پازل ۱۴۰۰ بازاریابی سیاسی اصلاح طلبان
پازل ۱۴۰۰ بازاریابی سیاسی اصلاح طلبان

در حالی که اصولگرایان با تعدّد نامزدها مواجه‌­اند، اصلاح‌طلبان در مضیقه­‌ای شدید برای یافتن نامزد مورد نظر خود قرار گرفته‌­اند. از یک سو، افرادی مانند ظریف، آذری جهرمی و لاریجانی از اصالت اصلاح‌طلبی بی‌بهره‌­اند و از سوی دیگر گزینه‌هایی چون عارف، محسن هاشمی، آخوندی و پزشکیان در جلب حمایت همه گروه‌های اصلاح‌طلب ناتوان‌اند. این مسأله در کنار فقدان رهبری مؤثر در این اردوگاه، عملاً بن‌بستی جدی را پیش روی آن‌ها قرار داده است.

در حالی که نزدیک به دو ماه تا آغاز انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم باقی مانده است، اوضاع جناح‌­های سیاسی مرسوم، یعنی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، به هیچ وجه مناسب نیست. ضعف تشکیلاتی و فقدان رهبری مؤثر و فراگیر از یک سو و ناکارآمدی، عدم پاسخگویی و فرار از تعهد و مسئولیت در هنگامه تصدی قدرت از سوی دیگر، هر دو جناح را در آستانه انتخابات در آشفته‌ترین دوران خود قرار داده است.

در حالی که اصولگرایان با تعدّد و تکثّر نامزدها مواجه‌­اند، اصلاح‌طلبان در مضیقه­‌ای شدید برای یافتن نامزد مورد نظر خود قرار گرفته‌­اند. مضیقه‌ای که نمونه آن را در انتخابات ۸۴ و ۹۲ با دو نتیجه متفاوت تجربه کرده‌­اند. از یک سو، افرادی مانند ظریف، آذری جهرمی و لاریجانی از اصالت اصلاح‌طلبی بی‌بهره‌­اند و از سوی دیگر گزینه‌هایی چون عارف، محسن هاشمی، آخوندی و پزشکیان در جلب حمایت همه گروه‌های اصلاح‌طلب ناتوان‌اند. این مسأله در کنار فقدان رهبری مؤثر در این اردوگاه، عملاً بن‌بستی جدی را پیش روی آن‌ها قرار داده است. نقشی که در سال‌های گذشته توسط سیدمحمد خاتمی و بعضاً هاشمی رفسنجانی به خوبی ایفا می­‌گردید. هاشمی رفسنجانی که چند ماه قبل از انتخابات ۹۶ دار فانی را وداع گفت و خاتمی نیز به واسطه عدم مسئولیت‌پذیری­‌اش در قبال بی‌کفایتی دولت کنونی و مجلس دهم، عملاً از محوریت افتاده است.

با این همه، اصلاح‌طلبان بی‌اطلاع از موقعیت امروز خود نبوده­‌اند. آن‌ها به خوبی از مشخصات مجلس و دولت مورد حمایت خود مطلع بوده و پیش‌­بینی شرایط امروز کشور، برای آن‌ها چندان دشوار نبود. به جز مسأله شیوع کرونا، تقریباً همه اتفاقات ۹۶ تا ۱۴۰۰ در دولت روحانی، برای اصلاح‌طلبان تازگی نداشته است. از این رو، اصلاح‌طلبان با رهبری محمد خاتمی از همان ماه­‌های نخست دولت دوم روحانی، در تلاش بودند تا سناریویی را پیش ببرند که در بزنگاه ۱۴۰۰ از قافله انتخابات جا نمانند. خاتمی در نظر داشت تا با انتخاب گزینه‌­ای مناسب برای شهرداری تهران، عملاً مسیر بهشت تا پاستور را طی این چهار سال بپیماید. او در نظر داشت تا ضعف، ناکارآمدی و بی‌کفایتی و در یک کلام کیفیت بسیار پایین حکمرانی دولت روحانی را با مدیریت قوی در شهر تهران جبران کرده و با یک تیر، هم‌زمان چند نشان را هدف بگیرد؛ او در تلاش بود تا دولت فعلی را غیر اصلاح‌طلب و روحانی را نامزد نیابتی معرفی کرده و افکار عمومی را به شورای شهر و شهرداری اصلاح‌طلب اصیل ارجاع داده و هم‌زمان گزینه ریاست جمهوری را نیز چهار سال در ویترین اخبار قرار دهد.

