مدلل، ریشه‌ای و اصولی باشند و این تفکر ضمن ظهور و بروز در خلق‌وخوی آن‌ها، موجب جذب عامه دانشجویان به این سبک و سیاق زیستن باشد. مسئولیت‌پذیری، ایجاد حس تعهد اجتماعی و درنهایت یافتن معنای زندگی در این سلوک، ثمرات این جنبش اصیل عدالتخواهانه خواهد بود.