از این رو، او شهردار تهران در ۹۶ را رئیس‌جمهور ۱۴۰۰ می­‌دانست و در نتیجه با گزینه‌هایی موافق بود که اولاً از اصالت اصلاح­‌طلبی بیشتری برخوردار بوده، ثانیاً از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده و ثالثاً در هنگامه کسب قدرت، از تک­‌روی و نافرمانی نسبت به رهبران این جریان، بپرهیزد. از این رو، خاتمی به شدت با شهردار شدن فردی چون محسن هاشمی مخالف بود و در عوض، اصرار فراوانی بر انتخاب محمدعلی نجفی داشت. خاتمی، نجفی را به عنوان فردی مناسب برای اداره کشور می‌­دید که هم از سوابق مهم مدیریتی و سیاسی برخوردار است، هم در میان اصلاح‌طلبان شخصیتی شناخته شده و اجماع‌ساز خواهد بود و در عین حال، با رعایت ملاحظاتی می­‌تواند بدون دردسر از فیلتر شورای نگهبان عبور کند.

بر همین اساس، تلاش‌های محسن هاشمی برای رسیدن به صندلی شهرداری تهران بی‌ثمر ماند؛ خاتمی با بهانه ورود یک عضو غیر اصلاح‌طلب به شورای شهر تهران در صورت خروج هاشمی، مخالفین این تصمیم را ساکت کرده و در نهایت نجفی را به کرسی شهرداری تهران رساند. اما، این پایان ماجرا نبود. مشکلات خانوادگی نجفی در ابتدای سال ۹۸، او را وادار به استعفا کرده و چندی بعد همین مشکلات او را با اتهام قتل روانه دادگاه و به همین جرم راهی زندان کرد. این شوک بزرگ عملاً همه رشته­‌های خاتمی برای انتخابات ۱۴۰۰ را پنبه کرد. هم‌زمان، برخی گروه‌های اصلاح‌طلب و در رأس آن‌ها کارگزاران سازندگی دریافتند، قطار خاتمی به ایستگاه ۱۴۰۰ نخواهد رسید و در نتیجه از همان زمان، ساز مخالفت خود با او را کوک کردند. حتی زمزمه‌های تعارض جدی روحانی و جهانگیری در برهه‌هایی فراگیر شد و برخی اصلاح‌طلبان تمایل داشتند جهانگیری استعفا دهد تا حزب خود را از به عهده گرفتن و شراکت در خطاهای راهبردی و ضعف مسئولیت این دولت خلاص کنند. این عده به نیکی دریافته بودند که دوران رهبری خاتمی در میان اصلاح‌طلبان حداقل برای ۱۴۰۰ پایان‌یافته و برای پیروزی در این انتخابات باید راه دیگری را جست‌وجو کرد. وقایع آبان ۹۸ و محدودیت‌های ناشی از شیوع کرونا، اوضاع اجتماعی و اقتصادی کشور را در سال منتهی به انتخابات وخیم‌تر کرد. همین امر، تدریجاً دیگر گروه‌ها و افراد مؤثر اصلاح‌طلب را قانع کرد که خاتمی، نمی‌­تواند رهبری مؤثری برای انتخابات ۱۴۰۰ باشد.

اصلاح‌طلبان با درک این مسأله برای یافتن رهبری معنوی و فراگیر برای اردوگاه خود تلاش دوباره‌ای آغاز کردند. نخستین گزینه، به میدان آوردن مرد همیشه در سایه جناح چپ بود؛ سیدمحمد موسوی خوئینی، از چهره­‌های پرنفوذ و قدیمی جناح چپ، در سال ۹۹ تلاش کرد تا این نقش را بر عهده بگیرد. او که همواره در سایه سیاست می­زیست، به ناگاه با نامه‌نگاری به رهبری انقلاب در اوایل تابستان ۹۹، سر از سایه بیرون آورده و بر سر زبان‌ها افتاد. این نامه‌نگاری، به سرعت با حمایت و استقبال گسترده شخصیت‌های قدیمی و مؤثر اصلاح‌طلب همراه شد، اما نتوانست افکار عمومی و بدنه اجتماعی اصلاحات را با خود همراه سازد. ادبیات رادیکالی به کار رفته در این نامه نشان می‌­دهد، موسوی خوئینی هر آنچه برای جلب افکار عمومی و فاصله‌گذاری با حاکمیت در چنته داشته را رو کرده است، اما با این همه پاسخ درخوری را دریافت نکرد. این تلاش در مهرماه نیز با نامه‌­ای دیگر و با دامنه اثر محدودتری ادامه یافت، اما به زودی طراحان این سناریو دریافتند، شخصیت سال‌ها در سایه مانده موسوی خوئینی، توان میدان­‌داری عرصه عیان سیاست را آن هم در چنین شرایط پیچیده‌­ای ندارد.

گزینه دوم، احیای سیدمحمد خاتمی بود. خاتمی در نیمه دوم سال ۹۹ تلاش کرد تا با موضع‌­گیری­‌هایی کم ابهام­‌تر، نسبت به برخی مسائل مهم، توجه افکار عمومی را بار دیگر معطوف به خود کند، اما این تلاش‌ها هر بار با انتقادات گسترده نسبت به بی‌مسئولیتی او درباره واقعیت کنونی کشور و مسائل آن، بی‌نتیجه ماند. نامه ۳۷ صفحه‌ای او به رهبری در اواخر سال ۹۹ در ادامه این مسیر تعبیر می‌شود.

خاتمی در آخرین تلاش خود در ابتدای امسال بار دیگر تلاش کرد تا این فاصله را ترمیم کند؛ او در پیام ویدیویی خود به مناسبت نوروز ۱۴۰۰ گفت «ترجیح می‌دهم به جای تبریک به مردم، به خاطر رنج‌­ها و ملال‌هایی که داشته­‌اند، اظهار همدردی و همراهی کنم.» برخلاف انتظار او، این عبارت‌پردازی نه تنها با استقبال مواجه نگردید، بلکه با واکنش تند مخاطبان و مردم خیلی زود به محاق رفت. در نتیجه سومین گزینه، به سرعت فعال گردید.

از میانه‌های زمستان ۹۹، زمزمه‌­هایی مبنی بر دعوت برخی افراد یا گروه‌های اصلاح‌طلب از سیدحسن خمینی برای ورود به انتخابات به گوش می‌­رسید. با شکست خوردن پروژه احیای خاتمی، تلاش‌ها برای تصویرسازی از سیدحسن خمینی به عنوان شخصیتی فراگیر که می­‌تواند اقبال همه گروه‌های اصلاح‌طلب و دیدگاه موافق افکار عمومی را به همراه داشته باشد، شدت گرفت. هرچند اغراق و مبالغه درباره سیدحسن خمینی، امری مسبوق به سابقه است، اما مطرح کردن فردی که جز نام خانوادگی مشترک با معمار کبیر انقلاب، هیچ آورده دیگری برای عرصه سیاست نداشته و ندارد، از آن جهت شگفت‌انگیز بود که سیدحسن خمینی با هیچ متر و معیاری رجل سیاسی محسوب نشده و توان عبور از فیلتر نظارتی شورای نگهبان را نخواهد داشت. راز آشکاری که حتی دانش‌آموزان سیاست‌ورزی ایرانی هم آن را خوب از حفظ‌‌اند.

ساده‌انگاری است که فهم این امر بدیهی و ساده را در اردوگاه اصلاح‌طلبان دشوار بپنداریم. در حقیقت آن‌ها نیز به خوبی از این امر مطلع بوده و از مطرح کردن نام سیدحسن خمینی، بهره ‌دیگری را دنبال می‌­کنند؛ قرار دادن او در مرکز توجه و استفاده از ظرفیت او برای ایجاد اجماع روی یک کاندیدای حداقلی یا متوسط نظیر عارف، ظریف، هاشمی و … . اما مشکل مهمی در این میان وجود دارد؛ سیدحسن به اندازه کافی جامع و بزرگ نیست که بتواند از عهده چنین مهمی برآید. نگاهی به گذشته سیدحسن خمینی از هنگام رحلت مرحوم حاج سیداحمد خمینی در ۱۳۷۳ تاکنون نشان می­‌دهد، شخصیت سیدحسن خمینی در عمده سال‌های حیاتش، در قامت نماینده بیت امام راحل عظیم‌الشأن بروز یافته است. جایگاه و مرتبه بی‌همتای امام امت، به درستی نواده او را در نزد مردم، رهبری و سیاسیون به شخصیتی مورد احترام تبدیل کرد. اما آفت مهم چنین جایگاهی، ورود به مسائل جناحی و سیاسی بوده است. سیدحسن خمینی در این سال‌ها تلاشی برای حراست از این شاخصه مهم در خود نکرده است. در بزنگاه‌های مختلف سیاسی، کنش سیاسی او کاملاً مبتنی بر رویکردی جناحی بوده و او را به عنوان فردی اصلاح‌طلب معرفی کرده است. با این همه، کارنامه سیاسی او جز همان نام خانوادگی، چیزی دیگری را نشان نمی‌­دهد.

تلاش جریانات اصلاح‌طلب در سال‌های اخیر بر آن بوده است تا از سیدحسن برای رویاهای بلندپروازانه خود بهره‌جویی کنند. چنین امری نیاز به سابقه­‌ی سیاسی، مرتبه علمی و البته جایگاهی مصون و مقدس دارد. هرچند کارنامه سیدحسن در دو مورد نخست خالی است، موقعیت وی زمینه مناسبی را برای ویژگی سوم فراهم آورده است. با این حال، راهبرد اغراق و مبالغه در شخصیت او، درمان هر دو مشکل نخست و تقویت زمینه فراهم شده سوم است.

اصلاح‌طلبان، پس از فتنه ۸۸ دریافتند استفاده از نام و شخصیت سیدحسن خمینی در مصارف زودگذر انتخاباتی، زمینه فراهم تقدس جایگاه او را دچار خدشه کرده است. از این رو، سیدحسن خمینی پس از ۸۸ کمتر اظهار نظر کرده و جز در وقت ضرورت و از مقام و موقعیت فراجناحی سخن نمی­‌گوید. ارتباطات گسترده با احمدی‌نژاد در حالی که همه اصلاح‌طلبان در مقام طرد و بی‌اعتنایی به او بودند هم در زمره شخصیت‌سازی فراجناحی از سیدحسن بوده است. تلاش دوم، تصویرسازی از سیدحسن به عنوان یک شخصیت علمی و حوزوی بود. در این مسیر نیز، روحانیون به نام اصلاح‌طلب به میدان آمده و حتی پای برخی مراجع تقلید نیز به میدان باز شد. استفاده از تعابیری چون آیت‌الله یا علامه در توصیف سیدحسن یا اغراق و مبالغه در مقامات علمی، پژوهشی و حوزوی او، نمونه­‌هایی از این تلاش‌هاست. در بعد سیاسی، اما، پس از امتناع او از دادن آزمون اجتهاد و ناکامی در ورود به مجلس خبرگان رهبری، فرصت مناسبی برای عرض اندام وجود نداشته است. از سویی قرار گرفتن او در هر منصبی به جز نمایندگی خبرگان یا ریاست جمهوری، غیرممکن یا دون شأن او تلقی شده و از سوی دیگر، رزومه سیاسی در خلأ شکل نمی‌­گیرد. در این شرایط و با شکست دو گزینه رهبری اصلاح‌طلبان برای ۱۴۰۰، آن‌ها ناچار دست به قماری جدید زده و تقدس جایگاه او را فدای تقویت بنیه سیاسی سیدحسن و پیروزی خود در انتخابات مهم ۱۴۰۰ کردند.

از این رو، بازی به این صورت ترتیب داده شد که هر از گاهی خبری مبنی بر دعوت یا شایعه‌­ای مبنی بر پذیرش این دعوت در رسانه­‌ها منتشر شده و سپس خود او یا نزدیکانش نسبت به تکذیب آن اقدام کنند. این امر، سیدحسن را که کمتر ردی از او در اخبار سیاسی دیده می‌­شود، به سطح اول اخبار آورده و گوش‌ها و چشم‌ها را به نام او عادت می‌­دهد. هم‌زمان مراجعات گروه‌های مختلف اصلاح‌طلب برای دعوت او گسترش یافته و اذهان تشنه پاسخ سیدحسن می­‌گردند. از آنجا که قرار نیست در واقع او وارد عرصه رقابت انتخاباتی شود، لازم است زودتر از موعد رسمی انتخابات تکلیف نامزدی او مشخص گردد.

از این رو، ناگهان خبری منتشر می‌­شود که او پس از مشورت با رهبری معظم و به توصیه ایشان نامزد انتخابات نمی‌­شود. هر چند توصیه مشفقانه رهبری حکیم انقلاب برای صلاح فعل و عمل سیدحسن خمینی و حفظ شأن و جایگاه بیت معظم امام راحل است اما همین را هم اصلاح‌طلبان خرج کارزار آشفته و به‌هم‌ریخته خود می‌کنند. چرا که اگر تصمیم او یا اصلاح‌طلبان، نامزدی جدی او در انتخابات بود، چنین خبری به روزهای آخر و ایام ثبت‌نام منتقل می‌­شد تا هم بر فضای انتخابات بیشترین تأثیر را گذارد و هم فشار بر شورای نگهبان را بیفزاید. در نتیجه، هدف از این تلاش‌ها، تصویرسازی از او در مقام یک رهبر سیاسی قدرتمند (و جبران یک خلأ راهبردی تشکیلاتی) است.

انتشار این خبر از سوی نزدیکان او، اولاً هزینه خروج او از انتخابات را بر دوش رهبری انداخته و از سوی دیگر، او را گزینه‌­ای مهم در اذهان جا می‌­زند که رهبری او را از ورود به عرصه منع کرده است. این امر اولاً قامت او را در منازعات سیاسی داخلی تا حد زیادی بلندتر گردانده و ثانیاً ظرفیت آماده­‌ای را برای سال‌های آتی در پشت او محفوظ نگه می‌­دارد. موفقیت این امر زمانی بیشتر تخمین زده می‌­شود که همین راهبرد در اردوگاه رقیب به پاسخ خوبی رسیده است. اکنون باید منتظر ماند و دید، آیا راهبرد سوم اصلاح‌طلبان برای ترمیم مسأله رهبری تشکیلاتی‌شان با موفقیت مواجه خواهد شد؟ پاسخ این سؤال در رویدادها و حوادث چند هفته آینده مشخص خواهد.

منتشر شده در خبرگزاری فارس